به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 20 از 57 نخستنخست ... 1011121314151617181920212223242526272829304050 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 191 تا 200 , از مجموع 561
  1. #191
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 اردیبهشت 92 [ 12:06]
    تاریخ عضویت
    1390-9-10
    نوشته ها
    100
    امتیاز
    1,165
    سطح
    18
    Points: 1,165, Level: 18
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    438

    تشکرشده 462 در 89 پست

    Rep Power
    23
    Array

    RE: خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم (2)

    امشب خیلی دلم گرفته بود .آدمیزاده دیگ دلش کوچیکه میشکنه. دیروزم اصلا خوب نبود. انقدر بد بودم که دست به هرکاری هم که میزدم افتضاح میشد. کلا دیروز ،روز ما نبود.......

    وقتی امشب اومدی میخواستم به جبران دیروز تظاهر کنم خوبم. خندیدم تا خستگی کار از تنت خارج بشه. اما ته دلم غصه بود. دل کوچیک من وقتی چیزی توش میره سخت بیرون میاد . میدونم خودم مقصرم اما باز ته دلم اون غرور لعنتی نمیذاره بپذیرم .

    شام خوردیم . دیدم تو اطاق مشغول کارت شدی. تنهایی رو مبل دراز کشیدم. باز دل کوچیکم منتظر بود بیای سراغم....

    دلم دیگه تو رو میشناسه ، اومدی ....

    سرم رو روی پاهات گذاشتی و دستهای گرمت نوازش گر موهام بود. همون چیزی که میدونی چقدر آرومم میکنه. تو این لحظه ها زمان برام متوقف میشه.آب شدن ذره ذره ناراحتی این 48 ساعت رو احساس میکردم. وقتی گفتی: "ببخش دیروز ناراحتت کردم" با اینکه میدونم بیشتر من مقصر بودم اما بزرگواریت، این بی قراری دلم رو آرومتر کرد.

    وقتی ازم خواستی قبل خوابیدنت فقط 5 دقیقه بیام پیشت نمیدونی گذاشتن سر روی سینت چقدر ارومم کرد.

    عزیزم ، همسرم، گرمای آغوشت تمام غصه هام رو از بین برد. هرچند این پنج شش دقیقه هیچ کلامی نداشت اما سکوتش برام پرمعناتر از هر کلامی بود.

    ممنونم عشقم نمیدونی چقدر آروم شدم.

  2. 22 کاربر از پست مفید sea تشکرکرده اند .

    sea (چهارشنبه 04 بهمن 91), yasna1990 (جمعه 04 دی 94), بارن (سه شنبه 11 اسفند 94)

  3. #192
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 26 مهر 91 [ 12:37]
    تاریخ عضویت
    1391-7-26
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    255
    سطح
    5
    Points: 255, Level: 5
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    13
    تشکرشده 14 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم (2)

    امروز داشتم خاطراتمو با همسرم مرور می کردم. آخه دیشب حرفمون شد و من دلگیر شدم. اما امروز که فکر می کردم دیدم ما کلی خاطره های خوب داریم با هم... خدایا کمکون کن زندگیمون همیشه آروم باشه...

  4. 14 کاربر از پست مفید mahsa219 تشکرکرده اند .

    mahsa219 (چهارشنبه 04 بهمن 91), بارن (سه شنبه 11 اسفند 94)

  5. #193
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 مرداد 93 [ 12:35]
    تاریخ عضویت
    1391-7-12
    نوشته ها
    90
    امتیاز
    1,935
    سطح
    26
    Points: 1,935, Level: 26
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    271

    تشکرشده 287 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم (2)

    همسرم تو دوران مجردیش از یه سرویس فیروزه خیلی خوشگل خوشش اومده بود و اونو خریده بود واسه همسر آینده اش . خیلی وقتها با خودش فکر میکرده صاحب این سرویس کیه؟؟؟
    وقتی که با هم ازدواج کردیم تو اوایل نامزدیمون اون سرویس رو به من هدیه داد. اون هدیه یکی از با ارزش ترین هدیه هایی بود که از همسرم گرفتم. وقتی فهمیدم این هدیه رو وقتی خریده که من اصلا تو زندگیش نبودم بیشتر خوشم اومد و خوشحالیم چند برابر شد.
    من عاشقانه همسری رو میپرستم
    الانم که ازش مینویسم دلم براش تنگ میشه و از راه دور روی ماهشو میبوسم

  6. 23 کاربر از پست مفید ستاره تنها تشکرکرده اند .

    بارن (سه شنبه 11 اسفند 94), ستاره تنها (چهارشنبه 04 بهمن 91)

  7. #194
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 مهر 91 [ 01:24]
    تاریخ عضویت
    1391-7-26
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    328
    سطح
    6
    Points: 328, Level: 6
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 47 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم (2)

    [b]سلام به همه

    دو ماه پیش با نامزدم و مامان اینا رفتیم شمال...من و همسرتو ماشین خودمون بودیم...بعد تو جاده هوا به شدت یخ شد ازونجایی که من به شدت سرمایی و نامزدم به شدت گرمایی هست شیشه رو کشید پایین...داشتیم منجمد میشدیم .....بعد با نامزدم بحثم شد که دارم یخ میزنم...الان سرما میخورم...اونم ناراحت شد که من گرممه خوابم میگیره اگه هوا بهم نخوره..وای من و تو چجور باهم زندگی کنیم ...
    منم بغض کردم بدجور خیلی ناراحت شدم..همش میگفتم چه از خود متشکره به خاطر من از خودش نمیگذره...بعد با ناراحتی زد بغل رفت پیش بابام گفت بابا یه پتو میدین خانومم سردشه..اومد داد به من...منم بغغغغغضضض پتو انداختم روم زیر پتو شدید بغض داشتم...یه هو دستمو گرفت شیشه رو کشید بالا گفت عزیزم سرتو بزار رو پاهام بخواب(عادت دارم تو سفر میخوابم رو پاش)...همش داشت از گرما اذیت میشد ولی دیگه شیشه نکشید بپایین...منم دستشو بوسیدم

  8. 17 کاربر از پست مفید سرنا تشکرکرده اند .

    بارن (سه شنبه 11 اسفند 94), سرنا (چهارشنبه 04 بهمن 91)

  9. #195
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 مرداد 93 [ 12:35]
    تاریخ عضویت
    1391-7-12
    نوشته ها
    90
    امتیاز
    1,935
    سطح
    26
    Points: 1,935, Level: 26
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    271

    تشکرشده 287 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم (2)

    مادرشوهرم مریضه و امروز شوهرم مادرش رو برده بود استان همجوارمون پیش یه دکتر. از صبح رفته بود و غروب خسته و داغون اومد. من خونه داییم بودم همسری هم اومد اونجا. گفت که حال مادرش تعریفی نداره. منم نه فقط امشب بلکه این روزا بیشتر از گذشته حواسم به شوهرمه. مثه پروانه دورش میگردم تا شاید بتونم از بار غم و غصه هاش کم کنم.
    وقتی از خونه داییم برمیگشتیم تو ماشین یه عطری که امروز واسم خریده بود رو بهم داد. خیلی خوشحال شدم و دستش رو بوسیدم
    پیش خودتون فکر نکنین چه بیخیاله که حال مادرش خوب نیست و اونوقت به فکر کادو خریدن واسه زنشه. نه اصلا اینطور نیست. اتفاقا شوهرم خیلی هم مادرشو دوست داره و همه کاری واسش میکنه اما در همه حال از منم غافل نمیشه و قربونش برم همیشه به فکرمه و حتی وقتی خودش نیاز به یه تکیه گاه داره بازم یه تکیه گاهه محکمه واسم
    خدایا ازم نگیرش....

  10. 19 کاربر از پست مفید ستاره تنها تشکرکرده اند .

    بارن (سه شنبه 11 اسفند 94), ستاره تنها (سه شنبه 19 دی 91)

  11. #196
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 21 دی 92 [ 08:06]
    تاریخ عضویت
    1391-7-29
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    597
    سطح
    11
    Points: 597, Level: 11
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 13 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم (2)

    دوستای عزیزم این تاپیک فوق العاده ست من هر وقت میام اینجا کلی انرژی میگیرم
    از اعماق وجودم دعا میکنم روز به روز عشقهامون پایدار و اینجا پر خاطره بشه

  12. 6 کاربر از پست مفید عروس پاییز تشکرکرده اند .

    عروس پاییز (سه شنبه 19 دی 91)

  13. #197
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 99 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,339
    امتیاز
    22,823
    سطح
    93
    Points: 22,823, Level: 93
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 527
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger First ClassOverdrive
    تشکرها
    3,264

    تشکرشده 3,442 در 1,036 پست

    Rep Power
    149
    Array

    RE: خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم (2)

    بازم من
    حسن اینجا نوشتن اینه که خوبیها و قشنگیهای زندگیت اینجا نوشته و سند می شه تا هر وقت روزگار بهت سخت گرفت د.وباره بخونیش و جون بگیری

    جمعه با همسرم و به پیشنهاد من به کوهستان رفته بودیم چون پدر همسرم به مناسبت عیذ قربان می خواست قربانی بکشه

    همسرم اونجا تمام حواسش بین این همه آدم به من بود و من تو شستن ظرفها به صاحب خونه کمک کردم که همین که کارم تمام شد اومد و با مهربونی بهم خسته نباشید گفت و در راه برگشت من که هیچ وقت عادت به خوابیدن تو ماشین رو ندارم خوابم برد بیدار که شدم دیدم همسرم ضبط ماشین رو خاموش کرده و خیلی آروم رانندگی می کنه تا من بخوابم..................

  14. 15 کاربر از پست مفید eghlima تشکرکرده اند .

    eghlima (چهارشنبه 04 بهمن 91), بارن (سه شنبه 11 اسفند 94)

  15. #198
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 آبان 91 [ 18:00]
    تاریخ عضویت
    1391-6-05
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    415
    سطح
    8
    Points: 415, Level: 8
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    90

    تشکرشده 96 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم (2)

    این روزا کار شوهرم خیلی زیاده دیشب هم که شیفت شب بود و خونه نبود .من ظهر تو راه برگشت یه کم ناز کردم یعنی فقط گفتم چقدر بده مثل قبل همه ش بیرون نمیریم.عزییییز دلم عصر زودتر از من بیدار شد و گفت عزیزم پاشو آماده شو بریم بیرون هرچی گفتم نه تو خسته ای گفت نه ولی تو چشمای قشنگش معلوم بود...خلاصه رفتیم بیرون و آخر شب برگشتیم. خیلی خوش گذشت.یه عالمه حرفای قشنگ و امیدوار کننده زد.ولی چشماش قرمز شده بود از خواب ،که به اصرار من برگشتیم.......هیچ وقت نشده یه چیزی بخوام و شوهرم انجام نده.....ممنونم عشقم که زندگیمونو همیشه قشنگ و رویایی می کنی و عشقت و با عمل و زبون به زیبایی به من بیان می کنی.حتی بعد از 5 سال....

  16. 17 کاربر از پست مفید a.a تشکرکرده اند .

    a.a (چهارشنبه 04 بهمن 91), بارن (سه شنبه 11 اسفند 94)

  17. #199
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 مرداد 93 [ 12:35]
    تاریخ عضویت
    1391-7-12
    نوشته ها
    90
    امتیاز
    1,935
    سطح
    26
    Points: 1,935, Level: 26
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    271

    تشکرشده 287 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم (2)

    ما به شیوه کاملا سنتی ازدواج کردیم؛ یعنی از قبل شناختی رو هم نداشتیم. دو هفته از نامزدیمون میگذشت. ما باهم زیاد بیرون میرفتیم و حرف میزدیم اما تا حالا دست همدیگه رو نگرفته بودیم؛ یعنی رومون نمیشد!! (ما به هم محرم شده بودیم)
    یه شب منو همسرم با ماشین بیرون بودیم. من به دستای مردونه اش در حال رانندگی نگاه میکردم و دوست داشتم اون دستارو توی دستام بگیرم؛ واسه همین به همسری گفتم میشه یه چیزی بگم؟ گفت بگو. اما زود پشیمون شدم و گفتم هیچی! از همسرم اصرار و از من انکار تا بالاخره دلمو به دریا زدم و گفتم میخواستم بگم میشه دستت رو بگیرم؟
    اونم خیلی زود دستش رو دراز کرد طرفم و گفت آره عزیزم
    بعدها همسری گفت اونم خیلی وقتا دلش میخواسته دست منو بگیره اما هم خجالت میکشیده و هم نمیخواسته منو تحت فشار بذاره؛ واسه همین اینقدر منتظر مونده تا من خودم پیشقدم بشم
    الهی من قربون همسر با حیا و با احساس خودم برم نه یه بار روزی هزار بار....

  18. 16 کاربر از پست مفید ستاره تنها تشکرکرده اند .

    بارن (سه شنبه 11 اسفند 94), ستاره تنها (چهارشنبه 04 بهمن 91)

  19. #200
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 20 آذر 94 [ 23:47]
    تاریخ عضویت
    1391-3-22
    نوشته ها
    73
    امتیاز
    3,144
    سطح
    34
    Points: 3,144, Level: 34
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    257

    تشکرشده 299 در 42 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم (2)

    اولین بار یادته دلبندم؟با هم رفتیم کتابفروشی...توی خیابون من لیز بردم و نزدیک بود بیفتم...تو یهو دستم رو گرفتی...ولی به وضوح خجالت و شرمندگی از چشات مشخص بود...بهم گفتی منظوری نداشتی و میترسیدی من بیفتم...من از نجابتت لذت بردم

    این 20 ماهی که وارد زندگیم شدی بهترین لحظه ها رو کنار تو داشتم...متشکرم بابت همه چیز عزیزترینم

  20. 16 کاربر از پست مفید فرشته من تشکرکرده اند .

    فرشته من (چهارشنبه 04 بهمن 91), بارن (سه شنبه 11 اسفند 94)


 
صفحه 20 از 57 نخستنخست ... 1011121314151617181920212223242526272829304050 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:49 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.