سلام
من و شوهرم خیلی همو دوست داشتیم جوری که همیشه با هم بودیم. به اصرار خودش من 1 هفته رفتم مسافرت میگفت برای زندگیمون لازمه و وقتی برگردی بیشتر عاشق هم میشیم ولی من تا حالا بدون اون نرفته بودم و زیاد تنهایی بهم خوش نمیگذشت ولی حالا که برگشتم خیلی عوض شده بازرتون میشه وقتی همو دیدیم اصلا قیافه اش شاد نبود من پریدم بغلش ولی اون خیلی سرد منو بغل کرد اصلا عوض شده شوهرمن اصلا سیگار نمیکشید ولی تو جیبش فندک بو رو گوشیش عکس با سیگار گرفته بود اصلا باورم نمیشه خیلی عوض شده احساس میکنم اصلا دوسم نداره البته چند بار تو مسافرت سر چیزای مسخره باهام دعوا کرد و گفت از این زندگی فراریم ولی اینقد نازشو کشیدم تا یه کم اخلاقش بهتر شد. اصلا نپرسید مسافرت چطور بود حتی یه کلمه نپرسید شبم گرفت خوابید تازه لباسشم بوی سیگار میداد ولی من هیچی به روی خودم نیاوردم گفتم ولش کن شاید بدتر شه اگه بهش بگم...خلاصه خیلی سرد شده.
من عاشق شوهرم هستم جوری که تو زندگیم دوست دارم فقط با اون باشم. در ضمن من الان تو عقدم به این نتیجه رسیدم که برم تمام مهریه ام رو بهش ببخشم چون احساس میکنم به خاطر آبرو یا شایدم به خاطر مهریه هست که باهام هست.دوست ندارم به زور باهام باشه البته این حس منه میخوام این کارو بکنم که بدونه اگه نخواد بامن باشه میتونه آزاد باشه و بهم بگه البته برام سخته بدون اون ولی اگه منو نخواد اون مهریه به چه درد من میخوره اصلا نمیخوام به نظرتون کارم درسته که مهریمو ببخشم؟؟؟؟؟
لطفا کمکم کنید ما زندگی خوبی داشتیم ولی الان اون فقط میخواد تنها باشه و همش آهنگ گوش میکنه بهش میگم چرا غمگینی میگه من با تو بحثی ندارم و چیزی نیست زندگیمون مسخره شده. میخوام اگه دیگه من براش غیر تحمل شدم اونم توی این 2سال که تو عقد هستیم و ازم فراریه آزادش بزارم نمیخوام به زور منو دوست داشته باشه.....
علاقه مندی ها (Bookmarks)