نوشته اصلی توسط
مارال
وای تورو خدا یکی کمکم کنه چرا من اینجوری شدم قبلا خیلی راحت تر زندگی میکردم اگه مشکلم روحی یا افسردگیه یا هرچی هست لطفا بگید برم درمان کنم دارم دیوانه میشم شوهرمم دیگه خسته شده چرا وقتی جواب کسیرو نمیدم بعدش اینقدر حرص میخورم این عادی نیست خودم میدونم این رفتارم غیر عادیه چیکار کنم بهم بگید خواهش میکنم از دست خودم خسته شده به خودم میگم یا همونجا جواب بده یا بعدش اینقدر حرص نخور ولی نمیشه که نمیشه دیروز جاریم اینا اومده بودن عید دیدنی خونمون ازمن پرسید با تعجب خیلی تابلو جلوی بقیه مهمونا پرسید تلویزیونت جزو جهازت نیست منم گفتم نه گفت ای وای راست میگی چرا من نتونستم جوابشو بدم چون میدونستم ومطمئن بودم که داره به من تیکه میاندازه چون کارش اینه با همه همینجورییه ولی من در جواب بالحن ارام گفتم نه رسممون نیست تلویزیون جهاز بدیم بعدم حرف عوض کردم ولی بعد از اونا دارم دیوانه میشم نصف شب از خواب پریدم تا خود صبح این فکرا نگذاشت بخوابم که چرا جوابشو جوری ندادم که بفهمه ناراحت شدم همش توذهنم درگیرم که کی ممیبنمش واینبار جوابشو میدم من اصلا قبلا اینجوری نبودم خیلی ارامش داشتم از خیلی از حرفا به راحتی میگذشتم ولی الان خودمو نمیتونم قانع کنم که جواب ابله خاموشیه یا اینکه ایکاش بتونم همونجا جوابشو بدم که اینقدر حرص نخورم شما بگید من چیکار کنم توروخدا نگید که سخت نگیر و گذشت کن چون نمیتونم با خودم کنار بیام شاید بخاطر اینکه صبرم سر اومده ولی هرچی هست ارامشو ازم گرفته نمتونم راحت بخوابم درصورتیکه میدونم اینا موضوعات کوچیکیه شاید چون قبلا خیلی مارو اذیت کردن خسته شدم نمیدونم چمه تورو خدا منو راهنمایی کنید نمیدونم چیکار کنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)