سلام به همگی
امیدوارم که حالتون خوب باشه
من هانیا هستم و 21 سالمه تو درس و شغلم آدم موفقی ام
من تو یه سایت کار گرافیکی می کنم با آقایی آشنا شدم که از خودم 4 سال بزرگتر
اوایل فقط با هم چت می کردیم راجع به کار و سایت بعدا بحث خیلی جدی تر شد اینم بگم من آدم خوش قیافه ای نیستم اما گفتم خیلی آدم موفقیم ایشون عکس منو دیدن....خلاصه که این آقا هم تو سایت واقعا کارشون حرف نداشت و اینکه کلا آدم جدی هستند قراره بیان شهر من و باهم بشینیم راجع به خودمون حرف بزنیم اگه دیدیم سازگاریم ایشون رو به خانوادم معرفی کنم..من آدم مذهبی نیستم ولی تو بعضی چیزها مقیدم به ایشون گفتم که سر قرار مادرم هم میان ایشون هم قبول کردند و گفتند حرفت منطقیه مادر هم بیاد
من هنوز این موضوع رو به مادرم نگفتم خیلی نگرانم و واقعا می ترسم نمی دونم راست یا نه من همیشه تلاشم این بوده که خانوادم بهم افتخار کنند من کار گناهی نکردم اما خیلی می ترسم که مادرم از دستم ناراحت بشن و مخالفت کنند کمکم کنید من چیکار کنم خواهش می کنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)