ازدواج دائم با زنی که هنوز در صیغه کس دیگری ست و از من پنهان کردند

[هیام]

ببینید هیچوقت ملاک وایده التون رو رو چیزای کوچیک نگذارید قهر نکردن تو این بازه زمانی کوچیک "باتوجه به اینکه ایشون تمام سعی خودشونو واسه نگه داشتن شما بکار میبرن "نمیتونه دلیل درستی واسه ادامه رابطه باشه.من کسی رو محکوم نمیکنم اما بنظر میاد ایشون خیلی راحت میتونن با عذر وبهانه وپله قرار دادن دیگران خودشونو توجیه کنن.یعنی یه خانم سی وچند ساله نتونسته صلاحشو خودش تشخیص بده وباید اطرافیان بشینن واسه زندگیشون شرط وتبصره تعیین کنن.حتما این خانم محاسنی داشته که شماروجذب خودش کرده ویک سری معایب که شمارو مردد کرده.حال باید ببینید ایا این معایب از خطوط قرمز شما هست یانه ؟!این مسافرت فرصت مناسبی واسه ارومتر شدن اوضاعه.وزمان خوبی برای خلوت وتفکر.....موفق باشید.

[meinoush]

عزیز جان. شما از این پست به اون پست نظرتون کاملا عوض می شه. یعنی الان تو وضعی نیستین که تصمیم درستی بگیرین. پس لطفا الان تصمیم نگیرین و حتما برین مشاوره بگیرین. کسی که کارش این باشه و بتونه از دور و از بیرون به مشکلاتتون نگاه کنه و بهتون توی تصمیم گیری کمک کنه.
شما اول باید به بچه اتون و بعد هم به خودتون فکر کنین. باید منافع خودتون و پسرتون رو در نظر بگیرین. خانمارو هم هیچی. الان لازم نیست منافع اونارو در نظر بگیرین. اولویت با پسرتونه و بعد هم خودتون.
می گین خانم خوبیه چون چادرشو کرده سایه سرتون. این شعره یادم اومد
گلی مایم وگرنه خار بسیار
وفا مایم وگرنه یار بسیار
گلی مایم که در سایه اش نشینم
وگرنه سایه ی دیوار بسیار
پیشنهاد می کنم فعلا به جای سایه ی این خانم از سایه ی دیوار استفاده کنین. امن تره! عزیز جان. با وکیل صحبت کن. اگه مشکلی برات پیش نمیاد از جهت حقوقی یک ماه یا بیشتر اصلا هیچکدوم این خانمها رو نبین و باهاشون حرف نزن. برو مشاوره تخصصی. توی این مدت فقط با پسرت باش. دور از خانم ها باش. ببین واقعا بازم دلت واسه خانمت تنگ می شه یا نه. ولی قبلش حتما با یه وکیل مشورت کن که احیانا برای کارای حقوقی که ممکنه بکنی این وقفه مشکل نشه.
الانم حتما حتما حتما برو مشاوره حضوری بگیر.
موفق باشی.

[پیدا]

برادر عزیز،

خیلی خوبه که شما بتونید ببخشید و فراموش کنید و همسرتون هم بتونه سر قولهاش بمونه و زندگی خوبی داشته باشیدد.

اما اینها همه شاید و ایده آل است.
براساس واقعیت تصمیم بگیرید، نه شایدها و کاشکی ها.

با توجه به این که از همسرتون با وجود یک بچه، بخاطر چند تا اس ام اس و یک دیدار ( چیزی که شما گفتید ) جدا شدید، پس بعید هست که مساله صیغه ایشون بتونه دست از سر ذهن و فکر شما برداره.

اشتباه شما این بوده که خیلی سریع وارد یک رابطه جدید شدید و الان مشکلات این رابطه با مسایل عاطفیش براتون ملغمه ای را درست کرده که تصمیم گیری را براتون سخت کرده. ولی من هم اگر چنین خطای بزرگی کرده بودم ( پنهان کردن صیغه از همسرم و ... ) هم مهربان می شدم و هم بچه همسرم که سهله، بچه همسایه را هم قبول می کردم!

اگر همسر شما ارتباط جنسی نداشته، می تونه صیغه را چند روز قبل باطل کنه. اما اگر داشته که نمی تونه چند روز بعدش عقد کنه. شما هنوز تکلیف این قسمت ماجرا را درست نمی دانید.

چرا اون آقا گفتند که من با اکره قبول کردم که صیغه باطل شود و اصلا راضی نبودم ؟! صیغه ای که به دلیل استخدام بوده که اکراه ندارد. به ایشون چه ربطی داره ؟؟

پزشکی قانونی ( نه پزشک متخصص زنان ) با معاینه می تونه به شما بگه که ارتباط جنسی همسرتون مربوط به یک ماه اخیر است یا یک ارتباط سه ساله است. سه سال ارتباط اونقدر تاثیر روی بدن می ذاره که پزشک قانونی بتونه با معاینه تشخیص بده.

بعد از این که مطمئن شدید مساله صیغه و ارتباط جنسی و ... حل شده است، می تونید با ذهن بازتر برای ازدواجتون تصمیم بگیرید.

[tanhaei]

ممنون و متشکر از راهنمایی هاتون

امروز برم پیش یک مشاور و بعد هم پیش یک وکیل تا ببینم چی میگند ...

[eghlima]

بزرگترین چیز تو زندگی راستگویی که متاسفانه توی جفت زندگیهاتون نبوده

شاید خودتون یه جایی رو اشتباه کردید که............
این روزا یکم توی رفتارهاتون دقیق تر بشید که چرا اعتماد کردید ولی هیچ صداقتی ندید.............
لطفا تصمیمی که می گیرید حتما با در نظر گرفتن شرایط فرزندتون باشه چون مهمترین و با ارزشترین ثمره زندگیتونه که نباید هیچ آسیبی ببینه........ و شما در مقابلش مسئولید

خانومی که تن به صیغه بعد هم با دروغ زندگیشو شروع می کنه ......

[آفتاب همدرد]

به جز قضیه اسمس مشکل خاصی با همسر اولتون داشتید؟
ایشون برخوردشون دربرابر رفتار اشتباهشون(اسمس) بعد از اینکه شما متوجه شدید،چطور بود؟
بقیه ایام هفته رو بچتون پیش مادرشونند؟اگه ایشون قصد ازدواج مجدد داشته باشند،حضانت بچتون کاملا بر عهده شما میشه؟

[tanhaei]

خوب ایشون کلا اخلاق شون خیلی تند بود و همین باعث میشد که ما با هم درگیری

لفظی پیدا کنیم ** گوش به حرف نمیداد ** تمکین خوبی نداشت *** زور و زیاد بود

البته نمیدونم چرا این اشتباه را مرتکب شد - شاید خودم مقصر بودم -- نمیدونم !!!!!!!!!!!!!!!

بعد از اینکه من قضیه اس ام اس دادننش را فهمیدم - تصمیم گرفتم که طلاقش بدم - که اومد و
به التماس افتاد که تورو خدا منو طلاق نده - من غلط کردم - من گول خوردم . و ..... از این حرف ها
خوب منم بخشیدمش تا اینکه بعد از یک چند وقته دیگه فهمیدم که داره با یک مرد دیگه تلفنی صحبت میکنه - دوباره مچش را گرفتم - اولش قبول کرد که داره تلفنی صحبت مبکنه ولی فرداش
زد زیر همه چیز و گفت نه الکی گفتم میخواستم لج تو را در بیارم ...

بعد از این موضوع دیگه زندی ما با جنگ و دعوا سپری شد تا از هم جدا شدیم ....
=============================================
و اما مهمترین قسمت قصیه زندگی من که من در ابتدای کار نگفتم این بود که

موضوع صیغه همین زن فعلی را من از زن اولم فهمیدم ....
*********************************************
موضوع از این قراره که اون مردی که ایشون را صیغه کرده بود روز جشن ما میاد

سر کوچه و پرس و جو میکنه و خلاصه اسم و فامیل منو ( این داماد بخت برگشته ) را میفهمه

و بعدش زنگ میزنه 118 و شماره تلفن منزل سابق من را که هنوز زن و بچه ام توش زندگی

میکنند را از 118 میگیره ( شماره تلفن خونه به اسم من بود ) و خلاصه زنگ میزنه به خونه و

خانم سابق من را کاملا در جریان میزاره و خلاصه از سیر تا پیاز داستان و جریان صیغه خودش

و زن فعلی من را برای اون تعریف میکنه

**************************************
بعدشم خواهش و تمنا که تورو خدا شماره همراه شوهر یا پدر شوهرت را به من بده تا

من این برگه صیغه نامه را ببرم و برسونم دستشون تا اونوقت ببینی که شوهرت زن صیغه ای منو گرفته !!!

=============================================
خلاصه زن سابق من هم شماره تلفن را نمیده بهش ولی یکی دو روز بعد زنگ زد سر کار من و

ماجرا را برای من تعریف کرد و ....
==============================================
بعدازظهر اون روز من رفتم خونه شون و به زن فعلی م گفتم که یه نفر به خود من زنگ زده ( بهش یه

دستی زدم ) و میگه که زنی که گرفتی صیغه من بوده اگه باور نداری یه جا وعده کن تا برگه را برسونم

دستت !!!! حالا ام قرار گذاشتم که فردا برم و برگه صیغه نامه را ازش بگیرم ...

تا شنید اولش ایشون کاملا حاشا کرد و زد زیر همه چیز و گفت که نه چنین

چیزی صحت نداره و خلاصه رنگش را باخت و حالش توی ماشین بد شد !!!

بعدشم گفت خدا لعنت شون کنه - ببین چطوری با ابروی مردم بازی میکنند

نه بابا دروغ گفته و ......
************************************************** *****
فردای اون روز خانم فعلی من زنگ زد که فلانی ظهر ناهار بیا اینجا و بابام هم کارت داره

وقتی که ظهر رفتم و پدرش شروع کرد گریه کردن و داستان را تعریف کردن و خلاصه توجیه کردن قضیه و

این که این یارو مارا گول زده - خدا فلانش کنه و از این حرف ها ....

======================================
بهش گفتم دیروز که جریان را برات تعریف کردم چرا دروغ گفتی و حاشا کردی ؟؟؟

گفت = من اینقدر شوکه شده بودم و بدنم میلرزید که نتونستم واقعیت را بهت بگم

و گفتم برم خونه با پدر و مادرم مشورت کنم تا خودشون قضیه را بهت بگند ...
************************************
در اصل من دانستن این قضیه را مدیون زن اولم هستم

بهش گفتم چرا این قضیه را بهم گفتی ؟؟

گفت = دلم نیومد ببینم مردی که هفت سال باهش زندگی کردم و جز خوبی باهام کاری نکرده

اینجوری توی این اتیش بیوفته !!!!!

خلاصه داستان زندگی من اینجوریه که گفتم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!

حالا هم همه خانواده من با این خانم چپ افتادند حسابی

میگند اگه اینا گرفتی حق نداری بیاریش توی این خونه !!!!

بهم میگند تو چطوری از یک اشتباه اون نگذشتی و اون را با یک بچه طلاقش دادی و حالا حاضری این خانم

سی و سه ساله را که با دروغ و بیرنگ پیش اومده ببخشی و هیچی نگی ؟؟؟؟؟

نه !!!! ما نمیزاریم --- ما عروس صیغه ای نمیخوایم

اگه قراره ببخشی به همون اولی میرسه که هم هفت سال باهاش زندگی کردی و هم ازش بچه داری ؟؟؟؟

[هیام]

باز به معرفت خانم اولتون ایشون اگر اشتباهی کردن جرات اقرار رو داشتن وبا بیان حقیقت به شما این حقو دادن که انتخاب کنین که برین یا بمونین ولی خانم فعلیتون نه تنها حقیقت رو کتمان کردن بلکه باهر ترفندی سعی میکنن شمارو اسیر کنن من اینو نمیفهمم که چرا همسر فعلیتون اینقدر تحت کنترل خانوادشونن؟یعنی یه همچین موضوع به این بزرگی رو باید بعد از تایید پدرشون و...اقرارکنن؟فقط امیدوارم هرچه زودتر مشکلتون حل بشه واز این سردرگمی نجات پیدا کنینتو این فرصت بوجود اومده (مسافرت خانم)عاقلانه والبته با کمک گرفتن از یه انسان با تجربه وبیطرف میتونید تکلیف خیلی چیزارو روشن کنید.

[tanhaei]

نه هیام جان همه شون سر و ته یه کرباسند !!!!

قضیه اونم من بیرون از خونه بودم که یه نفر زنگ زد بهم و گفت که قضیه اینجوریه !!!!

تا بهش گفتم اونم اولش کاملا حاشا کرد و گفت نه چنین چیزی نیست

ولی بعد که بحث پرینت شماره ها را مطرح کردم - دست را تو رفت و همه چیز را گفت !!!!

که اونم بعدا فهمیدم که همونی هم که بهش اعتراف کرده باز دروغ گفته و اصل ماجرا را نگفته !!!!

================================================== =====
اینم بگم که همون زن اولم هم دلش برای من نمیسوزه ....

یکی این که میخواد برگرده و داره زیر اب این جدیده را میزنه

و یکی اینکه میخواست منو تحقیرم کنه و کوچیکم کنه --- میگفت ببین رفتی چادری گرفتی چی از اب در اومد

خلاصه که شدم یک دیوانه به تمام معنا ....

از یک طرف نمیخوام دیگه با اولی زندگی کنم

از طرف دیگه به خاطر اینکه قضیه صیغه این زن جدیده را میدونه خیلی برام سنگینه

از طرفی فکر اینکه این چطوری منو پیچوند و مخفی کرد و صداقت نداشت داره رو اعصابم راه میره

از طرفی میترسم اینم طلاقش بدم - اونوقت با تنهایی دوبارم چیکار کنم با بی کسی دوبارم چیکار کنم

از طرفی میترسم اینم طلاقش بدم و بلاخره ممکنه بعد از چند سالی دوباره بخوام ازدواج کنم !!!

اونوقت کی یا بگیرم که بدره این دوتا از آب در نیاد ؟؟؟؟؟؟

به قول شاعر که میگه =

خری بهت بدم ، که خر خودت را یاد کنی
بری سر کوه بشینی و فریاد کنی ....

=========================================
حالا بازم میدونم این خانم جدیدم حتی اگه از روی هر چیزی هم که هست

خوبه - مهربونه - من رو خیلی دوست داره - بچه منو قبول کرده - اهل دین و نماز هست و ....

و اگه به قران قسم میخوره و دست میزاره روی قران --- لااقل داره راست میگه !!!!

چون از قران و قران کشی خیلی میترسه .....

==========================================
البته چیزی هم که توی این قضایا برای ما اشکار شد این بود که =

این مرده فکرایی برای ایندش توی سر داشته - و داشته یواش یواش روی مغز ایشون کار میکرده

که من با خانومم مشگل دارم و دارم طلاقش میدم و خیلی خیلی هم به شما علاقه دارم

و اگه قبول کنی من بگیرمت و ....

اینها را خود مرد به زبون اورد و اعتراف کرد ...

************************************************** *********
از طرفی هم تنها کسی که توی خونه ما با این قضیه موافقه و میگه دختر خیلی خوبی هست پدرم هست

پدرم بهم میگه =

بابا اخه توکه نرفتی یه دختر بگیری !!!!

تو رفتی و یه زنی که یک بار شوهر داشته و طلاق گرفته را گرفتی !!!

تو هم که خودت پسر نیستی !!! هفت سال زندگی کردی و یه بچه هم داری !!!

اشتباه میکنی اگه اینم طلاقش بدی ----- مثل این دیگه گیرت نمیاد

این دو نفرم که هر دوشون دارند به قران قسم میخورند و دست گذاشتند روی قران که هیچ رابطه جنسی

بین ما نبوده ......... دیگه از قران که بالاتر نداریم !!!!

توام اینقدر حساس نشو و بگذر تا خدا ازت بگذره

==============================================

نمیدونم چیکار کنم ؟؟؟؟ باور کنید دیگه فکر به جایی نمیرسه !!!!!

[meinoush]

رفتی مشاور و وکیل امروز؟

"از طرفی میترسم اینم طلاقش بدم - اونوقت با تنهایی دوبارم چیکار کنم با بی کسی دوبارم چیکار کنم
از طرفی میترسم اینم طلاقش بدم و بلاخره ممکنه بعد از چند سالی دوباره بخوام ازدواج کنم !!!
اونوقت کی یا بگیرم که بدره این دوتا از آب در نیاد ؟؟؟؟؟؟؟

اینو نوشته بودی.
عزیزم. یه کمی ریلکس باش. یه چند تا نفس عمیق بکش. هر چی هستی هستی هرچی هم نیستی نیستی. انقدر خودتو اذیت نکن.
مشاوره هم برو. چون اونا تجربه ی شنیدن خیلی زندگی ها رو دارن بهتر می تونن نظر بدن.

ببین اول باید تا یه حدی ادم خودشو بشناسه بعدش بره نگاه کنه ببینه کی هست که بهش اخلاقاش بخوره. نمی دونم و نمی فهمم چرا خانم اولت با یه نفر دیگه دوست داشته تلفنی حرف بزنه. شاید خیلی سنش کم بوده ازدواج کرده. دومی هم که اصلا نگفته یه سری چیزارو. بری مشاوره خودت بیشتر و دقیق تر واسه مشاور توضیح می دی اونم بهتر می تونه کمکت کنه.

تنها می مونی؟ بیشتر ادما یه جورایی تنهان. ادم تنها به دنیا میاد تنها هم می میره. بیخودی بی تابی نکن.
سعی کن خودتو و روحیاتتو بهتر بشناسی. بعدم سعی کن تصمیم درستی بگیری. الان هم می تونی این تصمیمو با مشاور بگیری. بعد از این نتیجه اش دیگه هر چی می شه بشه. انقدر فکرتو سر این چیزا نذار.
بچه ات تنهاییتو پر نمی کنه؟
گلم کلا به نظر من خیلی هم ازدواج اسون نیست. من خودم خیلی سال پیش به خودم گفتم با کسی ازدواج می کنم که هم اون منو دوست داشته باشه هم من اونو و هم اخلاقامون به هم بخوره. هیچوقت نتونستم کسی رو پیدا کنم که حتی 2 تا از این دو شرطو با هم داشته باشه! یا من یکی رو دوست داشتم یا یکی منو و یا یه نفر و دیدم که بهم بخوره اخلاقاش که اصلا از من کوچیکتر بود خیلی و این بحثا نبود یا یکی دیگه اصلا موقعیتش واسه خودم نبود اونوقتا با کلی اعصاب خوردی. خلاصه این از من 30 ساله ی تنها و دست خالی! خیلیای دیگه هم می بینی ازدواج کردن کلی با هم مشکل دارن و همش سعی می کنن تا همدیگه رو بیشتر بشناسن. کمن کسایی که انقدر خوش شانس بوده باشن که زود به کسی که باید برسن. شانس هم نیست. درستی عملکرد خود ادمه. اینکه به وقت درست ادم موقعیتشو تشخیص بده و بفهمه چی باید بکنه توی مشکل نمی یفته که انرژیش بره.
من مهم ترین دلیلشو جدایی پسر دخترا از هم توی جامعه امون می دونم. حتی توی دبستان. شناخت و درک متقابل از همون بچگی باید شکل بگیره. ولی به هر حال دیگه این چیزا دست ما نبود. ادم هم یه بار بیشتر که زندگی نمی کنه. تا بیاد بفهمه چی باید می بوده کلی ازمونو خطا کرده و اشتباه که اثراتشون توی زندگیش و خودش می مونن.
خلاصه خیلی ناراحت نباش. دلتنگی نکن. سعیتو بکن که تصمیم درستی بگیری. بعدم دیگه ناراحت نتیجه اش نباش. ولی فکر نکن که تنهایی توی مشکلاتت. هر کی یه جوریه. هر کسی مشکلات خودشو داره. به قول حافظ چون نیک بنگری همه تزویر می کنند.