از همه دوستان ممنونم ....
این چند روز سرماخورده بودم نشد که بیام .... ممنون که راهنماییم کردید ....
آزمایش خون برای چی ؟؟؟
تشکرشده 19 در 9 پست
از همه دوستان ممنونم ....
این چند روز سرماخورده بودم نشد که بیام .... ممنون که راهنماییم کردید ....
آزمایش خون برای چی ؟؟؟
تشکرشده 10,024 در 2,339 پست
شاید میزان تستوسترون و یا همون هورمون مردانه در همسرتون بالا باشه
و علت دیگری که ممکنه باعث این حالت بشه شاید مربوط به شغل ایشونم هست.
اشکالی نداره دقیقا بگید شغلشون چیه؟
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.
maryam123 (دوشنبه 11 اردیبهشت 91)
تشکرشده 19 در 9 پست
چشم پزشکی .............
شرمنده ام که چند روز با تاخیر اومدم سرمای بدی خوردم .... جالبه دوستان عریر بدانید شنبه من سرکار نرفتم نامزدم بهم زنگ زد و گفت : ==== خوب منم مریض بودم چرا سرکار نرفتی !!! نندازنت از سرکارت بیرون ====
میدونستم حالمو اصلا نمیپرسه برام عادی شده دیگه ..... البته چند روز پیش باهاش کلی صحبت کردم و بهش گفتم چرا انقدر سردی " البته در آرامش و با سیاست " اون گفت که چون با مردها و زنان در ارتباط بوده رابطه با مردها رو نمیدونه ......
ولی فکر نکنم دلیل اصلیش این باشه ..... بعدش هم فعلا شرایط رفتن و حتی گفتنش که بیا بریم مشاوره ندارم و باید بسوزم و بسازم .............
سرخ پوست تنها (دوشنبه 11 اردیبهشت 91)
تشکرشده 19 در 9 پست
فعلا که اوضاع به همین منواله ..... شب ها بیشتر اذیت میشم چون احساس تنهایی میکنم ...
تشکرشده 19 در 9 پست
اصلا نمیدونم چشه ....
مشکل خانومم رو شاید میشه به یسری از رفتارهایی که خانوادش دارن هم ربط داد ...
پدرش خیلی بیخیاله دنیاس ... کلا آدمه راحتیه !!!!!!!!!!!! آدم بیخیالیه . مثلا من خونشونم راحت دراز میکشه و میخوابه و چون اتاقاشون کمه من مجبور میشم برم تو آشپزخونه بشینم و تا اون ظهرا بخوابه ...( با این حال که من شاید هر دوهفته یه بار میرم خونشون)
مادرش چنربار معذرت خواهی کرده اما چه فایده !!!! من خودم خیلی رعایت می کنم و حواسم جمه که هیچ وقت جلوی کسی پامو دراز نکنم حتی کوچکتر از خودم ..........
مادرش نه خیلی بهتره ... حواسش به همه چی هست ... خیلی وقتا با مادرش درگیره ( سر حتی غذا پختن درگیرن چون اصلا حرف اونو گوش نمیده یا مثلا میگه ایکارو بکن فقط کاره خودشو میکنه و برای کارش هم هیچ توضیحی نمیده و طرف اگه ناراحت بشه یا نشه براش مهم نیست)( البته بیشتر موارد حق با مادرشه ( مثلا میگه قاشقی که به خورشت زدی توی ترشی نکن اما گوش نمیده و بعضی وقتا این کارو میکنه ) ... شاید به باباش رفته باشه .. نمیدونم ...
تشکرشده 1,426 در 250 پست
سلام اقای سرخ پوست
حالا چرا سرخ پوست؟؟؟؟؟
اینکه با شما سرد برخورد میکنه و گاهی پرخاش میکنه یا حتی دست بلند میکنه نمیدونم درسته یا نه اما شاید از شرایط موجود راضی نیست شاید انتظاراتی که در ذهنش داشته با اونچه که در واقعیت هم اکنون به اون رسیده متفاوت باشه.انتظاراتش ایده ال هاش با داشته هاش خیلی فاصله داره
اگر اخرین پست منو خونده باشی من هم با خونواده همسرم و در نتیجه همسرم چون در همون محیط رشد کرده سر مسائل فرهنگی رفتاری اداب اجتماعی مشکلاتی دارم چون بر خلاف اونها من در خانواده ای با قوانین خاص بزرگ شدم.خلاصه اینکه این شرایطیه که پیش روی ماست من هم پیشنهاداتی که دوستان در همین تالار ارائه دادند پیش گرفتم و بعد از صحبت با همسرم تونستم با این شرایط تا حدی کنار بیام.
واسه زندگیت تلاش کن دست و پنجه نرم کن و خسته نشو
فائزه_م (چهارشنبه 31 خرداد 91)
تشکرشده 19 در 9 پست
با سلام دوباره ...........
متاسفانه دیگه بسمه .... بهتون گفته بودم که چند بار حرف طلاقو پیش کشیده ....بالاخره راضی شدم و قراره طلاق بگیریم ... آخرین بار سر موضوع حقوقم باهم دعوامون شد میگه حقوقت کمه امسال باید حقوقت به ماهی 2 میلیون تومن برسه .... حقوق من الان 700 هزارتومنه و به علت شرایط زندگیم و با این اوضاع بیکاری نمیتونم حقوقمو بالا ببرم . باهاش قبلا هم در این مورد دعوا داشتم و خیلی باهاش حرف زدم اما متاسفانه بازهم حرف خودشو میزنه و میگه تو حقوقت کمه ...نمیدونم واقعا حقوقم برای تشکیل یه زندگی کمه؟؟؟؟ آیا این بی معرفتی حق منه؟؟؟
خیلی پولیه ..... اقتصادیه ....
مهم نیست دیگه نمیخوام باهاش باشم .... همیشه تو تولداش براش کم نذاشتم .. روز زن براش زنجیرو پلاک گرفتم حدود 500 هزار تومن پول دادم فکر میکنید برای من روز مرد چی گرفته؟؟؟ رفته ربع سکه گرفته که(حدود 170 هزار تومن) بعد جند وقت چون پول لازم داریم بفروشیمش و باهاش برای خانوم یه چیزی بگیریم .... بدبین نیستم اما هیچ مردی از ربع سکه خوشحال نمیشه ... من خودم راضی بودم برام یه پیراهن بگیره اما اینجوری باهام برخورد نشه .... شاید من اینجوریم امیدوارم آقایونی که این مطلبو میخونن بهم بگم یا نظرشونو بدن !!!!!!!!!!
در ضمن متاسفانه دیگه بهش امیدی ندارم و فقط به طلاق فکر میکنم ... من خیلی گذشت داشتم اما خیلی بی معرفته و فقط به خودش فکر میکنه .... من توی این چند وقت خیلی از خواسته هامو بهش نگفتم که نکنه دعوا بشه و دوست داشتم به قول معروف نامزد بازی کنم اما انگار که مشکلی داره که من نمیفهمم و با طلاق حل میشه ............
تشکرشده 3,762 در 695 پست
سلام دوست عزیز
واقعا از تصمیمتون ناراحت شدم ..
کاشکی عجله نکنید شما الان ناراحت هستید و توی دوران نامزدی از این مشکلات پیش میاد .
دوست عزیز شما یکمی حساس شدید اشکالی نداره که چی خریده و شما چی خریدید مهم اینه که بیاد هم بودید .
خانومت پولی نیست خوب زندگی الان خیلی سخت شده و واقعا حقوقت جواب زندگی های الان رو نمی ده ..
ولی باهاش صحبت کن شاید بتونی توقعش رو بیاری پایین ولی در مورد هدایا حساس نباش بالاخره توام براش طلا خریدی و بعدا توی زندگی اگه لازم بشه می فروشین پس هر دو پس انداز کردید ..
در ضمن من خودمم همین کارو می کنم یعنی بیشتر وقتا برای شوهرم سکه می خریدم و اونم همینطور و هرجا لازم می شد می فروختیمش ...
پس ناراحت نباش و با آرامش زندگیت رو سروسامون بده ..
در مورد شغلت هم می تونی یه کار دوم برای خودت درست کنی تا از نظر حقوقی تامین باشید .
چشمک (پنجشنبه 22 تیر 91)
تشکرشده 25 در 12 پست
دوست عزیز عجولانه تصمیم نگیرید.............مشکل همسرتون ریشه ای است ! آموزش های لازم به ایشون داده نشده!همونطوری که گفتین پدرشون بیخیال هستش و توجهی ندارن.......مادرشون هم زورش نمیرسه....
همسر شما از لحاظ مالی مستقل هستن
همسرتون هنوز به بلوغ فکری نرسیدن.....شما هم تا حدودی همینطور.
به همین دلایل ممکنه به اینصورت رفتار کنن.
این واقعیتها در زندگی همه ما هست....نگران نباشید......متاسفانه ما از زندگی فقط لج بازیشو آموختیم!به مسائل ریز و پیش پا افتاده فکر میکنیم.
در هر برهه از زمان،در مسائل عاطفی و حتی در مسائل مالی زن وشوهر باید کنار هم باشن.......باید به درک متقابل برسن که هر دو به نحوی در غم و شادی هم شریکن.
زمان میبره با مشاوره و کار بر روی همسرتون ، ایشون تغییر کنن.
موفق باشید.
abbas_mt (چهارشنبه 31 خرداد 91)
تشکرشده 19 در 9 پست
عباس جان ممنون ... باید اشاره کنم که اگر همه پرده ها برن کنار دیگه زندگی معنی نداره ... اتفاقا عجله نمیکنم .... خیلی تحملش کردم .... احساس میکنه خیلی متفاوته ... احساس میکنه بالاتر از همه اس .... دوستاش همه یا طلاق گرفتن یا شوهر ندارن ( شوهراشون مردن) .... اصلا عاشق جداییه .... من هم این وسط قربانی میشم ... ( البته شاید)
دوست نداشتم به این شکل پیش بره اما آدم مگه چقدر صبر میتونه داشته باشه ؟؟؟ همش دعواس دوران نامزدیمون. همش بحثه ... انگار من و اون داریم ... تلفن رو قطع میکنه میگه تو زنگ بزن پول تلفنم میاد !!!! ( تمام مخارج ما مشترکه - تمام قسطا رو من میدم . اون فقط پول جمع میکنه تو حسابش ) پول تلفنشم من میدم ... آدم انقدر بد دل ؟؟؟؟
خمیر آدم باید درست باشه ... به آموزش ربطی نداره ... بعدشم ما که برای اصلاح نیومدیم ... نه روش صحیحیه نه من وقتشو دارم ...
دلم گرفته از دنیا ... هیچ وقت فکر نمیکردم زن آدم انقدر توی موارد مالی من و خودشو جدا کنه ...
حالم خیلی بده .
فردا برای طلاق اقدام میکنم ....
اصلا صبر ندارم ... آدم با یه کرو لال زندگی کنه اما وفا دار باشه.........
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)