سلام
دو سال هیچ خبری از شوهرم نبود به محض اینکه احضاریه های دادگاه به دستش رسید اسمس و تلفناش شروع شد البته من جوابش رو نمیدادم تا اینکه بعد از دو هفته جوابش رو دادم ببینم حرف حسابش چیه فقط پرسید از دستش شکایت کردم ؟ گفتم بله اما دغدغه ی مهمترش فیسبوکش بود که به گفته ی خودش فردی مزاحمش شده بود و برای دوستاش علیه ش پیغام میفرستاد میخواست بدونه منم!!! که گفتم نه... منم کنجکاو شدم و رفتم سراغ فیسبوکش کاش نمیرفتم از طریق پیج دوستاش پیداش کردم چون خودش با اسم دیگه ای عضو شده بود اولین چیزی که ناراحتم کرد همین اسم بود چون قبلا از کسی شنیده بودم به دخترا خودش رو با این اسم معرفی کرده کلا چیزای جالبی ندیدم دخترای زیادی توی لیستش بود اما برام اهمیت نداشت اما یکی از اونا توجهم رو جلب کرد چون کامنتای زیادی ازش بود دیدم رابطه خیلی عمیق تر و عاشقانه تر از یه دوستیه فیسبوکیه چون حتی در مورد نی نی دار شدنون و مکالمات تلفنیشون هم با هم حرف زده بودن اما اینم برام مهم نبود چون دور از انتظار نبود... تا اینکه باز هم زنگ زد ولی اینار حرف از برگشتن میزد گفت عزیزم اصلا کارای خوبی نمیکنیا ما میخوایم با هم زندگی کنیم، منم گفتم کاری رو کردم که خودت خواستی به وقتش نازت رو کشیدم گفت من گفتم بذار من برم نه اینکه بری مهریه بذاری اجرا من نهایتا نمیتونم مهریه ت رو بدم و میام میبرمت !!!!!!!!!! کلی هم تهدید کرد که اگه بفهمم تو واسه دوستای فیسبوکم کامنت گذاشتی من میدونم و تو !، من به روش نیاوردم بهش گفتم اصلا مگه تو فیس بوک داری؟ گفت آره و خلاصه خیلی تحمل کردم چیزی بهش نگفتم... یکی دو ساعت بعد از این تلفن دیدم پیجش رو به اسم خودش کرد واقعا داغون شدم درباره ی من چه فکری کرده بود؟ بهش زنگ زدم گفتم آفرین همه رو خوندم گفت چیه فکر کردی ازت میترسم؟ گفتم نه میدونم تو پررو تر از این حرفا هستی، گفت حالم ازت بهم میخوره حیف که بخاطر مهریه ست وگرنه... گفتم اینم میدونم اما برام مهم نیست، گفت تو دمدمی هستی من همون m هستم که عاشقم بودی گفتم اون مرد، تو برام یه غریبه هستی که فقط ازش طلبکارم و قطع کردم از اونروز یه عالمه اسمس داد کلی بهم فحش داد و تحقیرم کرد حرفایی میزنه که دلم میخواد زمین باز بشه و من برم توش... بهم میگه تو لیاقت محبت نداشتی وگرنه الان سرخونه زندگیت بودی... میگه من نهایتا ضرر مالی میکنم اما ذره ای عذاب وجدان ندارم....
خیلی از خودم ناراحتم من بازم اشتباه کردم اصلا نباید دیگه باهاش حرف میزدم تا موقع دادگاه، اینروزا همش نفرینش میکنم دائم منتظرم یه بلایی سرش بیاد تا بفهمه با دل من چکار کرده...دلم میخواد ازش انتقام بگیرم.... الان تازه میفهمم من هیچ اشتباهی نکرده بودم فقط اون با فیلم بازی کردن و ادا درآوردن سعی کرد منو مقصر جلوه بده، پشیمونم بابت همه ی اون ببخشید هایی که واسه ی گناههای نکردم بهش گفتم... منکه کاری به کارش نداشتم چرا سعی کرد کاری کنه من از رابطه ش با خبر بشم؟ چرا هنوز فکر میکنه من انقدر بدبختم اگه اون بخاطر مهریه برگرده حاضرم به هر قیمتی باهاش زندگی کنم؟ انگار من بازیچه هستم هر موقع دلش میخواد بره حالا که به نفعش نیست اراده کنه و برگرده،
من چکار کنم تا بفهمه خیلی حقیره
تاپیک های قبلیم:
http://hamdardi.net/thread-9481.html
http://www.hamdardi.net/thread-16100.html
http://www.hamdardi.net/thread-18607.html
علاقه مندی ها (Bookmarks)