خوشبختانه امروز اتفاقی نیافتاد.
امروز داشتم عکس های عقد رو نگاه می کردم. واقعاً خانمم خیلی ویژگی ها که طرفدار زیاد داره رو داره مثلاً قد بلند ، یا هیکل لاغر و ...
پیش خودم فکر می کردم آخه مثلاً بعداً بخوای با یکی دیگه ازدواج کنی که مثلاً صورتش خوشگل باشه اما یه عیب دیگه خواهد داشت.
ایشون فقط دو عیب کوچک داشت اینکه از من چند ماه بزرگتر بود و اینکه یه مقدار صورتشون خوشگل نبود.
غیر این ایشون مشکل خاصی نداشت. یه سری اختلاف فکری داشتیم اما ایشون هیچ وقت بی احترامی نمی کرد واسه اینکه بگه نظر من درسته.
بعد می گفتم اگه بخوام بعداً ازدواج کنم مثلاً یکی دو سال دیگه ، اون وقت دو سال از جوونیم رفته که می تونستم همرا داشته باشم.
بعد یهو یه فکر می اومد سراغم که این یکی دو ماه اینمه بد و بیراه شنیدم پس اونا چی. چطور بخوام با کسی زندگی کنم که اینهمه فحشم داد. اینو هنوز دارم فکر می کنم.
نمی دونم داشتم فکر می کردم که بیا زنگ بزنم خانمم و ازش یه بار دیگه معذرت خواهی کنم و قول بدم که سعی می کنم حواسم باشه و از ایمن حرفا نمی زنم دیگه.
ولی می ترسم . میگم نکنه الکی قول بدم و بعد نتونم عمل کنم. می ترسم باز دوباره بعد به مدت این فکر بیاد تو ذهنم که چرا خانمم چند سال جوون تر نبود. یا ...
می دونم همه منو مقصر می دونید اما چه کنم که این افکار میاد تو ذهنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)