بهارشادی وبالهای صداقت ازتون ممنونم بخاطرحرفای قشنگتون.
من چندبارکه باشوهرم درموردخونه حرف میزنم خودش هم میگه مگه من خونه دوست ندارم ازخدامه.
میدونم تقسیرخودش نیست.ولی.........
تواین شهرهیچ کس روندارم فقط خانواده شوهرم اوناهم بهم محل نمیدن .باورکنید من صبح تاشب تواتاقمم حتی حرف نمیزنم چون وقتی میرم پیششون شروع میشه میگن جاروبرقی اینطورازش استفاده کن انگارتاحالا ندیده بودم که میخوان یادم بدن .یالباس شوی اینطور و...................
غذا باگوشت درست میکنم میگن همش گوشت سوپ درست میکنم میگن سوپ چیه؟حبوبات درست میکنم میگن مشکل پیدا میکنیم.یه مدتی غذا درست نکردم خودشون هم اصلا نمیرن درست کنن شوهرم همش تخم مرغ میخورد دلم براش سوخت رفتم دوباره شروع کردم.مادرشم غذادرست میکنه دوست نداره میگه دستپخت تو رو دوست دارم.بخدا دلم آتیش میگیره وقتی شوهرم خسته میاد خودش میره براخودش غذا درست میکنه
اون روز مادرشوهرم وخواهر شوهرم تو پارکینگ داشتن پچ پچ میکردن رفتم پیششون بعد بهم گفتن اینجا رو دستشویی وحمام کنید توگوشه هم آشپزخونه این حرفش یعنی چی یعنی من چکارکردم که این طور جوابمو میدن
چندبارشوهرم میرفت دعواشون میکرد ولی ناراحتی بوجود میومد دیگه ازش خواهش کردم که دخالت نکنه
دوستای خوبم میدونم تقسیر خودمه مدتیه خداروفراموش کردم ازدست خودم عصبانیم ازش میخوام منو ببخشه منو ببخشه که ازیادش غافل شدم.شماهم برام دعا کنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)