نوشته اصلی توسط
ایوب
خواهره بزرگ من، تازه ازدواج کرده بود که برادرم عقد کرد، تو جشن عقده برادرم، مادرشوهر خواهرم، به یکی دیگه از خواهرام گفت به این می گن جشن عقد و شما برا ما کم گذاشتین و برای بقیه دخترا از این کارا نکنین!
خلاصه، تا این حرف به گوشه خواهر بزرگم رسید و گفتن مادرشوهرت این جوری گفته، خیلی بی اعتنا به این قضیه، گفت:
گفت که گفت، به جهنم، بذار هر چی دوست داره بگه!
یعنی این قدر آرامشش براش مهم بود که انگار این حرف رو نشنید، نه به شوهرش در این باره گفت، نه اصلا به روی مادرشوهرش چیزی آورد، هیچی! اصلا یه لحظه هم فک نکرد رو این موضوع! خیلی برا من جالب بود! تازه، همون موقعه رفت پیش مادرشوهرش نشست و میوه بهش تعارف کرد!
می گه من بیام بهترین لحظات زندگیم رو خراب کنم به خاطره یه حرف! بیام با شوهرم دعوا کنم به خاطره حرف مادرش!!! به اون بیچاره چه ربطی داره، اگه من بگم مادرت این رو گفت، اونم به احتمال زیاد می خواد ازشون طرف داری کنه و دیگه هیچ!!
خلاصه منظورم اینه که نذار کسی آرامشت رو ازت بگیره، یه فیلتر باید بذاری روی گوشت، فقط بعضی حرف ها رو بشنوی! داری بهترین روزهای زندگیت رو با بها دادن به این حرفها خراب می کنی!
چند روز پیش داشتم با مادرم صحبت می کردم، این قدر با اشتیاق از کودکی ماها حرف می زد، می گفت کی شیطون بود، کی آروم بود، کی قشنگ بود و....
همین طور که این خاطرات رو می گفت، این قدر لذت می برد، گویا بهترین دوران زندگیش بوده!
خواهش می کنم این لحظات رو از خودت نگیر!
علاقه مندی ها (Bookmarks)