[size=small][size=medium][size=large]سلام به همه ی دوستای خوبم که شدیدا به همفکری و ایده های خوبشون نیاز دارم
خودم زیاد کتاب میخونم .سایت های روانشناسی رو میبینم و به بیشترش عمل میکنم.الان تو یه مسئله گیر کردم که شما امید من هستید
8ماه هست با شوهرم عقد کردم و این مسئله جلوی پدر و مادر و خواهر و برادر و شوهر خواهرام منو رنج میده-فامیل های من تو یه شهر دیگه هستن و نزد اونا مشکلی نیست.شوهرم بیستو هشت سالش هست و اینطوریه که میخواد تو هر مکانی مجلس دستش باشه.مدام حرف میزنه.خاطره تعریف میکنه.زیاد میخنده و به قول خودش معاشرتیه-
یه خاطره هایی میگه که واقعا خجالت میکشم .مثلا میگه" ما رفتیم عروسی-شب خونه فامیلی موندیم که خیلی زیاد بودیم همه رو هم خوابیدیم حتی پدرم و یکی دیگه بیرون خونه تو شهرک موکت انداختن رو آسفالت خوابیدن" یا "فلان سال که رفته بودیم سفر تو یه استیشن پونزده نفری نشستیم!!!!" -ما خونواده تقریبا خوبی هستیم البته از لحاظ مالی و تحصیلی از اونا بهتر-اهل کلاس گذاشتن هم نیستیم.شخصیت واسمون از پول وماشینو و..مهمتره-این حرفها رو این آقا با خنده و ذوق میزنه در صورتی که از نظر من و خونواده ام یعنی آبروریزی-البته خونواده ام هم یه لبخندی میزنن تا ایشون ضایع نشه که کسی بهش نخندیده -اما من میدونم تو دلشون چه خبره و واسم میسوزه-من بهش غیر مستقیم گفتم .بعد دیدم فایده نداره مستقیم گفتم.بحث کردیم.دعوا کردیم...مثلا ایشون چای رو هورت میکشه که اینم بهش گفتم عزیزم نخور داغه.عزیزم سرطان میگیری!عزیزم معده ات خراب میشه!عزیزم زشته هورت نکش!!دیگه دلم میخواد موهامو بکشم جلو هرکی هست جیغ بزنم بگم نخواستم چای بخوری این چه وضعیه مگه از پشت کوه اومدی؟؟!!!خیلی هم مراقب بودم به شخصیت آقا برنخوره-اولش گفت نمیتونه حرفهاشو با من چک کنه-بهش گفنم چی از نظر خونواده ام بده و اونو کوچیک میکنه.دید خیلی ناراحتم گفت چشم.سعی میکنه حواسشو جمع کنه- ولی یه ماه خوب بود و جدیدا" .... -یا خیلی راحت راجع به اینکه پول نداره واسه ارشد ادامه بده یا بریم سر خونه زندگیمون واسه دیگرون حرف میزنه-بی دلیل-بهش گفتم نگو که پول نداری نگو مثلا تو ریاضی یا زبان ضعیفی .نخواستم کلاس بذاری یا خالی ببندی ولی همه که نباید بدونن ضعفهات چیه- مجبورم همش تو استرس باشم و بترسم مبادا سوتی بده و میترسم باهاش جایی برم که فک و فامیلای من باشن.تا حالا بهونه هایی پیدا میشد نریم ولی همه عمرم که نمیتونم اینجوری ادامه بدم-نمیدونم چطور این مسله حل شه.بدبختی اینه اگر یه بار این سوتی رو جلو یه فامیل بده دیگه پخش شده و آبرو رفته .اصلا جای ریسک نداره که بهش اعتماد کنم حرف بی جا نزنه و باهاش پیش دوستای خودم یا فامیلام برم.البته جلو فامیل و رفیقای خودش کاری بهش ندارم.چون اونا عادت کردن و عادیه.حالا نه تنها بهش افتخار نمیکنم ازش خجالت میکشم.این مسئله خیلی واسم مهمه
شرمنده طولانی شد.پیشاپیش از کمکتون خیلی خیلی ممنون[/size][/size][/size]
علاقه مندی ها (Bookmarks)