بسیار خوب...
همه پستهای مهم رو بخون و بر روی کاغذ چیزهایی بنویس...نکات مهم پستها رو به یاد داشته باش
بعد ارامش...
در نهایت تصمیم درست...
منتظرم
تشکرشده 5,973 در 1,154 پست
بسیار خوب...
همه پستهای مهم رو بخون و بر روی کاغذ چیزهایی بنویس...نکات مهم پستها رو به یاد داشته باش
بعد ارامش...
در نهایت تصمیم درست...
منتظرم
تشکرشده 4,871 در 817 پست
آفرين سامره! خيلي خوبه كه قدم به قدم داري مياي جلو... اما از دختر دقيقي مثل تو درتعجبم كه چطور فقط بعد 4 ماه به فكر ازدواج با اين مرد اونم از نوع زندارش افتاده!! من با يك پسري آشنا شدم كه توي همين مدتي كه تو گفتي فكر كردم مرد ايده آل منه اما بعد از هفت الي هشت ماه وقتي توي موقعيت هاي مختلف قرارش دادم تازه فهميدم اصلا اوني كه فكر مي كردم نيست و خيلي هم از من انرژي گرفت و خسته ام كرد! تو كه انقدر به هر پست ما سعي مي كني جواب منطقي بدي چرا در مقابل اين آقا داري سرسري رد مي شي؟ ما همه دوستت داريم شك نكن و دلمون مي خواد سامره نفر اول يك زندگي عاشقانه باشه. ما دلمون مي خواد سامره تنها مشكلش با شوهرش مثلا اين باشه كه چرا جورابهاشو نشسته توي سينك دستشويي ول مي كنه و سامره بدش مياد. نه اينكه بخواهيم با دلداري دادن بهش تنهايي اونو وقتي كه شوهرش با زن اولش هست پر كنيم! تو اگر با اين آقا با اين شرايط ازدواج كني من خودم به شخصه خيلي ناراحت مي شم.
سرافراز (چهارشنبه 01 تیر 90)
تشکرشده 5,967 در 1,568 پست
سامره جان
میشه این تاپیک رو بخونی.
غم و رنج 26 ساله من از تو :
http://www.hamdardi.net/thread-16839-post-154811.html#pid154811
هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند
deljoo_deltang (چهارشنبه 01 تیر 90)
تشکرشده 3,560 در 934 پست
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
نیلا (چهارشنبه 01 تیر 90)
تشکرشده 197 در 47 پست
مي دونم....همه ي اينا رو مي دونم
و بيشتر مي دونم كه همه ي اين چيزها از خلا عاطفي ما ادمهاست
جالبه امروز يكي از دوستان خيلي قديميم زنگ زد
بعد از 4 سال كه ازدواج كرده خيلي اتفاقي عشق دوره ي جوانيش رو توي يه مراسمي ديده و چون عشق تو زندگيش نيست مي خواد از شوهرش جدا شه و بره با اون مرد ( كه سالها دوستش داشته و بهش نرسيده )ازدواج كنه
كار غير اخلاقيه مي دونم
واقعا از صبح دارم فكر ميكنم جاي اخلاق كجاست تو زندگي ما ادمها
بايد به فكر خودمون و دل خودمون باشيم يا اخلاقي باشيم
من همه ي مشكلات اين جور زندگي رو مي دونم البته اين مورد كه خوندم از اون موردهاست كه اقا رعايت عدالت رو نكرده و حالا ..
مي دونم باز داريد مي گيد دارم دفاع مي كنم
اما اكه اون مرد رعايت مي كرد ايا واقعا به هر دو خانواده سخت مي گذشت؟
samereh (چهارشنبه 01 تیر 90)
تشکرشده 4,467 در 859 پست
من احساس میکنم مشکل اصلی شما رسیدن به تناقضاتی در مبانی فکری خودتون و در کل جامعه ای هست که درش هستین (شامل خودتون و اطرافیانتون )نوشته اصلی توسط samereh
بنظرم تا از لحاظ فکری به ثبات نرسیدین تصمیمی نگیرین
البته اینکه سر ادم به سنگ بخوره هم تجربه جالبیه!
ولی حیفه همیشه همینطور جوون و شاداب نیستین
دنبال کسی باشین که بیست سال دیگه شما رو به خاطر خودتون بخواد
(نه بخاطر اون 90 درصدی که گفتین !)
متاسفانه اقایون در سنین بالا هم عرصه بیشتری برای مانور خودخواهی دارن
اما خب یه خانم 50 ساله . . .
اونی که با ازدواج در بند میشه شما نیستی
بلکه هوس و تنوع طلبیه مرد شماست که زندانی میشه
ولی در هر صورت اختیار با شماست
meysamm (شنبه 04 تیر 90)
تشکرشده 5,967 در 1,568 پست
خودتم خوب می دونی که کار دل اگر کنترل نشه ناپایداره. ولی اخلاق همیشه هست و پایدارتره.
راستش من می خواستم به نکته ای که تو اون تاپیک بود اشاره کنم گفتم خودت می بینیش.
ببین زنی که شوهرشو دوست داشته باشه اگر بفهمه شوهرش داره زن دوم می گیره یا گرفته تمام عزمشو جزم می کنه تا تمام زحماتی که تو زندگیش کشیده بر باد نره. کاری که زن اول اون اقا تو اون تاپیک کرده و مسلما با هر ترفندی دیگه نمی ذاره اون اقا عدالتی رو بر قرار کنه.
ببین شاید خودت بتونی تنهایی رو گاهی اوقات تحمل کنی (بر فرض عدالت) اما نمی خواهی که تا اخر عمر بدون بچه باشی؟ درسته؟ وقتی حامله بشی یا بچه دار می دونی زندگی تنها یعنی چی؟ می دونی چی باید به بچه ای که بهانه بابا شو می گیره بگی؟ من فقط دو ماه تو حاملگی تنها بودم . تازه شوهرم مجبور بود ازم دور باشه ولی می تونم بگم اون روزا بدترین روزهای عمرم بود.
هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند
deljoo_deltang (پنجشنبه 02 تیر 90)
تشکرشده 197 در 47 پست
پستها رو خوندم
نكته هاي مهم رو هم در اوردم
رابطم رو خيلي كم كردم
همه ي حرفهايي رو كه مي زديد از اولم همه رو قبول داشتم همونطور كه تو خيلي از پستها مي گفتم اما نمي دونم چرا حسم مي گه برم دنبال حرف دل
اما الن خيلي منطقي ترم
رابطه ام رو با اون نفر دوم خيلي احساسي تر كردم و فكر مي كنم دنبال چيزايي كه مي خواممي تونم توي اون يكي ادم هم باشم همونطور كه دوستم داره اون هم و حس خوب دارم
نبايد دنبال عشق زياد باشم چون همون طور كه عشق زياد يهو فوران مي كنه يهو هم خاموش مي شه
به علاوه ي اتون همه سختي كه توي زندگي همسر دوم خواهد بود
همه چي خوبه الان اما اط سرم اون شخص بيرون نمي ره
فكرم درگيرشه خيلي
samereh (شنبه 04 تیر 90)
تشکرشده 3,560 در 934 پست
نازنین باید خودت به خودت کمک کنی تا احساساتت کنترل بشه
این که باهاش رابطه ت رو کم کردی کمک بزرگیه برای اینکه بتونی راحت تر احساستت رو کنترل کنی
از تکنیک های توقف فکر استفاده کن
یعنی هر وقت فکرت می ره سراغش سعی کن خودتو به کاری مشغول کنی یا فکرت رو به چیز دیگه ای متمرکز کنی
نیلا (جمعه 03 تیر 90)
تشکرشده 197 در 47 پست
نمي شه
من كه بجه نيستم
يا دفعه ي اولم نيست با كسي رابطه دارم يا مي خوام رابطم رو با كسي قطع كنم كه داريد اين طوري با من صحبت مي كنيد
چيزهايي در خودم مي بينم كه مي گم از ذهنم بيرون نمي ره
در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)