سلام به همه
نمیدونم از کجا شروع و کنم و چی بگم
نمیدونم از کدوم مشکلم بگم
ولی به طور خلاصه از اول میگم که 1 چیز کلی بدونید
یادمه وقتی دبیرستان بودم خیلی غرور داشتم ، همیشه هرجا میرفتم پسرا دنبالم بودم خودم لذت میبردم که تحویل نمیگرفتم
نه اینکه خیلی قیافه تاپ داشته باشم ، نه ولی نمیدونم چرا اینجوری بود
با اینکه تو خانواده ای بزرگ شدم که همیشه بحث و جدل داشتیم ولی همیشه کلی میخندیدم و شیطنت میکردم هرکی میدید منو فکر میکرد خیلی خوشبختم ولی دریغ از اینکه من چه چیزایی دیدم و امتحان کردم و به روی خودم نمیارم
چیزایی که به ندرت تو زندگیتون به گوشتون خورده ، ولی من داشتم و دم نزدم
اینقدر دعوا و جر و بحث دیدم که کلاً عصبی شدم
خلاصه تو همه این سالها که دیگه خودمو شناختم و دانشگاه رفتم ، 1 وقتایی از روی شیطنت و با دوستام با پسرهایی آشنا میشدیم و بعد از مدتی هم قهر میکردیم بدون اینکه اتفاقی بیفته ، تموم میشد و میرفت
اما مشکلی که الان میخوام دربارش حرف بزنم از جایی شروع شد که من با پسری آشنا شدم که 8 سال از من بزرگتر بود
اون موقع من 21 یا 22 سالم بود خلاصه اینکه ایشون کلی دنبال من اومد که من باهاش حرف بزنم ، بعد از مدتی قبول کردم که باهاش دوست شم
بعد از اینکه دوست شدیم، این پسره رفتارش خیلی مظلومانه بود
منم دیگه دلم نمیومد اذیتش کنم ، باهاش خوب رفتار میکردم ولی دوسش نداشتم ولی اون میگفت دوستم داره و کلی رفتارهای عاشقانه
1 روز بعد از سرکار رفتم دنبالش که با هم بریم بیرون ، گفت که بریم خونمون لباسهامو عوض کنم و بعد بریم
منم با توجه به چیزی که ازش دیده بودم اصلاً فکر نمیکردم میخواد چه بلایی سرم بیاره
من بخدا رو سرش قسم میخوردم
خلاصه رفتیم و بلایی به سرم آورد که یادم میفته بدنم میلرزه
خلاصه به زور هر کاری خواست با من کرد
منم که از لحاظ فیزیکی آسیب دیدم
بعد از اون ماجرا هم خیلی اذیتم کرد
گفت ازم فیلم گرفته و از این حرفا ، اینقدر اذیتم میکرد شب و روز کابوس میدیدم، همه میگفتند چت شده توکه اینقدر شیطون بودی حالا چرا اینجوری شدی
خلاصه گذشت و به هر سیاستی بود شرش از سرم کنده شد
و حالا من تو بدبختی خودم موندم
زندگیم خراب شده
من کلاً دختراجتماعی هستم و تو محل کار و دانشگاه موقعیت های خوبی واسه ازدواج داشتم ولی به خاطر این قضیه همش و رد کردم
کمکم کنید
من چیکار کنم
خیلی احساس بدبختی میکنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)