من یک پسر چهار سال و نیمه دارم. هر وقت به همسرم می گفتم نظرت در مورد بچه دوم چیه می گفت تا زمانی که مستاجریم حرفشم نزن.
حالا با
لطف خداوند ما چند روز پیش خونه ای خریدیم. و احتمالا تا قبل از ماه مبارک رمضان اسباب کشی کنیم.
3 شب پیش همسرم گفت وقتی رفتیم منزل جدید بچه دار شیم.
وای خدای مهربون و بزرگ خیلی خیلی خوشحالم که خواست دلم رو برآورده کردی
اون وقتها که توی فکر بچه دوم بودم ، همسرم بچه دار شدنمون رو حواله می کرد به خونه خریدمون
خدایا ازت ممنونم که این شرایط رو به همین زودی برایم فراهم کردی و خواست دلم رو برآوردی
از موقعی که این پیشنهاد و مطرح کرده من اروم و قرار ندارم. همش دلهره دارم که یعنی من از پسش بر میام.
خداجونم هم خوشحالم و هم نگران ... ازت می خواهم اینبار هم مثل همیشه هرآنچه صلاح و خیر است برایم پیش بیاری
می دونید بچه ها من خیلی دست تنهام. مادر و پدرم و از دست دادم. و تنها خواهرم و هم مدتهاست ندیدم. شوهرش نمی ذاره.
از خانواده همسرمم تا حدی می تونم کمک بگیرم. همسرم دوم پدرمم که از 10 سالگی او بزرگمون کرده نمی تونم کمک بگیرم چون خودش بچه نداشته و تازه از موقعی که پدرم و از دست دادم او هنوز نتونسته به حالت عادی بر گرده.
در واقع من باید تنهای تنها دو بچه رو بزرگ کنم.
خداجون حالا که پدر و مادرم ، پیش تو هستند یه کم احساس تنهایی می کنم ، هرچند که می دونم وجود بچه دوم کمی از این تنهایی کم می کنه
در واقع من باید تنها به کمک تو این دو بچه رو بزرگ کنم، خداجون کمکم کن اینبار هم سرافراز بیرون بیام
متاسفانه روحیات من یه ذره با خونه نشین شدن و ..... فاصله داره. من هنوز مثل بچگیام شیطنت و دوست دارم وقتی پارک می ریم منم مثل پسرم بازی می کنم
و ...........
حالا با وجود 2 تا بچه کار برام خیلی سخت می شه.
من پر از روحیه با نشاطم
از این به بعد که بریم پارک حالا با دوتا بچه هایم بازی می کنم
البته بعد از دو سه سال می تونم بچه کوچیکه رو بسپرم به بچه بزرگه که باهم بازی کنند و من تماشاشون کنم به خودم به بالم که دوتا دسته گل دارم
همسرمم صبح ساعت 7 می ره و شب ساعت 8 بر می گرده. و در واقع کمک چندانی نمی تونه باشه.
همسرم ، تمام تلاشش رو می کنه که زن و بچه هایش در رفاه و آسایش باشند
واقعا از داشتن چنین همسری خوشحالم و شکر گذار
و حتما ازش قدردانی هم می کنم
هرچند که لحظاتی که در کنار ما نیست طولانی هست و من دلتنگش می شوم
اما این دلتنگی برایم شیرین هست ، چون می بینم داره برای بهتر شدن زندگیمون زحمت می کشه
با توجه به اینکه پسرم سال دیگه می ره پیش دبستان و همیشه به دو تا فرزند داشتن اعتقاد داشتم اگه بخوام تاخیر بندازم هم فاصله سنیشون زیاد می شه.
همیشه اعتقادم بوده که دوتا بچه داشته باشم ، و الان از نظر اختلاف سنی زمان خوبی است مخصوصا اینکه بچه بزرگه ام به پیش دبستانی میره و من صبح ها کمی زمان دارم که در کنار بچه کوچکم استراحت کنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)