خیلی ازتون ممنونم خیلی
lonely sky عزیز چشم دیگه نمیخام حرمت شکنی کنم اما اگه اون به من توهین کرد چی؟خیلی از حرفاش ناراحت میشم مثلا وقتی برمیگزده به من میگه بابات ماشین نداشته تو عمرش منم واست نمیخرم تازه به من میگه من بهت اعتماد ندارم
parisa26 عزیز به خدا خیلی از مسائل و سیاست های زنانه در تالار رو خوندم ولی هیچ وقت نمیتونم اونارو عملی کنم اساسی ترین مشکل منم همینه که نمیتونم تجربه های بدمو تجربه نکنم همیشه اشتباه میکنم با اینکه خیلی راجع بهش تحقیق میکنم ولی نمیتونم تو عمل اجرا کنم یه مدت مثل خودش عمل میکردم میخاستم نشون بدم ازخودش حسابگرترم ولی این براش یه عادت میشه و دوست داره همیشه همینطور باشم
sci مهربان ممنو از راهنمایی قشنگت ولی حرمتای ماشکسته چون ما بدترین حرفارو نه تنها راجع به خودمون بلکه خانواده های همدیگمون هم زدیم راجع به جواب سوالاتون:
1.یک روز چون همیشه هر ساعت و لحظه داریم باهم میجنگیم اصلا نجنگیم روزمون شب نمیشه علت مشکلمون هم سر اینه که چون خرج نمیکنه چون تا لنگ ظهر خابه چون حرفای قشنگو اول من باید بزنم تا اون حرف بزنه چون برام کادو نمیخره چون باید اصرار کنم تا بریم بیرون چون به من اهمیت نمیده چون سر هرماه باید گریه کنم تا پولمو بده هزار مدل حرص بخورم تا پولمو بده ...............این چون ها باعث شده من فکر میکنم اشتباه کردم ازدواج کردم وهیچ راه حلی پیدا نمیکنم تا درست شه یعنی یه روزی میشه مثل مردا بیاد خیلی راحت پول منو بده؟؟؟؟؟؟؟؟ عمرا
2.من تو زندگی فقط دنبال ارامش بودم چون محیط خونه بابامو دوست نداشتم با اینکه عاشق خانوادمم ولی زندگی 2نفره رو خیلی دوست دارم چون فکر میکردم پر از ارامشه
من شوهرمو خیلی دوست داشتم واسه اینکه بهم ارامش میداد ولی وقتی زیر یه سقفیم خیلی زندگی سخته خیلی
من یه نفرو میخاستم 24ساعته بهم محبت کنه امکانات پیشرفت منو در هر زمینه ای محیا کنه منم دوست دارم باهم پیشرفت کنیم ولی ما زندگیمون خیلی سخته
3.خانوادشم که دیگه.............وای خدا از وقتی عروسی کردم حتی 1بار حتی 1 بار پاشونو تو خونه من نزاشتن یعنی من عروسشونم؟
4.همه مشکلاتی که گفتم نمیزارن حس کنم من خوشبختم ارامش ندارم
5دوست داره باهاش مهربون باشم همیشه به من میگه تو به من ظلم میکنی اما خدا شاهده من هیچکاری نکردم تا وقتی دعوا نکردیم من باهاش مهربونم و به حرفاش گوش میدم
6. من 20سالمه و شوهرم 26
علاقه مندی ها (Bookmarks)