سلام
من فكر ميكنم بهتره اول با محبت كردن بهش و ايجاد احساس امنيت، آرامش رو به خونت برگردوني
تا مدتي اصلا درمورد استاد و كارهاش حرف نزن تا حساسيتش برطرف بشه
همسر شما همون طور كه از اخلاقياتش و اينكه هميشه با پايينتر از خودش كار ميكنه بر ميآد شديدا نياز به اين داره كه مهم جلوه داده بشه و فكر كنه آدم خيلي مهميه
يه مدت تصديقش كنه بهش بگو نقشش توي زندگي تو چيه... بهش بگو برات چقدر حضورش مهمه ...مثلا بهش بگو ميدوني "چقدر حضورت قوت قلبه" و از اين حرفها توي كاهات ازش نظر بخواه و سعي كن نشون بدي كه نظرش مهم و سازنده است تا اينطوري بيشتر خودش رو درگير زندگي كنه
بزار متوجه اهميتش توي زندگي ات بشه و احساس كنه توي اين زندگي هم نقش خيلي مهم و حساسي داره و ميتونه قدرتمند نشون بده
هم رشته بودن و قوي بودنت در مسائل تجاري رو هيچوقت يادآوري نكن چون اين از نظر اون كه از قوي تر از خودش دوري ميكنه يه ترس و انگيزه دور شدن از تو ميشه
براش بگو نياز به محبت داري گاهي ما آدمها نميدونيم بقيه چي ميخوان نه اينكه نخوايم كاري بكنيم
گاهي مثلا من به همسرم ميگم اون روز كه مثلا من ناراحت بودم چرا نيومدي پيشم و اون هم دركمال تعجب ميگه من فكر كردم نبايد توي يه همچين لحظه هايي مزاحمت باشم
اين تفاوت ديد من و اونه نه تقصير اونه نه من
سعي كن از جملات عرفاني قشنگ استفاده كني و براش sms بفرستي
حتما با مراجع قضايي در ارتباط باش ولي كاملا مخفيانه
اگر من جاي تو بودم فعلا حرف بچه رو هم نميزدم تا اوضاع زندگي ات متعادل بشه
برات دعا ميكنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)