به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 20 از 26 نخستنخست ... 1011121314151617181920212223242526 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 191 تا 200 , از مجموع 257

موضوع: خیلی تنهام

  1. #191
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    95
    Array

    RE: خیلی تنهام

    روزن جان...عزيز دلم...عجب خانمي هستي تو! فتبارك الله احسن الخالقين.
    چشم هاي من از غم تو پر از اشك شد و دلم از شوق عشق تو و همسرت پر از شادي.
    تو در درونت وجودي داري كه خداوند تورو لايق اين صبر عظيم ديده.
    دوستي داشتم كه در دوره دانشگاه باهم بوديم. ازدواج كرد و همسرش رو خيلي دوست داشت. شنيدم حامله است. پسري به دنيا آورد و همسرش 40 روز بعد از به دنيا آمدن بچه اش بخاطر بيماري سرطان خون از دنيا رفت.
    اونا مشهد زندگي مي كردن و من 10 روز پيشش رفتم. هنوز توي اون خونه با خاطرات همسرش بود و ميگفت حاضر نيست خونه رو به صاحبخونه برگردونه(آخه همزمان فوق ليسانس تهران قبول شده بود و بايستي اونجا رو تخليه مي كرد).ميگفت نمي خوام خاطرات رضا رو توي اين خونه فراموش بشه.
    فقط يه جمله ازش يادمه كه دوست دارم بهت بگم. مي گفت:"حاضر بودم بچه ام بميره ولي رضا رو داشته باشم!".
    عزيزكم! قدر عزيزي رو كه در كنارت هست بدون...هرچند مي دونم خودت به اندازه كافي عاقلي و مي دوني بايد چيكار كني.
    آفرين به روح بلندت...


  2. 10 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 15 خرداد 93), سرافراز (جمعه 29 بهمن 89)

  3. #192
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 تیر 90 [ 15:16]
    تاریخ عضویت
    1387-6-09
    نوشته ها
    320
    امتیاز
    7,275
    سطح
    56
    Points: 7,275, Level: 56
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    627

    تشکرشده 673 در 178 پست

    Rep Power
    48
    Array

    RE: خیلی تنهام

    امروز صبح پیک موتوری اومد در خونمون و گفت یه بسته دارید، رفتم بسته رو گرفتم، یه جعبه بود اومدم درش رو باز کردم دیدم پر از گل رز قرمزه، با یه نامه، یه نامه از امید، روز سپندارمزگان رو بهم تبریک گفته بود و نوشته بود متأسفم که این روز کنارت نیستم تا تو رو به تخت پادشاهی بشونم ... نوشته بود این گلها رو فرستادم تا مبادا فراموشم کنی و منو از یاد ببری و هم برای اینکه به خاطر صبرت و تحملت و اینکه بهم فرصت دادی ازت تشکر کنم.
    اما چیزهایی نوشته بود که خیلی نگرانم کرد، نوشته بود ، بزارید خود متنش رو براتون بنویسم:

    عزیزم، خیلی خوشحالم که توی زندگیم تو رو داشتم و حالا می فهمم که اون هم ناراحتی و اون همه زجر رو بی خودی تحمل نکردم و تو لیاقتت بیشتر از اینها بوده، امیدوار بودم بتونم کاری کنم که تو هم همچین حسی بهم داشته باشی اما شرمنده ام.
    هیچ وقت تو و خاطراتت رو فراموش نمی کنم و تالحظه ای که زنده بمونم به یادت خواهم بود، فکر نمی کنم زیاد طاقت بیارم ولی چه کنم که نمی تونم ناراحتیتو ببینم. میدونم دوستم داری و من هم از صمیم قلب عاشقت هستم، تنها خواهشی که ازت دارم اینه که فراموشم نکنی، شاید خاطرات من زجرت بده اما اینو به حرمت علاقه بینمون ازت میخوام. این فاصله هرچند خیلی سخت بود اما منو با واقعیت روبه رو کرد و واقعیت این بود که من دیگه قادر به ادامه زندگی نیستم، شاید به نظرت من ضعیف بیام اما واقعیت همینه، من ضعیف بودم.
    مهسا جان، برو به دنبال زندگیت نمی دونم تا کی این گوشه گیری من ادامه پیدا کنه و من نمیخوام که تو رو اسیر خودم کنم، دیدنت منو خوشحال می کنه و ندیدنت قوی، خودم هم نمی دونم خوشحال بودن بهتره یا قوی بودن، اما من برای خودم قوی بودن رو انتخاب می کنم، اما به تو هم حق انتخاب می دم، تو هم حق داری منو اون طور که دوست داری دور یا نزدیک خودت داشته باشی.


    خوب حالا چی کار کنم، دلم داره میمیره، حالم خوب نیست، نمی دونم چه منظوری داشته، یعنی دیگه نمی خواد منو ببینه؟
    اگه یه آقایی همچین حرفی بزنه منظورش چیه؟؟؟

  4. 12 کاربر از پست مفید روزن تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 15 خرداد 93), روزن (پنجشنبه 08 اردیبهشت 90)

  5. #193
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    95
    Array

    RE: خیلی تنهام

    نذار اين واقعه شما رو از هم جدا كنه. نذار بينتون فاصله بيفته.
    اون به تو حق انتخاب داده و انتخاب خودش فقط براي اينه كه تورو ناراحت نبينه. از حق انتخابت استفاده كن.
    همونطور كه توي خونه دوستش انقدر درست برخورد كردي و بهش فضا دادي حالا هم يه كارت پستال براش بگير و روش بنويس:
    همه آرمان من تو هستي. اميد من تو هستي. منتظرت مي مونم. مطمئن باش عزيز ديگري رو از دست نخواهم داد.

  6. 8 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 15 خرداد 93), سرافراز (پنجشنبه 28 بهمن 89)

  7. #194
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 تیر 90 [ 15:16]
    تاریخ عضویت
    1387-6-09
    نوشته ها
    320
    امتیاز
    7,275
    سطح
    56
    Points: 7,275, Level: 56
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    627

    تشکرشده 673 در 178 پست

    Rep Power
    48
    Array

    RE: خیلی تنهام

    سرافراز جان شما خانم هستین یا آقا (البته ببخشید)
    آخه توی این جور مواقع زبون خانمها و آقایون با هم متفاوت میشه، نمی دونم میترسم اگه این کار رو بکنم باز هم خودخواهی باشه، مثل دلتنگی که برای آرمان می کنم، نمی دونم واقعا برای اون چی خوبه؟
    توی این شرایط اگه من بخوام باهام باشه و اون عذاب ببینه چی؟
    من دارم از شدت بغض می میرم، اما نمی خوام امیدمو ناراحت کنم، هیچ وقت نمی خواستم اما آخرین بار این کار رو کردم//

  8. 2 کاربر از پست مفید روزن تشکرکرده اند .

    روزن (پنجشنبه 08 اردیبهشت 90)

  9. #195
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    95
    Array

    RE: خیلی تنهام

    من خانم هستم. اينو بدونيد دنياي احساسات براي آقايون ناشناخته است نسبت به اونچه كه ما كف دستمونه.
    حالتهاي شوهر شما كاملا طبيعيه و فقط بخاطر اينه كه احساس كرده اين قدرت رو نداشته كه شما رو خوشحال ببينه و خوشبخت كنه. منظورم من اين نيست كه بايستي نقش بازي مي كرديد و ناراحتيتونو بروز نمي داديد. شما كار نادرستي نكرديد. خودتونو سرزنش نكنيد. اون فقط به فضا احتياج داره تا خودشو دوباره پيدا كنه. شايد زمانش الان نباشه چون به شدت احساس گناه و بي لياقتي مي كنه. حضور شما مي تونه بهش دلگرمي بده و اگه تركش كنيد بدتر مي شه. همون فضايي كه بهش مي ديد كافيه. برميگرده حتي بهتر از قبل نگران نباشيد.
    جمله اي كه بهتون گفتم همين منظور رو مي رسونه كه هم بهش فرصت مي ديد كه خودشو پيدا كنه و هم در كنارش(از لحاظ روحي) خواهيد موند.

  10. 10 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 15 خرداد 93), سرافراز (پنجشنبه 28 بهمن 89)

  11. #196
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 دی 00 [ 03:31]
    تاریخ عضویت
    1388-2-21
    نوشته ها
    1,176
    امتیاز
    30,655
    سطح
    100
    Points: 30,655, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    6,022

    تشکرشده 6,300 در 1,292 پست

    Rep Power
    139
    Array

    RE: خیلی تنهام

    مهساجان الان همسر شما بیش از هر موقع به کمکتون نیاز داره . دقت کنید که انتخاب شما به هیچ وجه خودخواهی نیست بلکه کمک به همسرتون هست .

    میدونید چرا همسرتون این انتخاب رو کرده چون با دیدن شما یاد پسرش میافته و احساس گناه باعث عذابش میشه و این حس که همسرش رو داغ دار کرده راحتش نمیگذاره و با این انتخاب میخواد از این حس فرار کنه و در تنهایی کمتر احساس عذاب کنه .

    هرچه از شما فرار کنه پذیرش این واقعیت که در مرگ پسرش تقصیری نداشته براش سخت تر خواهد شد .

    الان شما باید تکیه گاه اون باشی و بهش کمک کنی تا باور کنه که مقصر نیست و شما این مساله رو فقط یک اتفاق میبینید .

    حتما جواب نامه رو بدید با جمله هایی دلگرم کننده و همینطور بیان کنید که به هیچ وجه اون مقصر نیست و هردو باید بپذیرید که این یک اتفاق بوده و قطعا آرمان هم از دیدن این فاصله بین پدر و مادرش خوشحال نخواهد بود .
    بگید که میخواید دوباره شروع کنید و زندگی جدیدی بسازید بگید که برای این کار اون حتما باید حضور داشته باشه چون زندگی با حضور شما دو نفر کنار هم یعنی زندگی .
    بگید که هیچ مسئله ای نمیتونه ذره ای از عشق شما کم کنه . سعی کنید از آینده های روشن و در کنار هم تصویرسازی کنید و از خاطرات خوب دو نفره هم یاد کنید . بگید که به حضورش نیاز دارید تا آینده رو بسازید . بگید به حمایتش نیاز دارید .



    مهسا جان نگران نباش و بدون که تنهایی ، افسردگی همسرت و احساس تقصیرش رو بیشتر خواهد کرد و این افکار که نمیتونه به زندگی ادامه بده هم از اثرات همین احساس تقصیر هست و حس میکنه با مرگ جبران میشه و همینطور لیاقت زندگی در کنار شما رو نداره .
    باید تمام تلاشت رو بکنی که به خونه برگرده تا با کمک تو از این افکار فاصله بگیره (البته روشت باید ملایم و احساسی باشه )
    میدونم موفق میشی ، بعد از مدتی که برگشت بگو که هر دوی ما برای اینکه بتونیم این مرحله رو به خوبی طی کنیم و به آینده های روشن برسیم نیاز به کمک مشاور داریم .
    سعی کن با کمک یک مشاور این احساس تقصیر رو در وجودش برای همیشه از بین ببری . همواره تاکید کن که مرگ اون از نظر تو فقط یک اتفاق بوده .

    عزیزم مطالبی رو که فرشته برات نوشته بود و همینطور تاپیک انتخابت را عوض کن رو پرینت بگیر و در موقعیتی مناسب بده همسرت هم بخونه و همینطور هر مطلب دیگه ای که فکر میکنی به همسرت کمک میکنه .

    تاپیک داغ عزیزان از مدیر هم بسیار مفید هست .

  12. 13 کاربر از پست مفید baran.68 تشکرکرده اند .

    baran.68 (پنجشنبه 28 بهمن 89), khaleghezey (شنبه 17 خرداد 93)

  13. #197
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 آبان 00 [ 00:10]
    تاریخ عضویت
    1388-2-15
    نوشته ها
    532
    امتیاز
    15,820
    سطح
    80
    Points: 15,820, Level: 80
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience PointsSocial
    تشکرها
    2,510

    تشکرشده 2,960 در 521 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    78
    Array

    RE: خیلی تنهام

    نقل قول نوشته اصلی توسط روزن
    امروز صبح پیک موتوری اومد در خونمون و گفت یه بسته دارید، رفتم بسته رو گرفتم، یه جعبه بود اومدم درش رو باز کردم دیدم پر از گل رز قرمزه، با یه نامه، یه نامه از امید، روز سپندارمزگان رو بهم تبریک گفته بود و نوشته بود متأسفم که این روز کنارت نیستم تا تو رو به تخت پادشاهی بشونم ... نوشته بود این گلها رو فرستادم تا مبادا فراموشم کنی و منو از یاد ببری و هم برای اینکه به خاطر صبرت و تحملت و اینکه بهم فرصت دادی ازت تشکر کنم.
    اما چیزهایی نوشته بود که خیلی نگرانم کرد، نوشته بود ، بزارید خود متنش رو براتون بنویسم:

    عزیزم، خیلی خوشحالم که توی زندگیم تو رو داشتم و حالا می فهمم که اون هم ناراحتی و اون همه زجر رو بی خودی تحمل نکردم و تو لیاقتت بیشتر از اینها بوده، امیدوار بودم بتونم کاری کنم که تو هم همچین حسی بهم داشته باشی اما شرمنده ام.
    هیچ وقت تو و خاطراتت رو فراموش نمی کنم و تالحظه ای که زنده بمونم به یادت خواهم بود، فکر نمی کنم زیاد طاقت بیارم ولی چه کنم که نمی تونم ناراحتیتو ببینم. میدونم دوستم داری و من هم از صمیم قلب عاشقت هستم، تنها خواهشی که ازت دارم اینه که فراموشم نکنی، شاید خاطرات من زجرت بده اما اینو به حرمت علاقه بینمون ازت میخوام. این فاصله هرچند خیلی سخت بود اما منو با واقعیت روبه رو کرد و واقعیت این بود که من دیگه قادر به ادامه زندگی نیستم، شاید به نظرت من ضعیف بیام اما واقعیت همینه، من ضعیف بودم.
    مهسا جان، برو به دنبال زندگیت نمی دونم تا کی این گوشه گیری من ادامه پیدا کنه و من نمیخوام که تو رو اسیر خودم کنم، دیدنت منو خوشحال می کنه و ندیدنت قوی، خودم هم نمی دونم خوشحال بودن بهتره یا قوی بودن، اما من برای خودم قوی بودن رو انتخاب می کنم، اما به تو هم حق انتخاب می دم، تو هم حق داری منو اون طور که دوست داری دور یا نزدیک خودت داشته باشی.


    خوب حالا چی کار کنم، دلم داره میمیره، حالم خوب نیست، نمی دونم چه منظوری داشته، یعنی دیگه نمی خواد منو ببینه؟
    اگه یه آقایی همچین حرفی بزنه منظورش چیه؟؟؟
    سلام،

    مهسای عزیز،

    اول از همه اینکه در قبال این یکی‌ پستم هیچ مسئولیتی قبول نمیکنم،
    این صرفاً تحلیل شخصی‌ من هست!

    اما به نظر من متن نامه همسرتون خیلی‌ روشن هست،

    همسر شما تردید داره و با این نامه خواسته از سمت شما مطمئن بشه!

    همسر شما، شما رو فوق‌العاده دوست داره و هنوز علاقه ماند به زندگی‌ با شماست، و بگذارید اینطور بگم، الان خیلی‌ دوست داشت که در خانه و کنار شما می‌بود، اما نمی‌تواند برگردد، چون نمی‌داند شما در مورد او چه فکر می‌کنید و در عمق وجودتان چه می‌گذرد!

    در حقیقت او در یک دو راهی‌ گیر کرده، احساسی‌ که می‌گوید به خانه بازگرد و دوباره زندگی‌ را با مهسا بساز،

    و البته احساس دومی‌ که می‌گوید، کدام زندگی‌؟ زندگی‌ که تو ویران کردی؟ با چه رویی میخواهی‌ برگردی؟!

    به هر حال لزومی نداره که شما در مورد احساس مرد‌ها خیلی‌ فکر کنین، راه حل اینجاست:

    به دنبالش برید و به او بگویید: خودش گفته شما حق انتخاب دارید! و حالا شما انتخاب خود را کرده اید!

    به او بگویید، درست مثل روز اول ازدواجمون که انتخابم تو بودی، امروز هم انتخابم تویی!

    امروز تو را دور از خودم نمیخواهم، نزدیکتر از همیشه کنار خود می‌خواهم تا دوباره زندگی‌ را با هم بسازیم! چون به وجودت نیاز دارم!

    و حالا هم چون خودت به من حق انتخاب دادی،ازت می‌خوام به انتخابم احترام بگذاری و همین الان با من به خانه باز گردی!

    البته کمی‌ احساسات زنانه هم قاطی کنین،

    شما اگر از این فرصت به درستی‌ استفاده کنین و منطقی‌ عمل کنین همسرتون همان روز به خانه بر خواهد گشت!

    نکته: به هیچ عنوان در چنین مواردی سعی‌ نکنین، نامه نگاری یا ... کنین!

    همسر شما در حال حاضر نیاز به یک باز خورد خیلی‌ قوی از سمت شما برای بر طرف کردن تردیدش دارد و بدون حضور فیزیکی‌ شما و رفتن به دنبال همسرتان، چنین باز خوردی را دریافت نخواهد کرد!


    موفق باشین،

    کامران

  14. 18 کاربر از پست مفید kamran2007 تشکرکرده اند .

    kamran2007 (شنبه 21 اسفند 89), khaleghezey (شنبه 17 خرداد 93)

  15. #198
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 شهریور 96 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1389-9-06
    نوشته ها
    1,077
    امتیاز
    14,205
    سطح
    77
    Points: 14,205, Level: 77
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,300

    تشکرشده 3,560 در 934 پست

    Rep Power
    121
    Array

    RE: خیلی تنهام

    سلام روزن عزیزم
    زندگی تونو خوندم و صبر و عشق شما رو تحسین می کنم
    بابت اتفاق بدی که براتون افتاده متاسف و ناراحت شدم ولی زندگی بازی هایی داره که هیچکس از اون ها مصون نیست، تنها راه چاره صبر و صبر و صبر هست و یافتن راههای برای التیام ضایعه
    من فکر می کنم رفتارهای همسر شما به دور از انتظار نیست ، ایشون رنج از دست دادن فرزند دلبند و احساس گناه بسیار شدید و احساس از دست دادن شما رو یک جا تحمل می کنه
    احساس گناه فشار زیادی رو به فرد وارد می کنه بخصوص در این مورد که پای فرزند در میون هست
    حتما خودتون هم میدونید ضایعه از دست دادن فرزندتون تقصیر هیچکدوم نبوده و نیست ولی انسان وقتی در بحران و ناراحتی هست اینگونه افکار به راحتی دامن آدم رو می گیرند : من باعث شدم؛ من مهسا خانومو از خانواده ش دور کردم ، من در رو باز گذاشتم من لایق مهسا نیستم من لایق این زندگی نیستم من من من ....
    عزیزم این اتفاق بد چهار ستون بدن ایشونو لرزونده و شوک بسیار بزرگی برای ایشون بوده و اینها پس لرزه هاش هستند که دامنگیرتون شدن
    درمورد نامه ایشون به شما دوتا نکته به نظرم رسید که بگم:
    1- در این نامه ایشون خواسته میزان ناامیدیشو بیان کنه و در کنار بیان عشقش به شما با بیان اینکه دیگه نمی تونم به زندگی برگردم فکر کنم در واقع غیر مستقیم درخواست کمک می کنه از شما ، درخواست حمایت و همدلی، شاید نیاز باشه کسی صدها بار بهش بگه تو گناهی نداری این تقدیر و کا رخدا بود، همسرتون وضعیت روحیش بده و نیازهست بره مشاور و مدتی کمک تخصصی دریافت کنه، همزمان با حمایت شما شاید لازم باشه ایشون مدتی تحت درمان باشن و درمان یک کاتالیزور باشه برای بهبود روابط شما و التیام دردهاتون
    2- لابد خودتون هم متوجه شدید که این نامه بیانگر عشق شدید همسرتون به شماست و در احساساتش هیچ تغییری بوجود نیومده فقط بسیار آشفته و پریشان هست و شاید هم افسرده

    پس به کمک بشتابید بدون اینکه تنهاییشو به هم بزنید
    دست همو بگیرید برید مشاوره تا این فاصله ها ریشه پیدا نکرده
    با درایتی که شما دارید موفق خواهید شد انشالله

  16. 10 کاربر از پست مفید نیلا تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 17 خرداد 93), نیلا (جمعه 29 بهمن 89)

  17. #199
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 اردیبهشت 95 [ 16:14]
    تاریخ عضویت
    1389-4-21
    نوشته ها
    116
    امتیاز
    4,961
    سطح
    45
    Points: 4,961, Level: 45
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    384

    تشکرشده 385 در 102 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خیلی تنهام

    سلام روزن گرامي
    براتون صبر و آرامش را از خداوند خواهانم.
    ... به سراغ من اگر می آیید،
    نرم و آهسته بیایید
    مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

  18. 7 کاربر از پست مفید parvaz2010 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 17 خرداد 93), parvaz2010 (جمعه 29 بهمن 89)

  19. #200
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 اردیبهشت 92 [ 16:23]
    تاریخ عضویت
    1389-4-01
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    4,956
    سطح
    45
    Points: 4,956, Level: 45
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,162

    تشکرشده 2,174 در 573 پست

    Rep Power
    83
    Array

    RE: خیلی تنهام

    سلام روزن عزیز
    اقای کامران بهترین راه حل و ارائه دادن.
    فقط شتابزده عمل نکنید. قبلش محیط خونه رو اماده کنید. یه کم صبر و انتظار برای پاسخ شما به همسرت برای همسرت خوبه.
    فضای خونه رو اماده کن. وسایل ارمان عزیز و دوست داشتنی و با کمال متانت جمع کن. و به هر جا که لازمه بده و با این کار دل هر سه تاتون و شاد کن.
    بعد از اون یه کم فضای خونه رو رمانتیک کن. گل رزی روی میز بذار یک موسیقی ارام و بی کلام و اماده کن. غذای خوبی که همسرت دوست داره بپز. و اماده شو و برو دنبال همسرت.
    اونجا تمام حرفایی که کامران زد و با ظرافت زنانه ات بهش بگو. دستاش و بگیر و تاکید کن که انتخاب تو همیشه اون هستی.
    ازش بخواه با تو به خونه بیاد. قطعا چنین فضایی در روحیه او تاثیر زیادی خواهد داشت.
    و از فرداش دست به کار شو. شما هر دو به مشاور نیاز دارید. پیش مشاور برید تا روحیتون دوباره محکم بشه و دوباره بتونید روی پای خودتون بایستید و زندگی و از نو شروع کنید.
    راستی یه چیزی برام سوال شده. در چنین شرایطی رابطتون با خانواده هاتون چطوریه؟
    هنوز با شما ارتباطی ندارن یا شما رو به عنوان یک زوج خوشبخت پذیرفتن؟
    بازم میایم. موفق باشی همسر مهربان و مادر فداکار.


  20. 8 کاربر از پست مفید sisili تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 17 خرداد 93), sisili (شنبه 30 بهمن 89)


 
صفحه 20 از 26 نخستنخست ... 1011121314151617181920212223242526 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:28 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.