به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 27 شهریور 94 [ 01:07]
    تاریخ عضویت
    1389-7-18
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    9,759
    سطح
    66
    Points: 9,759, Level: 66
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 291
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    49

    تشکرشده 64 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array

    تحقير پدر به خاطر مجرد بودن

    سلام. من يه دختر 28 ساله ام. هنوز مجردم. وقت خودم رو با رفتن به يه سري كلاسهاي علمي و تفريحي پر مي كنم و به تازگي شغل نسبتاً مناسبي هم پيدا كرده ام.
    تا مدتي پيش هم درآمدم از طريق كاري كه در منزل انجام مي دادم بود.
    اينجا كه كسي منو نمي شناسه پس فكر كنم اشكال نداشته باشه كه بگم از نظر ظاهري خدا خيلي بهم لطف كرده و صورت و جسم زيبايي بهم بخشيده.
    در زندگي به علت شرايطي كه خودم (روحي: اعتماد به نفس پايين) و خانواده ام (مالي: نه اينكه فقير باشيم، نه فقط پدرم اعتقاد نداشت كه فرزند رو بايد ساپورت كرد واسه ازدواج، گرچه الآن تا حدي نظرش تغيير كرده) مادرم هم كه جوري از بچگي با من برخورد كرده بود كه ازدواج رو امري شرم آور و همچنين غير ممكن تا قبل از پيدا كردن يه شغل بدونم كه حالا اونم نظرش عوض شده.
    خلاصه با تجربياتي كه پدر و مادرم بدست آوردن خواهر كوچكترم رو به خانه بخت فرستادن البته در مورد اونم پدرم خيلي راحت برخورد نكرد و واسه هر تيكه وسيله اي كه خريده شده مادرم تا مدتها رو مخ پدرم كار مي كرد و خانواده داماد هم قبول كردن مهريه كم باشه و در عوض جهاز مختصر باشه.

    بگذريم. من مدتي پيش بنا به رفتارهايي كه در خانواده مشاهده كردم خيلي بهم ريخته بودم. و به اين سايت مراجعه كردم و يه سري صحبتهايي كردم. و حالم چند روزي بود كه خيلي خوب شده بود مخصوصاً كه كارم پيدا كرده بودم.
    تا اينكه ديشب پدرم شروع كرد به صحبت كردن:
    گفت يه نفر بهم مي گفت چهار تا پسر دارم هيچ كدوم ازدواج نمي كنن تقصير خودمه گذاشتم درس بخونن حالا ازدواج نمي كنن
    بعد بحث رو به اونجا رسوند كه ازدواج جرئت مي خواد، هركسي اين جرئت رو نداره، فلاني با او جثه كوچكش جرئت كرد ازدواج كرد (خواهر كوچيكم رو ميگفت كه البته هنوز عقده)
    البته اين خواهرم رو هم هر وقت بتونه و آتويي گير بياره به نحوي تحقير ميكنه. مثلاً هيكل شوهرش رو. يا اينكه در تهيه خونه مشكل داشتن مي گفت من نمي دونم اين ديگه چه جور زن گرفتنه كه خواهرم خيلي ناراحت شد و ...
    بستگي به شرايط داره يه وقت آنقدر از يكي تعريف مي كنه و تا اوج اون رو بالا مي بره يه وقتم همون آدم رو آنقدر تحقير ميكنه كه نگو
    مثلاً داداشم. تا وقتي مطيعش باشه بهترين پسر دنياس. ولي امان از روزي كه كوچكترين نظر مخالفي داشته باشد بدجوري تحقيرش مي كنه

    داداشمم حدوداً 30 سالشه. حقوقش رو مياد دو دستي تقديم پدرم مي كنه. تا وقتي اين كار رو بكنه احترامش تا حدي توسط بابام حفظ مي شه. اگه اين كار رو نكنه چه بي احتراميايي كه بايد تحمل كنه.
    طبق نقل قولي كه مادرم مي كرد: به عمه و عموم مي گفته كه خودم يه يوغي به گردنش انداختم كه نتونه از پيشم بره. يعني دور گردن برادرم يوغ انداخته.

    خلاصه ادامه داد كه فلاني (يعني داداشم) كه ازدواجش دير شده تقصير خانواده اس. به خاطر اين نيست كه جرئت ازدواج نداره.
    در واقع داشت حرف قبليش رو ماستمالي مي كرد يعني فقط فلاني (من) جرئت نداره من يه خواهر كوچيكتر ديگه هم دارم نمي دونم منظورش اون هم بود يا نه.اون هم با كسي دوسته و به خاطر شرايط مالي و نداشتن كار و اينكه نمي خواد مثل اون يكي خواهرم با شرايط مالي سخت ازدواج كنه هنوز اجازه نداده دوستش بياد خواستگاري
    خلاصه بدجوري عصباني شدم. آخه يكي نيست بگه تو (بابام) خودت بزرگترين سهم رو در ايجاد اين شرايط داري.
    آنقدر هم ديكتاتور و ترسناكه كه كسي جرئت نداره يه كلمه رو حرفش حرف بزنه و باهاش مخالفت كنه يا بگه تو خودت كه از همه بيشتر مقصري.

    البته من خودم رو كنترل كردم و هيچ چيزي نگفتم. و اومدم و يه صفحه تو كامپيوتر باز كردم و يه سري چيزا نوشتم و پاك كردم و خلاصه خودم رو آروم كردم. تأثيرش جادويي بود. الآنم 90 درصد حالم خوبه.
    فقط يه سوالي داشتم به ذهنم خطور مي كنه كه برم و تو يه پانسيون زندگي كنم.
    نمي دونم فكر درستي است يا نه؟
    با خودم فكر مي كنم اگه يه دفعه ديگه از اين حرفا بزنه بگم بندازم بيرون از خونه.
    اگه حس مي كني مزاحمتم كافيه يه اشاره كني زحمت رو كم مي كنم.
    ولي نمي دونم اين كارا درسته يا نه.
    به نظرتون چه كاري درسته؟


  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    142
    Array

    RE: تحقير پدر به خاطر مجرد بودن

    hell عزیز؛ خیلی خوشحال شدم که از احوال خودت برامون نوشتی و گفتی که الان حالت خوبه و آرومتری!
    اما در مورد سوالی که پرسیده بودی؛ اگر نظر من رو بخوای به هیچ وجه ممکن با اون موافق نیستم؛ یعنی شما نمی تونی صحبت های پدرت رو که اون هم به صورت نیش و کنایه بوده نه رودررو؛ نمی تونی تحمل کنی؟ چطور می تونی صحبت های صاحبخونه و تنهایی و هزاران فکر و خیالی که توی تنهایی به سراغت می یاد و حرفهای مردم رو تحمل کنی؟ در ضمن به دور از همه ی این حرفها؛ می خوام یه جمله ای رو بهت بگم و اون اینکه:
    "ذهنت و فکرت رو از این پیله ای که دور خودت تنیده ای یا همون حصاری که برای خودت درست کردی؛ باید رها کنی! می دونی منظورم چیه! درسته که وظیفه ی هر پدری اینه که شرایط رفاهی و همین طور آرامش رو برای فرزندان خودش فراهم کنه و اگر اینها رو نمی تونه حداقل از این دست صحبت هایی که در جو خانواده درست نیست گفته بشه و اصولا بخاطر نبودن جو صمیمی و راحت در بین اعضا خانواده ناشی میشه؛ نگه!
    اما به این فکر کن که الان در این لحظه ی زمانی شما باید به بهترین راهکار که کمترین هزینه رو برای شما داشته باشه فکر کنید و تصمیم بگیرید و عملی کنید!
    و من فکر می کنم بهترین راهکار توجه به انرژِیهای درونی شما و تواناییهای شما و ایجاد انگیزه و هدف و برنامه ریزی برای رسیدن به خواسته هاتون و شادی و آرامش از درون شماست! می دونم و درک می کنم و میفهمم تمام این صحبتهات رو و اینکه یه موقعهایی انسان کم می آره و نمی تونه که نبینه و نشنوه! اما انسان هر آنچه را که اراده کند می تواند!
    به خودت ایمان داشته باش و با انگیزه اهدافت رو دنبال کن و من احساس می کنم اگه یه موقع هایی شما به روشهای کاملا محسوس و ملموس از جمله تشکر و قدردانی کردن از زحمات پدر؛ تشویق بعضی از رفتار و اعمال پدرتون و همین طور بعضی از کلمات احترام آمیز کم کم و به تدریج به پدرتون نزدیک بشید! مطمئن باشید تشویق و تشکر کلید ورود به قلب هر مردیست! فقط کافیه یه هفته امتحان کنید تا ببینید که پدرتون چقدر تغییر رویه میدن!

  3. 4 کاربر از پست مفید del تشکرکرده اند .

    del (دوشنبه 20 دی 89)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 آذر 89 [ 19:30]
    تاریخ عضویت
    1389-9-09
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    1,638
    سطح
    23
    Points: 1,638, Level: 23
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 9 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تحقير پدر به خاطر مجرد بودن

    سلام helooo
    ببين آيا شما فكر ميكني با جدا شدن از خانواده مشكلاتت برطرف ميشه
    آيا به مشكلات بعد از جدايي فكر كردي
    ببين من الان 6 ساله به دور از خانواده كار ميكنم، من اصلا وابسته به خانواده نيستم
    تازه با شرايط جامعه ما و مشكلاتي كه براي يك دختر تنها و مجرد وجود داره ميتوني كنار بيايي البته من پسرم و باز با همچين مشكلاتي گريبانگير نيستم
    تازه اگه فرض بر اين بگذاريم كه شما با مشكلات كنار بيايي آيا خونوادت قبول ميكنند كه تو جدا از اونها زندگي كني يا اونها هم طردت ميكنند كه اين خودش ممكنه به بزرگترين معذل ممكن بشه براي آينده، ازدواج و فرزندانت
    اما در مورد راه حل به نظر من راهكار dell خوبه چون عموما آقايان با دوتا تشكرو دوست دارند آروم ميشن (به نوعي ... ميشن

  5. 3 کاربر از پست مفید hadi f2 تشکرکرده اند .

    hadi f2 (چهارشنبه 10 آذر 89)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 27 شهریور 94 [ 01:07]
    تاریخ عضویت
    1389-7-18
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    9,759
    سطح
    66
    Points: 9,759, Level: 66
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 291
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    49

    تشکرشده 64 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تحقير پدر به خاطر مجرد بودن

    نقل قول نوشته اصلی توسط del
    و من احساس می کنم اگه یه موقع هایی شما به روشهای کاملا محسوس و ملموس از جمله تشکر و قدردانی کردن از زحمات پدر؛ تشویق بعضی از رفتار و اعمال پدرتون و همین طور بعضی از کلمات احترام آمیز کم کم و به تدریج به پدرتون نزدیک بشید! مطمئن باشید تشویق و تشکر کلید ورود به قلب هر مردیست! فقط کافیه یه هفته امتحان کنید تا ببینید که پدرتون چقدر تغییر رویه میدن!
    dell عزيز من زمان هايي بوده كه رابطه خيلي خوبي با پدرم داشتم. و روش محبت هم امتحان كردم بعضي وقتا جواب داده و بعضي وقتا نتيجه عكس داده يعني بابام عين يه آدم نازنازو رفتار كرده در جواب و وقتي خشن تر شدم اون ملايم تر برخورد كرده. نمي تونم سر در بيارم.
    hadi f2 و dell گرامي
    به هر حال فكر ميكنم منظور شما اين بوده كه با سياست تر رفتار كنم. فكر مي كنم بايد اين كار رو بكنم.
    اصلاً معلوم نيست عقيده اش چيه. فكر مي كنم دوست داره بچه هاش سر و سامون بگيرن منتها هيچ هزينه اي به او تحميل نشه. يعني هم خر رو مي خواد هم خرما رو. منم مدتهاست قبول كردم هزينه اي در اين زمينه تحميل نكنم و اين مي طلبه كه ديرتر براي ازدواج اقدام كنم. پس اون حق نداره من رو با حرفاش تحت فشار قرار بده.
    عجيبه. حالا كه به اين نتيجه رسيدم كه بايد با سياست رفتار كنم احساس مي كنم راه حلي خوبي پيدا كردم و حس خوبي هم دارم.
    مي دونيد هر از چند گاهي پدرم به يه كسي گير ميده. ديشب هم حتماً نوبت من بوده.

  7. کاربر روبرو از پست مفید hello تشکرکرده است .

    hello (سه شنبه 21 دی 89)

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 آذر 91 [ 18:02]
    تاریخ عضویت
    1389-8-28
    نوشته ها
    725
    امتیاز
    3,175
    سطح
    34
    Points: 3,175, Level: 34
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,056

    تشکرشده 2,054 در 617 پست

    Rep Power
    86
    Array

    RE: تحقير پدر به خاطر مجرد بودن

    دوست عزیز،
    جدا شدن و مستقل زندگی کردن خیلی هم فکر و تصمیم بدی نیست. ولی به خیلی چیزها بستگی داره. من شرایطی به مراتب بدتر از شما داشتم. خیلی خیلی بدتر. اما باز هم نمی خواستم که پدر و مادرم را ناراحت کنم. برای اینکه خودم این رفتارها و افکارشون را راحت تر تحمل کنم همش به خودم میگفتم که قصد و غرضی درکار نیست واز روی نادانی است. گرچه خودم هم می دونستم دروغه. پدری که با داشتن اموال و املاک و حساب بانکی و ... به دخترش جتی یک دست قاشق چنگال جهیزیه ندهد با کدام منطق یا احساسی جور است؟ به هر حال من معتقدم که تحمل این شرایط به مرور شما راخسته، فرسوده، عصبی، افسرده و ... می کند. هر چه هم سن شما و والدینتان بالاتر برود این فشارها بیشتر و تحمل شما کمتر می شود. البته نه فقط به خاطر مجرد بودنتان، که کلا به هر دلیلی به شما غر می زنند و خسته تان می کنند. من نمی شد که از خانواده ام جدا شوم. از نظر درآمد، استقلال و غیره می توانستم، اما یکی از مهمترین دلایلم این بود که نمی خواستم از من برنجند و فکر کنند حالا که پیر شده اند تنهایشان گذاشتم. ولی این باعث شد که خودم خیلی بد شده بودم. خیلی خیلی عصبی. می خواستم جدا شم اما طوری که اونها هم ناراحت نشن. برای همین هم به قصد ادامه تحصیل ازشون دور شدم و جدا شدم.
    الان با همه مشکلاتی که دوستان در مورد زندگی مستقل اشاره کردند، من خیلی راحتم. نه اینکه فکر کنید مشکلات مذکور نیست، هست. اما کسی نیست که دایم اذیتت کنه و بهت غر بزنه و دخالت در کارت بکنه و بهت در هیچ موردی حق نده و اصلا حرفت را قبول نداشته باشه و در همه زمینه ها هم همیشه ازت طلبکار باشه و همیشه مثل یه بچه نادان و نفهم بهت نگاه کنه و همیشه و همه جا تحقیرت کنه و جلوی دوست و آشنا و قامیل دایم بهت توهین کنه و ... اینهاست که غیر قابل تحمله. من از بیگانگان هرگز ننالم ... گیرم که صاحبخونه غر بزنه، دلت که نمی شکنه. فوقش ناراحت می شی. اما وقتی پدرت جلوی همکار و فامیل و ... بهت توهین می کنه روحت و روانت داغون می شه.
    من فکر می کنم غر غر صاحبخونه بخشی از واقعیت ها و مسایل معمولی زندگیه که خیلی ها باهاش درگیرند. اما از پدر و مادر انتظار می ره که اگر محبت نمی کنند حداقل اذیت نکنند.
    به هر حال اگر خیلی مقطعی و کوتاه بوده و از اون حرفهایی که ممکنه در هر خونه ای سالی یکی دوبار زده بشه، بنظر من جدا نشو. با همه اینها پدر و مادرن و احترامشون واجب. توی جامعه ما هم هنوز خیلی جا نیفتاده که دختر مستقل زندگی کنه. این کار شما هم دلشون را می شکنه که تنهاشون گذاشتین و هم پیش اقوام و آشنایان احساس سرشکستگی دارند که دخترشون جدا شده. مثلا من الان خوشحالم که پدر و مادرم به دوست و آشنا با افتخار می گن که دخترمون برای ادامه تحصیل از ما جدا شده. گرچه مقصود تویی کعبه و بت خانه ... من فقط واسه آرامشم و بهبود شرایط روحی و حتی جسمیم تصمیم گرفتم که دوباره درس بخونم.
    اما اگر خیلی وحشتناکه و واقعا آزارتون می ده و دایم تکرار می شه، به نظرم شاید بشه به مستقل شدن فکر کرد. همونطور که اگر مشکل زن و شوهری قابل حل شدن نباشه باید جدا بشن. خوب اگه شما هم نتونی تحمل کنی باید جدا بشی تا سلامت روانیت حفظ بشه. فکر تغییر پدر و مادرت را هم از سرت بیرون کن. از محالاته!

    اگر قابل تحمل است، باز هم سعی کن.
    اگر جدا بشی، شانس ازدواجت کمتره. هر پسری و هر خانواده ای قبول نمی کنند که با دختری وصلت کنند که جدا زندگی می کند. مخصوصا بی بهانه. پس باز هم سعی کن بمانی.
    شرایط خودم را گفتم که بدانی خیلی بدتر بود اما باز هم ماندم.
    اگر خواستی جدا بشی، ترجیحا به دلایل این چنینی مثل ادامه تحصیل یا ... جدا شو. که راه برگشت هم داشته باشی و درضمن از نظر اجتماعی و خانواده هم پذیرفته است.
    با توجه به اینکه گفتی اعتماد به نقست کمه و توی خانواده تحقیر شدی، احتمال لغزیدن و اشتباه کردنت تو جامعه بیشتره. شاید اگه جدا بشی گرفتار شرایطی بشی صد مرتبه بدتر. اگر جدا شدی خیلی مواظب باش. خیلی.
    امیدوارم آقای مدیر همدردی دعوام نکنه ولی به نظر من حقشه که اگه ناراحته و روح و روانش داره آسیب می بینه جدا بشه، اما با چشم باز.
    ( من اول یا آخر هر پستی این را می نویسم، می دونید چرا؟ چون می ترسم. چون یک عمر ترسیدم. چون هر کاری کردم همیشه بهم ایراد گرفتن. همیشه تحقیر شدم. )

  9. 3 کاربر از پست مفید بهشت تشکرکرده اند .

    بهشت (یکشنبه 09 مرداد 90)

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 13 بهمن 91 [ 23:57]
    تاریخ عضویت
    1387-2-21
    نوشته ها
    582
    امتیاز
    6,583
    سطح
    53
    Points: 6,583, Level: 53
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 167
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    564

    تشکرشده 574 در 212 پست

    Rep Power
    75
    Array

    RE: تحقير پدر به خاطر مجرد بودن

    سلام عزيز !
    من كه متنهاتو ميخوندم به يه نتيجه ميرسيدم .طعهنه و تحقير يعني هنوز براشون هستي ... ولي من به نوعي از طرف پدر دچار نوعي ناديده گرفتن فكر و احساسات و به نوعي عروسكي شدم كه حق حيات و زندگي انساني و ازدواج و احساسات و غيره براش تعريف نشده و عروسكيه كه هر چند وقت يكبار به ميل خودش از جعبه خارج بشه وبراي لحظاتي بشه سر از بيرون و اجتماع در بياره و بعد بفهمه جائي جز كنج خونه نداره و كسي هم نبايد اونو بخواهد چون اين جرم و گناه بزرگيه و خود اين دختر هم نبايد خارج از خواست اونا چيزي رو بخواهد/ بايد محكوم به نه شنيدن و نديده و نشنيده گرفته شدن بشه.
    من به نوعي زنده به گورم .يه زنده به گور همسن شما كه ديگه اميدي هم به خروج موفقيت آميز از اين قبر خانوادگي رو نداره چون اصلا پدرم فكر نمي كنه منم ميتونم ازدواج و فرزندي داشته باشم يا اصلا/
    ولش كن .شما شغلي داري كه ميتوني باهاش شكوفا بشي و خودت موقعيتها تو بدست بياري . پس سختكوش و موفق باشي!

  11. کاربر روبرو از پست مفید niloofar 25 تشکرکرده است .

    niloofar 25 (پنجشنبه 11 آذر 89)

  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 04 آذر 90 [ 02:02]
    تاریخ عضویت
    1387-3-24
    نوشته ها
    354
    امتیاز
    5,029
    سطح
    45
    Points: 5,029, Level: 45
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    325

    تشکرشده 334 در 122 پست

    Rep Power
    51
    Array

    RE: تحقير پدر به خاطر مجرد بودن

    باسلام. اشاره نكرديد با داشتن ظاهر زيبا دليل اينكه ازدواج نكرده ايد يا نمي كنيد چيست. شايد پاسخ شما به اين سئوال هم در شفاف تر شدن مسئله كمك كننده باشد.

  13. کاربر روبرو از پست مفید wintersun77 تشکرکرده است .

    wintersun77 (پنجشنبه 11 آذر 89)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 27 شهریور 94 [ 01:07]
    تاریخ عضویت
    1389-7-18
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    9,759
    سطح
    66
    Points: 9,759, Level: 66
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 291
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    49

    تشکرشده 64 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تحقير پدر به خاطر مجرد بودن

    wintersun77
    اشاره كردم (البته خيلي مختصر)، گرچه اينجا نميشه كاملاً همه مطالب رو باز كرد.
    برام عجيبه كه مدير همدردي هم از نوشته شما تشكر كرده. به نظرم ايشون هم مطلب من رو با دقت نخوندن. البته فكر مي كنم جمله بنديم نقص داشته.
    راستش رو اگه بخواي خودم به اين نتيجه رسيدم كه مهمترين دليلي كه تا حالا ازدواج نكردم اعتماد به نفس پايينم بوده.

    دليل اين اعتماد به نفس پايين هم كاملاً مطمئنم كه به خاطر اعتماد به نفس پايين مادرم و رفتارهاي نادرست او و به خاطر اخلاق مستبدانه و سختگيرانه پدرم بوده
    چون ما چهار تا بچه هستيم كه همه از نظر اعتماد به نفس داراي مشكل بوده ايم. ولي ميزانش متفاوت بوده. من فكر مي كنم من و برادرم كه بچه هاي اول و دوم بوديم خيلي بيشتر ضربه خورديم و برادرم حتي بيشتر از من.
    شايد درست نباشه اين را بگويم ولي يه بار مادرم تعريف مي كرد فكر مي كنم پدرم هم حضور داشت كه پدرم سر برادرم را كه بچه كوچكي بوده جوري به ديوار كوبيده بود كه جايش در ديوار مانده بود.
    يا مثلاً يادم مياد هر وقت يه مرد به خونه ما مي آمد مادرم من را در آشپزخانه مخفي مي كرد طوري كه اين در من مثل يك عادت شده بود و مثلاً وقتي در خانه مادربزرگم مهماني رفته بودم اگر مردي غير از داييهام مثلاً دوست داييم به خانه مي آمد همراه داييم من ديگر بدون اينكه كسي بگويد
    انگار وظيفه ام است در اتاق يا آشپزخانه خودم را محبوس مي كردم تا وقتي كه آن فرد برود.
    يه رفتار مسخره. خيلي مسخره اس.
    يادم مي افته اعصابم خورد ميشه.

    اينها سه تا نمونه بود. فقط سه تا نمونه. نميشه همه چيز رو نوشت.


    به غير از اعتماد به نفس پايين دليل ديگه اش رو نوشتم كه پدرم از نظر مالي عقيده نداشت كه بايد بچه ها رو ساپورت كرد كه در بالا كمي توضيح دادم ولي ديگه دوست ندارم درباره اش چيزي بنويسم الآن.


    wintersun
    به نظر شما زيبايي دليل كافي اي هست تا يه دختر ازدواج كنه؟
    به نظر من اصلاً كافي نيست. اصلاً.
    شما خودت وقتي با يه آدم زيبا آشنا بشي كه روحش بيماره. مي توني به عنوان شريك زندگيت اونو قبول كني. مي توني به فاميلت اونو معرفي كني. مي توني راضي بشي اون مادر بچه هات باشه.
    فكر كنم اگه حتي زيباترين زن دنيا هم باشه نتوني راضي بشي همسرت باشه. چون زيبايي بعد يه مدت عادي مي شه و اين اخلاق و سلامت روان همسر هست كه اهميت خودش رو نشون ميده.

    من شايد شانساي پيشنهاد آشنايي زياد داشتم تا حالا ولي از ترس اينكه نتونم رابطه رو مديريت كنم، كه اونم به خاطر اعتماد به نفس پايينم بوده اكثر اوقات سعي كردم از ايجاد رابطه پرهيز كنم.
    كلاً در ايجاد رابطه با مردها خيلي مشكل داشتم. تو دانشگاه كه رفتارم افتضاح بود.
    و اين پرهيز از ايجاد رابطه باعث مي شد همدانشگاهيام فكر كنن من خيلي دست نيافتني هستم و خيلي مغرورم.
    خوب معلومه وقتي تو رابطه برقرار نكني ديگران هم كم كم ميزارنت كنار.
    خواستگارايي هم كه به مادرم موضوع رو گفته بودند ايشون رد مي كردند كه اونم فكر مي كنم به خاطر ترس از فراهم نبودن امكانات مالي بوده.
    هم مادرم هم پدرم خيلي قضيه ازدواج بچه هاشون را سرسري گرفته بودند البته الآن نظرشان عوض شده.
    مادرم كه خودش به من گفت قبلاً جور ديگر فكر مي كردم و الآن جور ديگري فكر مي كنم الآن به اين نتيجه رسيدم نبايد قضيه ازدواج را سخت گرفت.

    خلاصه الآن خيلي اخلاقم خوب شده. در محيط كار اكثر همكارام مرد هستند. با اونا رفتارم توأم با احترام و صميمانه است. منظورم اينه كه هم چهارچوبهاي اخلاقي رو رعايت مي كنيم و هم رفتارمون صميمانه است.
    اون طور نيست كه اونا فكر كنن من خودم رو تافته جدا بافته مي دونم و مغرورم.
    اونا هم متقابلاً هم به من احترام مي زارن و هم رفتار مهربانانه اي دارند.

    در راستاي بهبود اعتماد به نفسم تقريباً يك سال پيش به مشاور مراجعه كردم و اون يه كلاس گروهي اعتماد به نفس به من معرفي كرد. قبل از اون هم حدود دو ماه يه جا كار مي كردم كه فكر مي كنم اين دو تا قضيه و البته آن كلاس گروهي خيلي بيشتر در شروع بهبود اخلاقم نقش مهمي داشتند.
    كاراي زيادي انجام دادم. مثلاً كلاسهايي رفتم و مي رم كه قبلاً چون خودم درآمد نداشتم نمي تونستم برم. مثل كلاس زبان كه به نظرم تأثيرش فوق العاده بود.
    يا كلاس رقص دارم مي رم.
    كلاس طراحي صفحات وب دارم مي رم و قصد دارم يك دو تا دوره ديگه مثل برنامه نويسي و ... هم برم كه بتونم شغل بهتري داشته باشم.
    خلاصه مي خوام بگم اون طور نيست كه من قصد ازدواج نداشته باشم
    دارم ولي نمي تونم تا وقتي هنوز خودم رو كاملاً دوست ندارم و هنوز روحم آسيبهاش ترميم نشده پا تو زندگي يه نفر ديگه بزارم.
    البته الآن به نظرم تا جاهاي خوبي پيش رفتم و كم كم مي تونم به قضيه ازدواج جدي تر فكر كنم. ولي نمي خوام بي گدار به آب بزنم.

    هنوز مهارت كافي در زمينه آشنايي براي ازدواج ندارم. مثلاً اينكه اگه حس مي كنم كسي ازم خوشش مياد چجوري رفتار كنم كه نترسه و پا پيش بزاره. هنوز اين رو بلد نيستم.
    يا اينكه چطور مي تونم موقعيتهاي خوب ازدواج رو به سمت خودم جلب كنم هنوز اين رو بلد نيستم.
    يعني به چه دردم مي خوره تو خيابون روزي هزار نفر بيان و پيشنهاد آشنايي بدن.
    من يه آشنا شدني مي خوام كه بتونم روش حساب كنم.

    در كل يه سري ترساي اينجوري دارم هنوز.
    شايد بگين مي خواستي بزاري 50 سالت كه شد به فكر مي افتادي.

    آره خودم مي دونم ديره. ولي باور كنين الآن نسبت به مثلاً 25 سالگي احساس مي كنم انرژي و اميد بيشتري دارم.

    مي دونم خودمم خيلي مقصرم كه زودتر به فكر نيفتادم ولي باور كنين تا يكي دو سال پيش فكر مي كردم ممكن نيست بتونم هزينه مشاور رو بدم مثلاً فكر مي كردم جلسه اي 100000 تومنه. ولي اونجا كه من مي رفتم جلسه اي دوهزار تومن بود. يه جاي دولتي بود.


    واقعاً كسي حال داره اين همه مطلب رو كه نوشتم بخونه؟
    ديگه فكر كنم از اين خلاصه تر نمي تونستم بنويسم.


    بهشت عزيزم
    خوشحالم كه روحيت خوبه و آرامش داري. اميدوارم به بهترين موفقيتها در زندگي برسي. و خوشحالم كه جوري رفتار كردي كه به آيندت ضربه نخوره.
    عزيز دلم. شرايطم قابل تحمله. اذيتها مقطعي هستش. نگران من نباش مواظب خودم هستم تو هم مواظب خودت باش.

    نيلوفر 25 عزيزم
    من به نوعي زنده به گورم .يه زنده به گور همسن شما كه ديگه اميدي هم به خروج موفقيت آميز از اين قبر خانوادگي رو نداره چون اصلا پدرم فكر نمي كنه منم ميتونم ازدواج و فرزندي داشته باشم
    ازت خواهش مي كنم اين حرف رو نزن. درسته كه من خودم سرشار از مشكل و ايرادم و شايد در جايگاهي نباشم كه بخوام تو رو راهنمايي كنم ولي به يه چيزي ايمان دارم اينكه اگه آدم واقعاً بخواد اوضاع خودش رو بهتر كنه مي تونه. آره مي تونه. اگه اميد داشته باشه مي تونه.
    يه دنيا دوستت دارم و برات آرزوي يه دنيا خوشبختي و شادي مي كنم.


    راستي همين يه خورده پيش بابام اومد خونه. من در سلام كردن پيشقدم شدم اونم سلام كرد و گفت خسته نباشيد.
    قابل توجه دوستاني كه راهنماييم كرده بودن. انگار دارم سياست به خرج دادن رو ياد ميگيرم.








  15. 5 کاربر از پست مفید hello تشکرکرده اند .

    hello (چهارشنبه 22 دی 89)

  16. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 04 آذر 90 [ 02:02]
    تاریخ عضویت
    1387-3-24
    نوشته ها
    354
    امتیاز
    5,029
    سطح
    45
    Points: 5,029, Level: 45
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    325

    تشکرشده 334 در 122 پست

    Rep Power
    51
    Array

    RE: تحقير پدر به خاطر مجرد بودن

    دوست خوبم من فقط سئوال پرسيدم چون اين مسئله مبهم بود و با توضيحاتي كه داديد خيلي به شفاف تر شدن و قابل درك تر شدن مشكل خود كمك كرديد وگرنه من هم عرض نكردم كه زيبايي براي ازدواج كردن كافيه.

  17. کاربر روبرو از پست مفید wintersun77 تشکرکرده است .

    wintersun77 (سه شنبه 21 دی 89)

  18. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    142
    Array

    RE: تحقير پدر به خاطر مجرد بودن

    hell ی عزیز؛ این واقعا عالیه که شما داری این جوری پیش میری! آفرین به شما دوست خوبم!
    تنها کاری که می خوام انجام بدی اینه که به خودت انگیزه و انرژِی بدی و اصلا و ابدا به گذشته به عنوان لحظه هایی که از دستت رفتن فکر نکنی؛ و تنها به آینده؛ به آینده ای که هر روز می تونی با افکارت و آرامشت امیدوارانه تر و زیباتر بسازی فکر کنی؛ من مطمئنم که تو میتونی بهترین باشی و بهترین چیزها رو نصیب خودت بکنی!

  19. 3 کاربر از پست مفید del تشکرکرده اند .

    del (شنبه 13 آذر 89)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:49 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.