به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 33
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 دی 91 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1387-2-21
    نوشته ها
    338
    امتیاز
    4,957
    سطح
    45
    Points: 4,957, Level: 45
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 193
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    277

    تشکرشده 286 در 92 پست

    Rep Power
    50
    Array

    RE: باز کردن گره ...

    سلام دوست عزیز
    به قول سر افراز متاسفانه جامعه ما ،و در حقیقت بیشتر جوان های ما دارن شرایط سختی رو تحمل میکنند
    پس اینو بدون که همدرد زیاد داری و مشکل اساسی در شما نیست وفقط شما میتونی تقویت و یا تضعیفش کنی.
    درکت میکنم،عامل بیکاری هم مثل نداشتن شرایط ازدواج ،عاملی است که حقیقتا کنار اومدن باهاش احتیاج به درکی بالا و مهمتر از اون احتیاج به ایمانی راسخ دارد که انشاالله شما داری...
    این خیلی خوبه که در بین مشکلت دنبال رد پایی از خواست خدا هستی،این یعنی چند پله از خیلی ها جلوتری و مطمئننا با این طرز فکر بهتر میتونی به جنبه های دیگه ی زندگی بپردازی.
    شما به این بیکاری میتونی طور دیگه ای نگاه کنی،ببین شخصی که از لحاظ مالی شدیدا به کار احتیاج داره که قضیه اش جدا ولی در مورد امثال شما خدا رو شکر باز شرایط بهتره
    حالا که وقتش نشده در کار و تخصصت پیشرفت کنی،به جنبه های دیگه زندگی بپرداز، یعنی خیلی در یافتن کار اصرار نکن .دنبالش باش ولی آهسته و پیوسته
    مواردی که باب میلت هست رو پیگیر شو و پشتکار نشون بده ولی اگر نشد به خودت استراحت بده
    شاید این هم فرصتی توی زندگیت هست که در آینده هیچ وقت دیگه به دست نیاری
    من شناخت زیادی از شما ندارم که بگم در این فرصت چکار کن، حتی اگر سعی کنی مثلا در مورد یک مهارت تو زندگی اطلاعاتت رو بالا ببری و یا در راه معرفت قدمی برداری خیلی خوبه... و همیشه در زندگیت کاربرد داد. تعصب خاصی در رشته ی تحصیلی نداشته باش. تو زمینه های دیگه هم دنبال یادگیری و آموزش باش

    راستش فکر نکنم با این مقدار از صحبت های شما بشه فهمید که کمال گرا هستی، اینم که میگی وای چقدر کار دارم فکر کنم به خاطر نگرانیه و یا کاری رو در موقع خودش انجام نمیدی.

    همچنان محکم باش ولی سخت نگیر، به این فکر کن که وقتش که بشه اگر یک دهم تلاشهایی که تا الان برای کارت کردی رو داشته باشی همه چیز به بهترین شکل پیش میره
    پس همراه با صبر به زندگی ادامه بده
    برات آرزوی موفقت میکنم





  2. کاربر روبرو از پست مفید lمریم تشکرکرده است .

    lمریم (چهارشنبه 07 مهر 89)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 89 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1389-5-16
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    2,256
    سطح
    28
    Points: 2,256, Level: 28
    Level completed: 71%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 14 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: باز کردن گره ...

    ممنونم بابت تک تک نظرات شما دوستان
    ببینید من سخت نمیگیرم مخصوصا مبحث حقوق رو
    من قرار بود توی یه دانشگاه مسئول انفورماتیک بشم حقوقش بیش از حد ناچیز و کم بود اما چون اون چیزی بود که میخواستم و میدونستم در ان پیشرفت میکنم و سابقه خوبی میشه برام قبول کردم اما باز هم اون کار تا آخرین مرحله پیش رفت و جواب مثبت گرفتم و آخرش خود مسئولین از استخدام نیروی جدید منصرف شدن
    اما در مورد این آخری که گفتم حقوقش خیلی پایین بود :
    اون کار اون چیزی نبود که میهواستم یعنی اصل کارم جیز دیگه ای بود که همیشه باهاش مشکل داشتم اما در کنار اصل کار مواردی بود که میتونستم ازشون بهره ببرم و ...
    یعنی شرایط اون کار رو به خاطر موارد جانبیش پذیرفتم اما در مورد حقوقش! واقعا پایین بود و هرکسی جای من بود نمیپذیرفت یه جور بیگاری بود

    من نوع کار برام مهم هست اما این طور هم نیست که آرمانی فکر کنم شرایط سخت و نامناسب رو هم به خاطر هدفم میپذیرم اما دیکه نه همه چیزو
    اما در مورد صحبت شما "امریم" دوست عزیز
    صحبتاتون خیلی قشنگ و دلنشین بود خیلی به شخصیت من نزدیک بود
    ممنونم
    من چند وقته دارم روی بخش دیگه ای از زندگی و شخصیتم کار میکنم
    چون واقعا بهش نیاز دارم چئن تو اون بخش خودمو پیدا نکرده بودم
    بحث کار رو هم در کنارش خواهم داشت
    جمله وای چقدر کار دارم هم مربوط به عدم برنامه ریزی من در کارهام نیست
    به این خاطره که فکر میکنم خیلی راه دارم و خیلی کارها باید انجام بدم
    میدونم مسیر راه خوشبختیه نه مقصد اما در این مورد به مقصد هم فکر میکنم
    همش فکر میکنم چقدر عقبم همش فکر میکنم هیچ چی بلد نیستم همش فکر میکنم انتظارات بازار کار بیشتر از اون چیزیه که من هستم و دارم و ....
    فرشته مهربان عزیز از شما هم ممنونم
    بله من نگاهم همیشه به "نشده" های زندگیم به عنوان اشتباه بوده نه شکست
    همیشه دنبال این بودم که کجای کار رو اشتباه رفتم که اینطوری شده ، درس هم میگیرم
    اما میدونید نیاز به این دارم که اعتماد و عزت نفسم بره بالا و خودمو قبول داشته باشم
    انقدری خودمو دست کم میگیرم که همین سطحی رو هم که دارم نمیبینم و فکر میکنم اشکال از منه
    کم میارم
    میترسم
    در یک جمله:" من خودمو نمیبینم "
    نیاز به تقویت دارم
    در مورد موضوع کمال گرایی هم فکر کردم
    فکر کنم تا حدودی به اشخاص کمال گرا نزدیک باشم
    همین ترسی که دارم همین که وقتی میخوام برم جایی برای مصاحبه میترسم که نکنه چیزی بپرسن و بلد نباشم
    همش سعی میکنم دانشم رو تو ذهنم مرور کنم که نکنه چیزی که میپرسن رو بلد هستم اما یادم رفته
    این مسئله فراموش کردن دانش هم مسئله مهمیه برام
    من ترس دارم
    چه کنم؟

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 89 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1389-5-16
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    2,256
    سطح
    28
    Points: 2,256, Level: 28
    Level completed: 71%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 14 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: باز کردن گره ...

    یه توضیحاتی اضافه میکنم:
    من همیشه تو خونواده ام برای اصلاح همه امور تلاش کردم وقتی یکی از اعضای خونوادم مشکلی داشته هودمو به آب و آتیش میزدم تا بتونم گه از کارش باز کنم
    بین و نفر واسطه میشدم تا مشکل بینشون حل شه
    یعنی برای دیگران از جون مایه میزاشتم
    هنوزم چیزی عوض نشده اما چیزی که شده اینه که این کارا باعث شده از همه توقع داشته باشم نه اینکه کارایی که انجام دادم رو با چشمداشت انجام داده باشم نه اصلا اینطور نیست
    دیگران هم برای امور من خیلی کارا کردن
    میدونید میبینم با تلاش من کار دیگرا ن به سرانجام میرسه اما من تو خیای کارام گره دارم و به نتیجه نمی رسم عذاب میکشم
    از زندگی توقع دارم
    اینه که میگم انگار خدا مورد منو ویژه کرده تا صبرمو ببینه تا امتحانم کنه تا بزرگم کنه
    میدونم که دارم با تمام مسائل گره خورده زندگیم بزرگ میشم و درس یاد میگیرم اما وای از اون روزی که تحملمو از دست بدم ! انقدر ضعیف میشم که حتی نمیتونم شرایط خوب شخصی که در همه حال حاضرم براش جونمم بدم رو هم ببینم حرصم درمیاد خودخوری میکنم که چرا همه به فکر اون هستن چرا من همش خودم باید تلاش کنم چرا کسی برای من کاری نمیکنه
    چرا به فکر من نیستن!
    این افکار فقط و فقط وقتی میاد سراغم که تحملمو از دست میدم والا اصلا همچین شخصیتی ندارم
    گفتم که همیشه برای همه تا جایی که تونستم حتی بیشتر از توانم تلاش کردم
    آره وظیفم هم بوده
    گفتم که این شرایط فقط وقتیه که جور نشدن کارهام تحملمو ازم میگیره
    انگار دوشخصیته شدم
    یه اعترافی هم بکنم
    این شرایط به ازدواج برادرم هم مربوط میشه از وقتی با دخترخالم ازدواج کرد ..
    برای این دو کبوتر هم واقعا از جون و دل مایه گذاشتم
    حالا اونا شدن یکی و من احساس میکنم که دیگه به فکر من نیستن
    در واقع اصلا این طور نیست اما اینا فکرایی که من با خودم دارم واقعیت زندگی رو میدونم منم اگه ازدواج کنم همون کاری میکنم که اینا انجام میدن
    اینا فقط افکار مخرب منه
    توضیحی که میتونم براش بدم اینه که شاید توقع م زیاد شده از دیگران انتظار دارم
    این فقط یکی از موارده ...
    برای سرکوب کردن تمامی افکار مخربم ، اشتباهاتم و .... تلاش میکنم به خدا پناه میبرم از خدا هم معذرت میخوام که چنین اعمالی داشتم اما گاهی کم میارم و دوباره تکرار میشه
    شما هم فکر میکنید من شخصیت مبهمی دارم؟!!

    چقدر مشکل دارم
    کمکم میکنید تمام این مشکلاتو حل کنم؟

  5. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 89 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1389-5-16
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    2,256
    سطح
    28
    Points: 2,256, Level: 28
    Level completed: 71%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 14 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: باز کردن گره ...

    کسی چیزی نمیگه؟!!

  6. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 27 فروردین 90 [ 20:38]
    تاریخ عضویت
    1388-10-06
    نوشته ها
    233
    امتیاز
    3,606
    سطح
    37
    Points: 3,606, Level: 37
    Level completed: 71%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    349

    تشکرشده 355 در 151 پست

    Rep Power
    38
    Array

    RE: باز کردن گره ...

    چرا یه کار سبک رو که حتماااااااااا استخدامت می کنن انتخاب نمی کنی و هر موقع کار بهتر گیر آوردی اون کار اولی رو ول می کنی.
    این جوری فکر خیال آدم رو دیوانه می کنه.

  7. کاربر روبرو از پست مفید reihaneh تشکرکرده است .

    reihaneh (شنبه 10 مهر 89)

  8. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 اسفند 89 [ 16:17]
    تاریخ عضویت
    1389-7-10
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    2,374
    سطح
    29
    Points: 2,374, Level: 29
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    246

    تشکرشده 243 در 88 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: باز کردن گره ...

    سلام

    گره گشا به وقتش گره گشایی میکنه . صبرت و استقامتت رو بیشتر کن عزیزم و یکم بیشتر به خودت برس . به وقتش این مشکلات هم حل میشه و یکم بیشتر به موضوعاتی که مطرح کردی فکر کن و از این شعر هم استفاده کن و امیدوارم مشکلات همه ادما حل بشه و گره از زندگیشون باز شه .

    گره گشای ( پروین اعتصامی )

    پیرمردی، مفلس و برگشته بخت
    روزگاری داشت ناهموار و سخت
    هم پسر، هم دخترش بیمار بود
    هم بلای فقر و هم تیمار بود
    این، دوا میخواستی، آن یک پزشک
    این، غذایش آه بودی، آن سرشک
    این، عسل میخواست، آن یک شوربا
    این، لحافش پاره بود، آن یک قبا
    روزها میرفت بر بازار و کوی
    نان طلب میکرد و میبرد آبروی
    دست بر هر خودپرستی میگشود
    تا پشیزی بر پشیزی میفزود
    هر امیری را، روان میشد ز پی
    تا مگر پیراهنی، بخشد به وی
    شب، بسوی خانه میمد زبون
    قالب از نیرو تهی، دل پر ز خون
    روز، سائل بود و شب بیمار دار
    روز از مردم، شب از خود شرمسار
    صبحگاهی رفت و از اهل کرم
    کس ندادش نه پشیز و نه درم
    از دری میرفت حیران بر دری
    رهنورد، اما نه پائی، نه سری
    ناشمرده، برزن و کوئی نماند
    دیگرش پای تکاپوئی نماند
    درهمی در دست و در دامن نداشت
    ساز و برگ خانه برگشتن نداشت
    رفت سوی آسیا هنگام شام
    گندمش بخشید دهقان یک دو جام
    زد گره در دامن آن گندم، فقیر
    شد روان و گفت کای حی قدیر
    گر تو پیش آری بفضل خویش دست
    برگشائی هر گره کایام بست
    چون کنم، یارب، در این فصل شتا
    من علیل و کودکانم ناشتا
    میخرید این گندم ار یک جای کس
    هم عسل زان میخریدم، هم عدس
    آن عدس، در شوربا میریختم
    وان عسل، با آب می‌آمیختم
    درد اگر باشد یکی، دارو یکی است
    جان فدای آنکه درد او یکی است
    بس گره بگشوده‌ای، از هر قبیل
    این گره را نیز بگشا، ای جلیل
    این دعا میکرد و می‌پیمود راه
    ناگه افتادش به پیش پا، نگاه
    دید گفتارش فساد انگیخته
    وان گره بگشوده، گندم ریخته
    بانگ بر زد، کای خدای دادگر
    چون تو دانائی، نمیداند مگر
    سالها نرد خدائی باختی
    این گره را زان گره نشناختی
    این چه کار است، ای خدای شهر و ده
    فرقها بود این گره را زان گره
    چون نمی‌بیند، چو تو بیننده‌ای
    کاین گره را برگشاید، بنده‌ای
    تا که بر دست تو دادم کار را
    ناشتا بگذاشتی بیمار را
    هر چه در غربال دیدی، بیختی
    هم عسل، هم شوربا را ریختی
    من ترا کی گفتم، ای یار عزیز
    کاین گره بگشای و گندم را بریز
    ابلهی کردم که گفتم، ای خدای
    گر توانی این گره را برگشای
    آن گره را چون نیارستی گشود
    این گره بگشودنت، دیگر چه بود
    من خداوندی ندیدم زین نمط
    یک گره بگشودی و آنهم غلط
    الغرض، برگشت مسکین دردناک
    تا مگر برچیند آن گندم ز خاک
    چون برای جستجو خم کرد سر
    دید افتاده یکی همیان زر
    سجده کرد و گفت کای رب ودود
    من چه دانستم ترا حکمت چه بود
    هر بلائی کز تو آید، رحمتی است
    هر که را فقری دهی، آن دولتی است
    تو بسی زاندیشه برتر بوده‌ای
    هر چه فرمان است، خود فرموده‌ای
    زان بتاریکی گذاری بنده را
    تا ببیند آن رخ تابنده را
    تیشه، زان بر هر رگ و بندم زنند
    تا که با لطف تو، پیوندم زنند
    گر کسی را از تو دردی شد نصیب
    هم، سرانجامش تو گردیدی طبیب
    هر که مسکین و پریشان تو بود
    خود نمیدانست و مهمان تو بود
    رزق زان معنی ندادندم خسان
    تا ترا دانم پناه بیکسان
    ناتوانی زان دهی بر تندرست
    تا بداند کآنچه دارد زان تست
    زان به درها بردی این درویش را
    تا که بشناسد خدای خویش را
    اندرین پستی، قضایم زان فکند
    تا تو را جویم، تو را خوانم بلند
    من به مردم داشتم روی نیاز
    گرچه روز و شب در حق بود باز
    من بسی دیدم خداوندان مال
    تو کریمی، ای خدای ذوالجلال
    بر در دونان، چو افتادم ز پای
    هم تو دستم را گرفتی، ای خدای
    گندمم را ریختی، تا زر دهی
    رشته‌ام بردی، تا که گوهر دهی
    در تو، پروین، نیست فکر و عقل و هوش
    ورنه دیگ حق نمی‌افتد ز جوش



  9. کاربر روبرو از پست مفید imans تشکرکرده است .

    imans (شنبه 10 مهر 89)

  10. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 89 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1389-5-16
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    2,256
    سطح
    28
    Points: 2,256, Level: 28
    Level completed: 71%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 14 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: باز کردن گره ...

    بله همه این ها رو قبول دارم
    اما مسئله اینجاست که میخوام تا جایی که خودم میتونم حرکت کنم نه اینکه پشت در بسته بشینم تا در باز شه
    به خدا و حکمت هاش هم سعی میکنم بی توجه نشم
    میخوام تا جایی که خدا بهم اختیار داده بتونم تصمیم بگیرم و کاری انجام بدم و مشکلمو حل کنم
    میدونم:
    خدا به هر پرنده ای دونه ای میده اما اونو داخل لونه اش نمیندازه

    حکایت من حکایت این جمله ست
    در گره گشایی خدا هم هیچ حرفی نیست
    ممنونم imans شعر به جا و قشنگی بود

  11. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 89 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1389-5-16
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    2,256
    سطح
    28
    Points: 2,256, Level: 28
    Level completed: 71%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 14 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: باز کردن گره ...

    کسی حرفی نداره؟!

    کسی حرفی نداره؟!

  12. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 اردیبهشت 95 [ 16:14]
    تاریخ عضویت
    1389-4-21
    نوشته ها
    116
    امتیاز
    4,961
    سطح
    45
    Points: 4,961, Level: 45
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    384

    تشکرشده 385 در 102 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: باز کردن گره ...

    سلام به روح باران عزیز
    خیلی خوب درکت میکنم هم قضیه برادرت و ... و هم موضوع کارت را... و هم موضوع کمالگرایی ... و هم موقعیت قبل از ازدواج را... گفتم خیلی خوب درکت می کنم چون توی تمام موارد بالا مشابه تو بودم البته انگار تموم این اتفاقات برای من زودتر از تو اتفاق افتاده و حتی تایپیک قبلیت را هم که همون موقع ها دنبال می کردم تعجب می کردم چون شباهت زیادی به زندگی من داشت.
    اصلاً ناراحته این که وای داره عمرم می گذره و یا اینکه این همه درس خوندم و... حالا نتیجه اش این شده.. نباش خیلی روی خودت زوم کردی یکمی با فاصله به خودت نگاه کن ، سعی کن از این فرصتی که داری روی خودت کار کنی و ارتباطت را با خدا نزدیک کنی اون وقت می فهمی که همه این ها جوانب زندگی ما هستند وقتی یکم بی خیال شدی می بینی که کم کم همه چی درست میشه خیلی راحت تر از اونی که فکرش را بکنی .

    روح باران عزیز من کم کم به این مرحله رسیدم و خدا را شکر می کنم چون حال روحیم خیلی خوب شده اما قابل وصف نیست .
    امیدوارم به آرامش واقعی در زندگیت برسی.
    یه سوال :چرا به آموزشگاه ها سر نمی زنی ؟ رشته هایی که الان برای تدریس رو بورس هست و خیلی احتیاج دارند را بهت پیشنهاد میدند می تونی یه مدت کار کنی و بعد اعلام آمادگی کنی .
    موفق باشی.
    ... به سراغ من اگر می آیید،
    نرم و آهسته بیایید
    مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

  13. کاربر روبرو از پست مفید parvaz2010 تشکرکرده است .

    parvaz2010 (یکشنبه 11 مهر 89)

  14. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 آبان 89 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1389-5-16
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    2,256
    سطح
    28
    Points: 2,256, Level: 28
    Level completed: 71%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 14 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: باز کردن گره ...

    ممنون از دلگرمی زیباتون
    بله مدتیه دارم رو خودم کار میکنم
    از همه جهت تقویت اما نیاز به همراهی شما عزیزان دارم
    از نظرات و راهکارهاتون دلگرم میشم

    یه مسئله دیگه هم هست
    اونم اینکه من زیاده از حد صداقت دارم یعنی اگه یه کاری رو 50 دقیقه انجام داده باشم اما بگم 1 ساعت دوباره یه جوری حرفمو اصلاح میکنم و ...
    این یه مثال بود
    من همه چیزمو به خدا سپردم و خودمم تلاش میکنم (قبلا هم گفتم گاهی تحملم تموم میشه و یکی دیگه میشم ) و از اینکه به کسی رو بندازم تا سفارش کارمو بکنه میترسم
    میدونید همیشه یاد داستان حضرت یوسف می افتم جایی که تو زندان بود و به یکی از دونفری که خوابشون رو تعبیر کرده بود موقع آزاد شدن گفت که سفارششو پیش فرعون کنه تا آزاد شه اونجا هم خدا مدت زندانشو زیاد تر کرد چون از خدا غفلت کرده بود و....
    خیلی وقتا به خاطر این موضوعه که عقب می مونم چون فقط خودم با پشتوانه خدا میرم جلو یه جورایی پارتی بازی رو نمیتونم به خودم بقبولونم
    یعنی ازش میترسم
    خیلی از عوامل باعث شده تو این شرایط باشم خیلیاشو توی پست های مختلفم گفتم اشتباهات خودمم کم نبوده....
    دارم نگاهمو به شرایطم تغییر میدم دوباره دارم تلاش میکنم مطلب جدید یاد میگیرم و دوباره باید بیفتم تو دور
    مهم تر از همه باید خودمو قبول داشته باشم فکر نکنم کمم
    باید با اعتماد به نفس بیشتری با همه چی مواجه بشم
    باید به هدف هام برسم
    کتاب راز موفقیت آنتونی رابینز هم به آدم انرژی میده و آدمو هل میده
    شما دوستان هم یاریم کنید
    دوست عزیز parvaz2010 خوشحال میشم با توجه به نزدیک بودن شخصیت هامون از تجربیاتت استفاده کنم

  15. کاربر روبرو از پست مفید roohe baran تشکرکرده است .

    roohe baran (یکشنبه 11 مهر 89)


 
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:23 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.