سلام به همگی
الان دوماهه که از نامزدی من و محمد میگذره و ما دیگه باید برای عقدمون تصمیم گیری کنیم. اما راستشو بخواید دوستان ، من راجع به یه موردی دچار شک شدم و این باعث شده نتونم تصمیم بگیرم
ما قرار قبلیمون با خانواده ها برای عقد نیمه شعبان بود ولی من به خاطر همین موضوع و احساس عدم آمادگیم ازش خواستم تا دوماه دیگه برای عقد صبر کنیم
بهش گفتم از نظز روحی احساس آمادگی نمی کنم و میخوام با اطمینان کامل تصمیم به عقد بگیریم ازم پرسید آیا نسبت به اون شکی دارم ولی من گفتم نه! پیش خودم یه سری مسائل هست که باید حل کنم!...وافعیتش نمی دونم کار درستیه که باهاش مطرح کنم یا نه
ازتون راهنمایی میخوام ، میخوام بهم کمک کنید دوباره اطمینان قلبیم رو زیاد کنم..
مساله اینه که من توی مسائل مالی مون از این چند تا جنبه دچار مشکل شدم:
اون هنوز1- شغل اصلی و درآمد کافی و ثابت نداره
2- گفته خانواده اش براش خونه تهیه می کنن اما تا الان که کاری نکردند
3- دست و دلبازی طرف یکی از معیارهای من بود که توی یکی دوماه آشنایی مون به نظرم اومد در اون وجود داره اما الان می بینم اونقدر که انتظار داشتم دست و دلباز نیست و حتی با وجود اینکه تا بحال دوبار بهش گفتم ازش انتظار دارم برام گل و هدیه بیاره خیلی کم این کارو می کنه
در کنار این مسائل
خواهرم میگه متوجه شده چون من از نظر ظاهری، مالی و موقعیت کاری و اجتماعی به او و خانواده شون سرم ، احتمالا اونا به خاطر پزدادن جلوی فامیلشون من رو انتخاب کردن میگه ممکنه خیلی هم به ملاک های اخلاقی و معنوی که برای من اهمیت داره پایبند نباشند!
شاهدی که برای صحبتش میاره موقعیت مالی خوب 2تا داماد دیگه شون به نسبت خانواده خودشونه
اما من پایبندی به مسائل مذهبی رو توی خانواده شون دیدم و تا به حال هیچ مشکلی در این زمینه ها نداشتم . با خودش که اصلا با خانواده اش هم در حد طبیعی اختلاف سلیقه هایی داریم که حداقل تا بحال منجر به کدورتی نشده. بیشتر از این نمی دونم زیر یه سال دو سال چطوری میتونم مطمئن شم؟!!
اینم بگم نامزدم پسر خوبیه و من با شناختی که از خصوصیاتش توی این مدت بدست آوردم کاملا نسبت با آینده زندگیم با اون دید مثبتی دارم و فکر می کنم همسر مطلوبم رو بدست آوردم . مطمئنم من واون میتونیم با کمک هم مسائل احتمالی داخلی مون رو حل کنیم
ضمنا اون راجع به اینکه تا دوسال آینده نتونه شغل ثابتی پیدا کنه چون دانشجوئه قبلا باهام صحبت کرده بود ولی این قول رو هم داده بود که نذاره فشاری به زندگیمون بیاد و برای مخارج دچار مشکل بشیم
از طرفی من و اون توی سنی هم نیستیم که من بپذیرم باید همه چی رو از صفر شروع کنیم....
حالا بگید من باید چه کار کنم
ما امروز با مادر و پدرم داریم میریم خونه اونا که برای برنامه جشن عقدمون برنامه ریزی کنیم ولی من دارم از اضطراب و عذاب وجدانی که به خاطر پنهان کاریم بهم دست داده می میرم
علاقه مندی ها (Bookmarks)