به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 55
  1. #31
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 فروردین 90 [ 23:14]
    تاریخ عضویت
    1389-4-09
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    2,051
    سطح
    27
    Points: 2,051, Level: 27
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 41 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من باید چکار کنم؟

    شب به خیر ثمین، اینا رو قارون گفته: " یا پیغمبر اگه خودت به دادم برسی. اگه خودت کمکم کنی.
    من دوباره یه اشتباه کردم.
    من ای دی اون دختر رو یه جورایی باز کردم. چند روزی انلاین گذاشتمش . چون هیچ آی دی اونجا ذخیره نشده بود.
    بعد 2 نفر اقا پی ام دادن. یکیش بنام علیرضا و یکی مسعود. من گذاشتم که اونا فکر کنن که من همون دختر هانم هستم. اول جریان مسعود رو می نویسم .
    مسعود همون موقع وبکم داد. لخت نشسته بود و فقط یه شرت پاش بود.گفت که چند وقتی نبودی و از گذشته پرسیدم یه جورایی که شک نکنه. بعد فهمیدم بیرون همدیگرو می دیدن و سوار ماشینش می شده و بعد پسره پیشنهاد داد که دوباره دوست بشیم ...
    نفر دوم علیرضا بود . که فهمیدم خونه این دختر خانم هم رفته و بعد گفت من از اندامت خوشم اومده و گفت که یه دوست دختر می خوام باهاش راحت باشم .بیرون برم , س.کس کنم و ....
    من کلم داره سوت میکشه !...
    چرا من به این سادگی باور کرذم یه آدم و ... و من فقط از یه دوست پسر میترسیدم که حالا فکر می کنم که اینقدر مسائل بزرگتر بوده که اون فکر کرده فقط همون یکی بگه و دیگه من به کسه دیگه شک نکنم.
    چرا با وجود دوست پسر قبلی هم باز این دنبال دیگران بوده !
    چرا همه خیلی راحت باهاش در مورد س.کس صحبت می کنن !.. یعنی با تمام دخترا میشه در این موارد راحت صحبت کرد! "
    جواب تو چیه عزیزم؟

  2. کاربر روبرو از پست مفید memul تشکرکرده است .

    memul (چهارشنبه 23 تیر 89)

  3. #32
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 30 مرداد 89 [ 14:10]
    تاریخ عضویت
    1387-6-17
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    3,298
    سطح
    35
    Points: 3,298, Level: 35
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 12 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من باید چکار کنم؟

    خانم ثمین معمولا کسایی که برای حل مشکلشون اینجا میان در یکی دو روز اول کلی پست دارند و سعی می کنند زودتر به نتیجه برسند و از نظرات بیشتری بهره بگیرند. اما شما زیاد راغب به این کار نیستید و شاید همین چند تا نوشته هم به اجبار بوده .
    اما کسایی اینجا هستند که مشکلات بزرگتری در زندگی داشتند و توانستند که سربلند بیرون بیان از مشکلاتشون. چون انسان ها به دردو دل نیاز دارند.
    می خوام رک و راست چه موضوعی بهتون بگم که امیدوارم بقیه هم نظر بدن. این نوشته های شما کم و بیش با نوشته های اون اقا یکی هستند و اما احساستون که اینجا ذکر کردین یکم مصنوعی به نظر میاد .منظورم احساس ندامت کردن و پشیمونی. میتونینن نوشته های دیگه رو بخونین که چطور بعضی ها از مشکلاتشون نوشتن .
    ثمین جان کمی آینده نگر باش.

  4. #33
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 تیر 89 [ 07:40]
    تاریخ عضویت
    1389-4-21
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    2,009
    سطح
    27
    Points: 2,009, Level: 27
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 141
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    31

    تشکرشده 31 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من باید چکار کنم؟

    بنده خدا چه صبرو تحملی داشته .
    در دوران دبیرستان دوستی داشتم که همیشه با پسرهای گوناگون رابطه داشت . چند سالی گذشت و از دور در جریان کارهای ایشون بودم تا اینکه متوجه شدم با یکی از اشنایان ما قرار ازدواج گذاشته. یه روز که دیدمش این قضیه رو بازگو کردم و گذشته رو به یادش اوردم و ان گفت که من دیگه خسته شدم و می خوام یه زندگی تازه و شروع کنم و دیگه نمی خوام مثل دستمال باشم که هر کسی من و مچاله کنه و از این حرفها. اینقدر گریه کرد که من هم به همراه اون 1 ساعت گریه کردم.
    گذشت و گذشت تا نزدیک ازدواج رسید. شب قبل از عروسی من و خانواده برای شام رفتیم بیرون . در هوای ازاد در پارک نشستیم. قیافه ای اشنا من و جذب خودش کرد. بله همان دختر بود که با پسری غریبه در حال صحبت کردن بود. کنجکاو شدم و با خواهر بزرگترم نزدیک شدیم به اونها. خواهرم نزدیکتر رفت چونکه اون و نمیشناختند. اون خانم و اون اقا مثل اینکه درباره این صحبت میکردند که من دارم عروس میشم و اومدم خداحافظی و ... . و بعد از نیم ساعتی رفتند. به فکر فرو رفتم !
    فردا شب عروسی بود. ما همه به عروسی رفتیم و سر سفره عقد قبل از اینکه خطبه عقد خونده بشه من اروم دم گوش عروس خانم گفتم که عزیزم هنوز دیر نشده ! تو دیشب در فلان پارک با فلان اقا بودی! پس اگه فکر می کنی هنوز امادگی قبوا یه زندگی رو نداری با این داماد بیچاره بازی نکن.
    بلند شد و من و به گوشه ای برد و شروع کرد باز به قسم خوردن که بخدا من کاری نکردم و فقط برای اینکه کسی در زندگی ایندم دخالت نکنه رفتم و همه چیزو تمام کردم.
    1.5 سال از عروسی گذشت. زندگی خوبی داشتند. انصافا شوهره چیزی کم نگذاشته بود.بهترین ماشین و خونه و بهترین رفتار.
    یه شب که شوهر خانم برای کار به خارج از کشور رفته بود ,مادر شوهر این خانم برای اینکه عروسش تنها نباشه شام درست کرده بود و همراه خودش برده بود دم خونه اینها. هر چی که زنگ زده بود کسی جواب نداده بود. خانمه امده بود برگرده خونه که متوجه شده بوده کیف پولش نیست. پس از یه نفر تلفن قرض گرفته بود که تلفن بزنه به کسی تا بیان دنبالش.
    پسر دوم این خانم میان و در حالی که می خواستن برن متوجه میشن که کسی از اون خونه خارج شد. براشون عجیب بود که این اقا کی بوده که خارج شده. از موبایل پسر خانم زنگ میزنن به عروس خانم و عروس خانم جواب میدن که بیرون بودم و الان رسیدم. حالا غافل از اینکه مادر شوهر 1 ساعت همونجا وایساده بوده. مادر شوهره شک می کنه و اما کاری انجام نمیده.
    از فردای اونروز بصورت نا محسوس اون خانم به همراه پسر کوچکش اون خونه رو زیر نظر میگیرن و رفت و امد های عروسشون رو کنترل می کنند. طی این چند روز متوجه میشن که دو نفر اقای متفاوت وارد اون خونه میشن.
    مادر شوهر به کلانتری محل مراجعه و موضوع رو میگن. افسر کلانتری روند قانونی رو به مادر شوهر میگن.
    یه عصر مادر شوهر زنگ میزنه به عروس که ما داریم میریم خارج از شهر و تو اگه دوست داری با ما بیا. اما عروس خانم میگن حالشون خوب نیست و نمیان.
    همون عصر مادر شوهر ,پسر کوچک ,یکی از فامیلهای عروس خانم دم در خونه کشیک میدن و هنگامی که یه اقای غریبه وارد خونه میشه ,تلفن میزنن به مفاسد. ماشین گشت با مامور و حکم دادستانی میان و زنگ میزنن. اما کسی جواب نمیده. مجبور میشن قفل در خونه رو باز کنن و وارد خونه بشن.
    عروس خانم وحشت زده که چیه چه خبره و... همه وارد خونه میشن. اما کسی نیست. ماموران خونه رو بازدید می کنند و یه اقا از توی کمد پیداش میشه !!!!!
    این خبر مثل بمب منفجر شد توی فامیل. شوهر بی خبر ای همه جا از مسافرت برگشت و وقتی متوجه شد چه اتفاقی براش افتاده فقط سکوت کرد !
    چند روز گذشت و مادر اون اقا به خونه ما اومد و گفت پسرم دیوانه شده و تورو خدا کمکش کنید! . من و بابام به خونه اون اقا رفتیم. واقعا یه لحظه شوکه شدم وقتی دیدم این اقارو.
    یه زیرسیگاری پر از سیگار. یه ریش بلند. یه پیراهن کثیف تن اقا بود. پدر من خیلی حرفها زد اما انگار اون افا هیچی نمیشنید.
    من از پدرم خواهش کردم که مارو با اون اقا تنها بگذارن.و من کل جریان گذشته رو واسه این اقا تعریف کردم و به اون اقا هم گفتم که چندین بار به طعنه بهتون گفتم که بیشتر دقت کنید.
    اون اقا از من خواست که باهم به زندان بریم و اون خانم رو ملاقات کنیم !

    اون اقا قبول کرد که با کمی به خودش برسه و بعد نوبت ملاقات گرفتیم. 2-3 روزی طول کشید. اولین بار بود که زندان رو میدیدم. به یه اتاق رفتیم و اون خانم رو اوردند... چه لحظه وحشتناکی بود.
    جالب بود برام اون اقا نشسته بود و صورت اون خانم نگاه میکرد. اولین سوال این اقا این بود : " لطفا تمام قضیه رو برای من تعریف کن ". برای من این کلمه لطفا جالب بود.
    اون خانم شروع کرد !
    " من از دوران دبیرستان با پسرهای متفاوتی بودم و چند روز که باهاشون سر میکردم بنا به دلایلی ازشون جدا میشدم.یه روز در نت با اقایی اشنا شدم و بعد از 6 ماه همدیگرو دیدیم. با همه پسرها فرق داشت. حرفهای خوب میزد و طرز تفکرش متفاوت بود. با اون دوست شدم. هر روز این رابطه بیشتر میشد تا اینکه من احساس کردم عاشق این اقا شدم. و اون اقا هم گفت که می خواد با من ازدواج کنه. من و به خواهر و برادرش نشون داد. منم خیالم راحت که مرد رویاهام و پیدا کردم.اولین بار وقتی پدر و مادرم نبودند به خونه دعوتش کردم و شب اونجا موند. همون شب بود که برای اولین بار با اون اقا س.ک داشتم . از اونروز به بعد هر هفته چند بار این کارو تکرار می کردیم.تا اینکه روزی این اقا امد و گفت که تو دختر رویاهای من نیستی و من نمیتونم باهات ازدواج کنم.... ما باهم بهم زدیم و من در طول این مدت برای خلاصی از این بحران خودم و با این و اون سرگرم می کردم. تا اینکه تو عاشق من شدی و فهمیدم که تصمیم ازدواج با من و داری.
    من هم توبه کردم و تصمیم گرفتم که زندگیم و تغییر بدم و زن خوبی برای تو باشم. نماز میخوندم ,دعا می کردم...تا اینکه با تو ازواج کردم "( من در این بین درباره شب فبل از عروسی پرسیدم که با یه اقا دیدمش)"
    من شب قبل از عروسی هم با دوست پسری که تو زندگیم بود رفتم خداحافظی چون که نمی خواستم بعده مشکلی برام ایجاد بشه.
    در زندگی با تو همه چیز داشتم. خوشحال بودم که زندگی ارومی رو شروع کردم. همیشه همه جا احترامم رو داشتی و هیچ کجا چیزی کم و کاستی احساس نمی کردم. یه روز که برای خرید بیرون رفته بودم اون اقا که قبلا راجبش صحبت کردم من و دید و امد جلو اما من گفتم شوهر کردم و برو و اصلا اعتنا نکردم. اما اون اقا من و تعقیب کرده بودو خونه مارو بلد شده بود. بعضی مواقع که بیرون میرفتم جلوم سبز میشد اما من بی اعتنا و اونهم فقط خودش و نشون میداد... شبها که باهم می خوابیدیم من ناگهان فکرو ذهن اون اقا می امد تو سرم و حالتم عوض می شد و سعی می کردم اون عطش رو در اغوش تو تمام کنم.
    یه روز که باز اون اقا دیدم با حالت پرخاش و عصبانیت بهش گفتم چه مرگته و چرا می خوای زندگی من و خراب کنی. اون اقا به حالت مظلومانه ای گفت که اشتباه کرده و دیگه مزاحمم نمیشه. یدفعه دلم سوخت براش. بهش گفتم اینهمه بذی به من کردی. زندگیم و خراب کردی اما من الان زندگی خوبی دارم چرا باز می خوای این کارو بکنب. اما اون گفت که من خوشحالم که زندگی خوبی داری و . . .
    اونروز نیم ساعتی باهم صحبت کردیم و گذشت .تا اینکه من یه روز که خونه تنها بودم بهش تلفن زدم. و فقط دزباره زندگیش پرسیدم چون کنجکاو شده بودم. اون هم گفت که بعد از تو دیگه نتونستم با کسی باشم و . . .
    تا اینکه تو به مسافرت رفتی. من شب باز اون احساسات سراغم امد. سه شب تحمل کردم اما شب چهارم به اون اقا تلفن زدم. اون پیشنهاد داد بریم بیرون همو ببینیم اما من چون از جو بیرون میترسیدم گفتم که بیاد خونه.
    امد و نشستیم و باهم صحبت کردیم . و اون اقا رفت. اما من حالتم بدتر شد تا اینکه دو سه شب بعد دوباره تلفن زدم. ایندفعه امد و نشست و از گذشته گفتیم. حالم بد بود و یکباره نزدیک اون اقا شدم و . . . .
    نمیدونم چرا اما اون اولین حسی که در اولین رابطه داشتم و دوباره احساس کردم . چندین شب بعد هم این اتفاق افتاد تا اینکه ..... "

    جالب بود برام که این خانم تعریف می کرد و شوهر سکوت کامل. بدون حرکت.
    شوهره هم شروع کرد به حرف زدن:
    " من روزی که تورو به من پیشنهاد دادن و دیدمت ازت خوشم اومد و تصمیم به ازدواج با تورو گرفتم. از گوشه و کنار درباره سابقه گذشتت شنیدم و سعی کردم که طور دیگه به این موضوع نگاه کنم. در فکر خودم این بود که وقتی زنی کمبودی نداشته باشه دیگه به سمت کارای بد . حیانت کشیده نمیشه. با اینکه میدونستم افراد زیادی در زندگیت بودن و با اینکه میدونستم تو قبل از ازدواج رابطه نزدیکی داشتی اما قبولت کردم که خوذتم در جریان بودی .
    شب عروسی وقتی که از ارایشگاه به تالار میرفتیم باهات اتمام حجت کردم و گفتم که دیگه رسما داری زن رسمی و قانونی و شرعی من میشی. همه گذشتت و پاک کن و به اینده فکر کن . و هر کجا احساس کردی که من کم گذاشتم و هر کجا کمبودی احساس کردی به خودم بگو. من هم در طول این مدت هز هیچ نظر نگذاشتم تو کمبودی احساس کنی. اما این اشتباه من بود که نمیدونستم یه دختر خیلی سخته اولین رابطه نزدیکی خودش و با کسی فراموش کنه ."
    مامور به داخل امد و گفت وقت تمام است . عروس خانم گریه میکرد و می گفت اشتباه کردم و فقط یه بار دیگه بهم فرصت بده !
    به خونه برگشتم. چراغ هارو خاموش کردم و به مظلومیت این مرد گریه کردم.

    اینقدر فکرم خراب بود که حوصله کاری رو نداشتم. مرخصی گرفتم و به خونه برگشتم . درب خونه رو که باز کردم صورت اشکبار مادرم رو دیدم. شوکه شدم . فریاد زدم که چی شده . مادرم یا بغض گفت که افای x با ماشین تصادف کرده و مرده ! به روی صندلی نشستم . مادرم به آژانس تلفن زد و ماشین گرفتیم و به خانه مادر اون خدا بیامرز رفتیم.
    چه لحظات وحشتناکی بود. نامه ای در دست مادر بود که می گفتند وصیت نامه اون اقاست. من تعجب کردم ادم به اون جوونی وصیت نامه برای چی نوشته بود. اون خدا بامرز وکیلی گرفته بود و اون خانم رو بخشیده بود و شب قرص های آرامش بخش زیادی مصرف کرده بود و صبخ روز بعد در اتوبان تصادف شدیدی کرده بود و .... .
    وقتی که خبر فوت این اقارو به خونشون داده بودن به برادر کوچکتر این اقا شوک عصبی وارد شده بود و باعث شده بود که این اقا برای مدتی فلج بشه ! مادر این اقا بعد از 48 روز سکته کرد و مرد ....

    این داستان رو برای این تعریف کردم که بگم حقایقی در زندگی هست که هیچ وقت ما ادما نخواستیم قبول کنیم. همیشه هوا و هوس زودگذر رو بر زندگی ترجیح دادیم.
    با یه هوس زودگذر اون خانم زندگیش و نابود کرد . شوهر اون خانم فوت کرد . مادر اون اقارو داغدار کرد تا از غصهدق کنه و ... برادر اون اقا رو در بهترین روزهای جوانی صندلی نشین کرد.
    چندی پیش شنیدم که پدر عروس خانم هم سکته کرده و فلج شده ...
    خواهران عزیزم ، مادران آینده , کمی بیشتر تامل کنیم !

  5. کاربر روبرو از پست مفید lalaeh تشکرکرده است .

    lalaeh (چهارشنبه 23 تیر 89)

  6. #34
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array

    RE: من باید چکار کنم؟

    تخسیر خود شوهره بوده.وقتی که می دونه زنش چه گذشته ای داشته باید یکی از اعضای خونواده رو می فرستاده

    پیشش یا اینکه از مسافرت صرف نظر می کرده.مالتو بچسب همسایتو دزد نکن.

    ولی یه اشتباه دیگش این بوده که زمانی که خودش رابطه نداشته رفته یه زن گرفته که یه گذشته ی پر از ارتباط داشته.

    اینجاس که می گن شیر با شیر،روباه با روباه.اگر شوهره مثل زنش یه گذشته ی پر ارتباط داشته بود،این رفتار زن ـه قابل

    تحمل تر براش می بود.

    من نمی گم زنی که قبلن رابطه داشته حتمن خیانت می کنه یا اونی که نداشته وفا دار می مونه.ولی اونی که داشته

    احتمالش بیشتره چون احتمال اینکه یکی پیدا بشه بهش گیر بده هست.

  7. #35
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 آبان 89 [ 20:14]
    تاریخ عضویت
    1389-4-21
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    2,326
    سطح
    29
    Points: 2,326, Level: 29
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 124
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 28 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من باید چکار کنم؟

    ممول جان سلام...در جوابت باید بگم..من فکر کنم این آقا یکمی بدش نمیاد که خودش را اذیت کنه...آخه چه دلیلی داره وقتی مدت زیادی در دستشان و من اصلا به آن آی دی نه کار دارم نه ارتباطی با آدما...بعد از مدتی آن آی را باز کنه و به نام من با آن چت کنه...درست من ّا آقایانی بود چت می کردم اما دلیل نمیشه که با همشان در ارتباط بودم یا...آخه برام جالب وقتی من نه یه کسی وب میدادم و یا وب کسی قبول نمیکردم یکهو این آقا پیداشون میشه که....جالبتر از همه این بود که ادعا کردن من با هاشون بیرون میرفتم و....برای من جالب..والا به خدا من هرزه نیستم که هر کی از راه میرسه به من پیشنهاد بده...در مورد قضیه دوم هم قبلا توضیح دادم..والا من خودمم موندم چطور به خودش اجازه داده که این حرف سکس را پیش بکشه..بلی یه زمان ابراز علاقه کردن و پیشنهاد دوستی دادند که من رد کردم و گفته بودند که دوست دختران زیادی داشتند و یه بار در نت از من پرسیدن که نآیا رابطه جنسی داشتم و من فکر کنم خیلی بهشان مستقیم حالی کردم که از این موضوع خوشم نمید ..برایم جالب که چطور به خودشان اجازه دادن که حرف سکس ان هم با من را مطرح کنند...به خدا من هم سر در گمم.یکی نیست به آن آدم بگه تو بعد 2 سال چکار داشتی بری تو آی دی من و چند روز باهاش روشن باشی که...والا من میترسم فردا سر و کله یه شوهر و یه بچه پیدا شه بگن من مادر و یا زن فلانی هستم...اگه واقعا آدمی که دنبال دردسر نست همان روز که رمز آی دی را بهش دادم .همان روز نه فرداش نه..یکماه بدش نه..بالاخره باید در کل میبستش اما من مطمئنم تا آخر این آی دی را نگه میداره و هر روز میخواد یه چی جدید کشف کنه...جای تاسف داره بعد از این همه مدت برگشت بهانه گذشته را میاره...در ضمن اون همان آیی دی بود که من باهاشان آشنا شدم و در طی چت بهشان گفتم که این آی دی چت من است و بالاخره آدم هایی بودند برایسرگرمی چت میکردم....ممول جان آدم در دنیای اینترنت ناشناختست و من هم سعی می کردم که از طریق چت برای اینکه ناشناخته بودم یک جوری به آدما دلگرمی بدم که دنیا جای بدی نیست یا...حتی این آقایی که الان من براش دیو دو سر شدم وقتی در چت باهاشئن آشنا شدم...از اینکه یکی را دوست داشته و بنا به دلایلی طرف گذاشته رفته و...برای اینکه بلاخره در دنیای مجازی دلگرمیشان بدم کمکم با همین گفتگوها به هم نزدیک شدیم و....

    ممنون از نظریات همگی شما..ممنون از اینکه همگی وقت میگذارین و کمک میکنین...آقای اسکندر راستش من یکمی از دست شما ناراحت شدم..از اینکه احساسات من را مصنوعی ذکر کردین..بالاخره هر کسی نظری دارد و نظرش محترم..من آمدم اینجا که کمک بخواهم و از نظریات دوستان اطلاع پیدا کنم....اما آیا میشه همهه انسان ها را با هم مقایسه کرد؟یکی یک اشتباه میکنه و در آینده هم باز اشتباهاتش را تکرار میکنه و قبول دارم که یکی که در گذشته یک کاری کرده احتمال انجام آن کار یا اشتباه یا هر چیز دیگر در آینده هم برایش وجود داره...اما آیا همه اینجوری هستند؟آیا همه انسان ها را از یک دید باید دید؟آیا چون فلان خانم اکس اشتباهش شبیه من بوده و باز در آینده این اشتباه را مرتکب شده و یک یا چند زندگی را از بین برده.آیا دلیل میشه که من هم مثل همان آدم باشم؟.....

    من نمیدانم چرا همه دوست دارند زووم کنند به گذشته..منظورم از همه شما دوستان نیستین بلکه بیشتر آدم هایی هستد که اطرافم میبینم...
    مثلا فلان آدم چون در گذشته این کار را کرده پس نمیشه روش حساب کرد یا....خودم را دارم میگم آیا من از این 2 سال و نیمی که با این آقا بودم بهش خیانتی کردم؟درسته در اوایل یکم ناز میاوردم یا از بعضی خاطره هام میگفتمم برایشان..و جدا هم پشیمانم چرا این کار را کردم..و این به این دلیل بود که این آقا اولا به طور غیر مستقیم میخواستم گاه و بیگاه بهشان بگم که آقای عزیز من با یکی بودم یعنی جدی برات مشکل نیست..و در ثانی ایشان از عشقی که از دست دادند هر از گاهی حرف میزدند که من یکم میخواستم خودم را مطرح کنم..درستت خودمم وقت فکر میکنم از کار ابلهانم خندم میگیره..اما هر دو پذیرفتیم...گذشته گذشته..با یاداوری گذشته نه دردی از من دوا میشه نه دردی از اون...
    بلکه برعکس هر جفتمان اذیت میشیم..در اوایل آشنایی از دوست دخترانش گفت و انکه با یکیشان رابطه جنسی داشته و...و همین چند وقت پیش خودش حرف خودش را انکار کرد گفت من بهت دروغ گفتم من با کسی رابطه نزدیکی نداشتم..اما من از اولش راست گفتم..درست قبول دارم بعضی جاها اغراق کردم و ...
    من دوست ندارم که هی به گذشته بر گردم با دید و عینک بدبینی بهم نگاه کنن...من آیا نمیتوانستم از دوری این آقا استفاده کنم و بهش خیانت کنم؟آیا من در این زمانی که با این آقا بودم با کسی رابطه داشتم..اگه من آدم بدکاره یا هوس بازی هستم
    آیا نمیتوانستم که از دوری نزدیک 8 ماهشان استفاده کنم و برم با کس دیگه طرح دوستی بریزم؟بله میشد.چرا که نه پام به قفل بود نه دستم به زنجیر نه حکم سنگسار برایم بریده میشد نه هیچ...اما من اینقدرها آدم هستم که معنای وفاداری.تعهد دوست داشتن و یا.... را بفهمم و آدم هوس بازی نیستم که تا یکی به 2 شد برم با کس دیگه...
    من حتی فکر کردن به یه مرد دیگه بودن با یکی دیگهه را نمی تونم بپذیرم...اما متاسفانه هر دفعه به من انگ خیلنت و اینکه با گذشتم در ارتباطم و اینکه کسانی هستند مواجه شدم...

    من آمدم که کمک بخوام که بتوانم این رابطه را حفظ کنم که بفهمم من چطور باید اعتادش را جذب کنم که چطور این فکر مسمومی که از من تو ذهنشه را ازبین ببره...چطور میتوانم این گذشته را از ذهنش پاک کنم...من اینقدرها به خودم اطمینان دارم که بتوانم یه زندگی را اداره کنم که بتوانم اشتباهاتی را که مرتکب شدم را تکرار نکنم...
    اشتباه کردم پذیرفتم و باید چوبشم بخورم ولی این انصاف نیست که یه عمر بخوام چوب بخورم.....

  8. #36
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,058
    امتیاز
    147,349
    سطح
    100
    Points: 147,349, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,674

    تشکرشده 36,015 در 7,406 پست

    Rep Power
    1093
    Array

    RE: من باید چکار کنم؟

    سلام ثمین

    با مطالعه پستهات لازمه که بگم

    شما در موقعیت فعلی نیاز به بازسازی روحی و شخصیتی دارید ، ( به خاطر ارتباطهایی که داشتی و آسیب های وارده ) و ضرورت داره که زیر نظر یک مشاور خانم حاذق مدتی را مشاوره بگیری و از موضوع ازدواج خارج بشی فعلاً ( ازدواج با هر کسی )

    بعد از گذرندان دوره مشاوره و بازسازیها و کسب مهارتهایی در خصوص نحوه تعامل اجتماعی ، مهارت نه گفتن ، و قاطعیت ، و...... به طور جدی روی نگرشها و طرز تفکرت هم یک پالایش داشته باشی و تکلیف خودت را به طور مشخص با خودت و روندت و نوع نگاهت به زندگی روشن کنی ، و سپس به زندگی مشترک فکر کنی و نگرشت را معلوم و بر این مبنا معیارهایت را تنظیم کنی ، و با توجه به معیارهایت از میان خواستگارهایت بازه زمانی مناسب را با در نظر گرفتن محدودیتها برای شناخت طی کنی و فرد مناسب با معیارهایت را انتخاب کنی .

    روندی تا کنون در رفتارت بوده که نشونه آسیب پذیری شماست ، و صرفاً با بیانی ساده و حتی تعارض درونی نمیشه گفت حل شده ، یعنی شما حتی اگر از گذشته پشیمان باشی تضمین این نیست که دوباره به روابط آسیب زا گرفتار نشی ( به خاطر ضعف مهارت قاطعیت و نه گفتن ) بنا براین تا دوره ای که گفتم رو زیر نظر مشاور به طور حضوری طی نکنی خودت هم نمیتونی در مورد آینده خودت قاطع نظر بدی .

    در مورد شما و آقای قارون هم ، حتی اگر شما مسیری که گفتم طی کنید و به عنوان یک خواستگار به ایشان بیاندیشید ، چه بسا زمانی که معیارهایتان را بعد از طی دوره و کاری که روی خود انجام می دهید تنظیم می کنید ، ایشان را مطابقش نبینی ، اگر باز هم خواستار ازدواج با ایشان باشی ، به نظر میرسه تفاوتهای فرهنگی دو خانواده شخص شما و ایشان مسئله اساسی در این بین باشه .

    در هر حال فعلاً به خودتون و روحیه و شخصیتتون بپردازید و از این اشتغالات ذهنی فعلی بیرون بیایید و حتماً مشاوره حضوری را دنبال کنید .


    موفق باشید .




    .

  9. 2 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (چهارشنبه 23 تیر 89)

  10. #37
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 آبان 89 [ 20:14]
    تاریخ عضویت
    1389-4-21
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    2,326
    سطح
    29
    Points: 2,326, Level: 29
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 124
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 28 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من باید چکار کنم؟

    برای من خیلی بعضی لفظا که به کار میبره سنگین سنگین ....
    .همان طور که یک دختری که در دوران تجرد با کسی در ارتباط نبوده با من که گذشتم بر عکس آن دختر بوده فرق هایی وجود داره...با من هم با آدمی که زندگیش پی ارضا کردن نیازهایش و خیانت به نزدیکترین کسانش می گذره باید فرق قائل بود....

    دوستان ناشناس عزیزم.من میخواهم زندگی کنم و یک عمر سرم را بالا نگه دارم...میخواهم همسرم.خانوادش.خانوادم و همه بهم افتخار کنن و جدی میخوام رابطم را با این آقا نگه دارم و سعی ام را میکنم احتمال به هم خوردن این رابطه زیاد.چون شکاف هایی بینمان ایجاد شده و ممکن این شکاف ها اینقدر عمیق بشوند که...اما من میخوام سعی ام را در بین بردن این شکاف ها کنم یا حداقل باعث بشم که عمیق نشوند...من وفادار ماندم و وفادار میمانم ..گذشته گذشته میخواهم یه رابطه با همین آقا از صفر شروع کنم..یعنی هر جنگ و جدل ها و...بالاخره بحث ها و حرف و حدیث هایی که حتی فکر کردن بهشان سوهان روح را برای همیشه پشت در بسته بگذاریم و یک قفل بزرگ بزنیم رویش...
    من در گذشته اشتباه کردم و قبول کردم و توجیهی هم برای کارم نمیبینم...اما نمی توانم این اجازه را بدم که گذشته من باعث شه از آینده ای که میتوانم پاک و یک آدم درست و قابل اعتماد و موفقی باشم.جلوگیری کنه..
    من تصمیم خودم را گرفتم.و اما اگه آینده ای برای من و این آقا وجود داره منم ازش انتظار دارم که اقلا اینقدر این اراده را داشته باشه که بتوانه گذشته را پشت درهای بسته و قفل شده قرار بده و هیچ وقت به سراغشان نره..نه اینکه قبول کنه و اما بعد از گذشت زمان وقتی تنها شد یا یه مسئله ای باعث آزارش شد یا اینکه اختلاف جزئی پیدا کردیم یا بلاخره به هر بهانه باز بره آن درهای بسته را باز کنه و تو اتفاقات کهنه بگرده و...با این مسئله هم سر کوفتی برای من باشه دوباره و هم سوهان روح برای خودش....

  11. #38
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 فروردین 90 [ 23:14]
    تاریخ عضویت
    1389-4-09
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    2,051
    سطح
    27
    Points: 2,051, Level: 27
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 41 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من باید چکار کنم؟

    ثمین عزیزم.... من تو رو خیلی خوب درک می کنم اما این نظر منه : اون آقا قارون رو رها کن... شما به درد هم نمی خوردید عشق هم نمی تونه رابطه ای رو که تخریب شده درست کنه. این فیلمفارسی قدیمی نیست که توش یه فردین باشه و بیاد مردونگی کنه و تو رو هیچوقت از رو گذشته ت داوری نکنه. این زندگی واقعیه.... با ادمهایی که قهرمان نیستند و کلی ضعف دارند. تو جوونی و به نظر من حیفه چه به خاطر عش.ق چه به خاطر اینکه پ.ردت رو از دست دادی یه عمر با بدبختی زندگی کنی. تو خونه بابات سختی هم که بکشی بهتر از اینه که با مردی زندگی کنی که دوستش داری اما او هر آن ممکنه تو رو حتا در ذهن خودش بد.کاره تصور کنه.... برای قارون هم بهتره که بره.. من او رو هم تایید نمی کنم. شما دو تا جوون خسته اید که همیدیگرو هم خسته و اقسرده کردید. تا همین جا که پیش اومدید بسه. عاقل باش مادر ... چادر کن سر این آیکونه میشه من :)

  12. #39
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array

    RE: من باید چکار کنم؟

    من اینو متوجه نمی شم.زیر پستم نوشته.آخرین تغییر در این ارسال: امروز عصر توسط khanoome samin.

    چون تو اون انجمنی که داستان لاله خانم منتقل شده نمی شه نظر گذاشت،پستمو همینجا می ذارم.

    تو این ماجرا همه مقصر بودن ولی همه کاسه کوزه ها سر زن ـه شکست.یه کارهایی باید می شد یه کارهایی نباید.

    تقصیر شوهره رو که گفتم.تقصیره زن این بود که وقتی دید کسی مزاحمش می شه شکایت نکرد یا به شوهرش نگفت

    که اون راهنماییش کنه.به هر حال گذشت و کارشون به رابطه کشید.تقصیر مادر شوهره این بود که وقتی دید عروسش

    رابطه پنهانی داره،چرا نرفت باهاش صحبت کنه؟نصیحت / تهدید اگر دست بر نداشت اون وقت راه دیگه رو بره.

  13. #40
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 تیر 89 [ 07:40]
    تاریخ عضویت
    1389-4-21
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    2,009
    سطح
    27
    Points: 2,009, Level: 27
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 141
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    31

    تشکرشده 31 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من باید چکار کنم؟

    ممول جان این خانم و اقا همدیگرو رها می کنند و این قضیه تمام میشه و میره. اون اقا هم چند ماه یا چند سال دیگه ازدواج می کنه و میره. تکلیف این خانم چیه؟ این خانم با نفر بعدی چکار کنه؟. باز همه چیز پنهون کاری و یکدفعه همه چیز بر ملا بشه و ایندفعه دیگه 3 نفر میشن. این جالبه ؟
    تو جامعه ای زندگی می کنیم که مطمئنا خیلی ها دوباره همین طور که این رابطه رو بهم زذن دوباره تکرار میشه . اگه نوشته های قارون رو خونده باشی میبینی که چه تلفن هایی و چه حرفهایی که زده نشده و اون اقا خیلی از واقعیت هارو از زبون دیگران شنیده تا به حقیقت رسیده. مشکل باید طور دیگه حل بشه. منم مطمونم اگه خانم دوباره بخواد شخص دیگری رو انتخاب کنه و ریسک کنه میشه مثل اشخاصی که نام برد.
    من با فرشته مهربان موافقم که این خانم قبل از هر تصمیمی احتیاج به خودسازی داره چون ممکنه تصورات غلط گذشتش دوباره بهش برگردن. بعد از اینکه با خودش کنار اومد و به قول معروف ذهنیتش عوض شد ] اون موقع میتونه تصمیم بگیره که با چه کسی باشه !
    اون اقا خیلی راحت میتونست این خانم رو ترک کنه و همه هم بهش حق میدادند اما اون هنوز این کارو نکرده پس میشه یکم روی این موضوع فکر کرد.
    اما خانم ثمین حتی نگذار گردو غباری از گذشته و آدم ها و افکارت در تو باقی بمونه , وگر نه مطمئن باش زندگی هایی رو بهم خواهی ریخت.
    هر دختری غرور مخصوص به خودش رو داره. اما بعضی وقتها این غرور کاذب و غلط هست که راه زندگی رو واسه همیشه عوض می کنند و هیچ وقت به مقصد نمیرسونن طرف و .
    کمی با خودت خلوت کن و درباره آینده ای که دوست داری فکر کن و کارهایی که باید انجام بدی تا به اون اینده برسی. هر روز برای خودت وظیفه تایین کن و سعی کن انجامشون بدی. از مشاور , تجربه های دیگران و کتابهای مفید بهره ببر. اگر تونستی خودت و اصلاح کنی اون موقع نوبت به اون اقا میرسه .
    سعی کن اگر می خوای با اون بمونی, ذهنش و با خوبی هات پاک کنی. اینقدر اعتماد بهش بدی که دیگه حتی فکر بد به ذهنش خطور نکنه.
    خودت هم قبول کردی که بعضی جاها با بعضی رفتارت باعث تحریک اون اقا شدی. سعی کن ضعفهات و شناسایی کنی.
    نوشته های قارون نشون میده که ادم خشکی نیست و میشه با اون هم سازش کرد. وگر نه الان با خوذش درگیری نداشت.
    الان وظیفه توست که اون اقا رو به اینده امیدوار و مطمئن کنی.
    امیدوارم دوستان عزیز راهکار های بهتری داشته باشند و بهت بگن. اما من با تصمیم عجولانه گرفتن و اون اقارو گذاشتن کنار مخالفم. چون اون موقع توهم به یه ادم بی دل تبدیل میشی که هر روز با یکی.

  14. 2 کاربر از پست مفید lalaeh تشکرکرده اند .

    lalaeh (پنجشنبه 24 تیر 89)


 
صفحه 4 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:05 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.