به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 55
  1. #21
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 تیر 89 [ 07:40]
    تاریخ عضویت
    1389-4-21
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    2,009
    سطح
    27
    Points: 2,009, Level: 27
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 141
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    31

    تشکرشده 31 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من باید چکار کنم؟

    الان تصمیمت برای آینده چیه ؟ به نظر خودت چطور میتونی آیندت و بسازی؟
    نگفتی چند سالته.
    و اما این اقا ارزش صبر کردن رو داره. یعنی فکر می کنی اگه باهاش ازدواج کنی اون میتونه خوشبختت کنه ! چه ملاک هایی در این اقا دیدی که فکر کردی مرد خوبیه ! و ایا تو هم مطمئنی با شناختی که در خودت و روحیاتت داری بتونی که همسر خوبی برای اون اقا باشی؟
    کسی اینجا نمی خواد تورو متهم کنه. پس سعی کن انتقاد پذیر باشی چون که می خوان کمکت کنن و برای کمک کردن به تو لازمه که خقایق روشن بشه . هیچ انسانی نمیتونه ادعا کنه که بدون خطاست .

  2. #22
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 30 مرداد 89 [ 14:10]
    تاریخ عضویت
    1387-6-17
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    3,298
    سطح
    35
    Points: 3,298, Level: 35
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 12 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من باید چکار کنم؟

    من هم با نظر لاله موافقم. الان فقط بحث عدم اعتماد هست که میشه با شیوه هایی حلش کرد. اما شاید این زمان بر و سخت باشه. پس باید دید که این خانم هدف ایندش چیه و چقدر ایشون به اون اقا اعتماد داره .
    اما یکم حرفهای این خانم و اقا باهم تناقض داره . خانم samin شما چه تحولاتی رو در خودتون احساس کردین و چه تحولاتی رو در ذهن دارید برای اینده .
    و اما جواب سوال من درباره مقایسه این دو نفر ندادین.
    خواستن توانستن است .

  3. #23
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 آبان 89 [ 20:14]
    تاریخ عضویت
    1389-4-21
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    2,326
    سطح
    29
    Points: 2,326, Level: 29
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 124
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 28 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من باید چکار کنم؟

    فکر می کنید که چطور دو نفر میتونن یک عمر همدیگرو تحمل کنند. این طرز فکر و هنوز هم دارید ؟
    راستش را بخواهین من دیگه آن طرز فکر را اصلا قبول ندارم و راستیتش الان خودم از آن طرز فکر خجالت زده هستم..بالاخره آدم ها به یه جا میرسند میبینند که چقدر عقاید فکرها و..بچهگانه ای داشتند...
    اون نفر اول از روی هوا و هوس کاری انجام داد یا شما ؟
    من خودم مقصرم .یک رابطه از رو هوی و هوس بوده و اگه ن اگه یکمی خودداری میکردم این اتفاقات نمی افتاد و من میتوانستم الان با آن کسی که دوسش دارم سرم و بالا بگیرم و زندگی کنم..
    من جریان شیخ رو نمیفهمم. مگه شما نمیدونستین که چه عقایدی داشت . چرا باهاش معاشرت کردین
    چرا از عقایدشان باخببر بودم و یکی از دلایل اینکه باهاشان از اول اعتمار به دوستی کردم همان مسئله شیخی بودنشان بود...شیخی ها یک فرقه از شیعه ها هستند که بعضی از عقایدشان با ما فرق داره..نه ادامه دادن کار درستی نبوده..دلایل.1.می خواستم بدانم با یکی بودن یا همان دوست پسر داشتن په چیزی است که اکثر دخترها دم از بودن با جنس مخالف میزنند_فهمیدم که تعریف ها و تمجید دخترها از دوست پسرشان اکثرا با بلوف همراه و...برای اینکه خودشان کم نیارن از طرف مقابل تعریف میکنند._
    اگه اون اقای اولی بگه من دست از عقایدم برداشتم باهاش ازدواج می کنید؟
    نخییییییییییر.من دیگه آن آقا را قبول ندارم.هیچگونه رابطه ای نمی خواهم باهاشان داشته باشم و هیچ گونه احساسی بهشان ندارم..من حتی احساس راحتی ندارم که راجع بهشان حرف میزنم اما چون کمک میخوام و میدانم شاید کمکم کنید حاضر به گفتن شدم...من خودم را متعلق به این آقایی که باهاشان بودم و تعهد کردم که باهاشون بمانم میدانم..فکر کردن و حرف زدن راجع به آن آقا صحیح نیست..من گذشتم و تکرار گذشتم را نمیخواهم..اما متاسفانه این کسی که دوستش دارم هیچگاه نخواست بفهمه که من او را انتخاب کردم و میخواهم باهاش باشم///

    الان نظرتون راجب این دو نفر چیه. هر کدوم چه خصوصیت ها و چه بدیهایی دارند . اول این دو نفر رو باهم مقایسه کن و بگو. بعد با یه ادم فرضی که توی ذهنیاتت به عنوان شوهر ایندت در نظر گرفتی این دو رو مقایسه کن
    در این حد می توانم بگم که این آقا با آن آقا قابل مقایسه نیست..با هیچ کس قابل مقایسه نیست.از هر لحاظ..این جوری بگم که اگه فلان اقا پسر لان شاهزاده با هر خصوصیات خوب و...حتی من را همه جوره قبول داشته باشه و...من هیچ وقت حاضر نیستم احساسم و آرامشی که با ایشان دارم را از دست بدم...خصوصیات بد داره.اما همه خصوصیات بد دارن..اما آدم بدی نیست خیلی بهتر از آنچیزی که فکرش میشه کرد..بازم خوبه شما غریبینواگه جلو خودش یا آشنیی میگفتم بهم میگفتن دیوانست یا به قول خودش دروغ میگم....اخلاق بدش اینه که خیلی ذهن بدی نسبت بث من داره..بیرون میرم دعوا راه میندازه کجا بودی من میدانم تو با یکی هستی و... و این رفتارش مخصوصا از زمانی که از هم دور شدیم شدت گرفت..بهش میگم به پیر بث پیغمبر کسی نیست.آیا برای من کم گذاشتی که من یکجا دیگه جذب شده باشم؟اینجوری بگم من حتی برای روز مرد یا تولد باید بهش میگفتم که اجازه میدی من برم بیرون و بعد میپرسید چرا؟باید میگفتم که میخوام کادو بگیرم...آخه این صحیح؟البتث دوبهر روز مرد باهم بودیم که چنین کارس نکردم...یکبارش اول آشناییمان بود.رفتم هدی روز مرد بگیرم..زنگ زد کجایی گفتم بیرون.گفت چکار گفتم یه کاری دارم یه چی می خوام بگیرم...دعواش شروع شد..این اولین روز مرد بود.دعوا فحش و...در حدی که من وسط خیابان گریه میکردم.اما عصرش متوجه شد و معذرت خواهی کردو فع شد.....دوین سال دوستان دانشکدم میدانستند که نامزد دارم و گفتن چه میگیری و بیا عصر بریم بیرون ما برا شوهرشمون و تو برا نامزدت بگیری...خیلی دلم میخواست برم سوپریزشه..ظهر پا تلفن گفتم اجازه میدی برم بیرون.گفت کجا خودم میرسانمت گفتم با دوستام...دعوا و که من هستم چرا با دوستات و...اونا مهمترن و..آخرش گفتم میخواستم برم برات یه چی بگیرم و...اخرش شبش خانوادش بهش کادو دادن همچین با شور و ذوق گفت که من اینقدر ناراحت شدم که کاش می توانستم یه گل بدم...اما بدش جبران شد...چند روز بعد می بایست بیاد کلاسم دنبالم دیر کرد گفت معطل میشی برو تا فلان جا آرام آرام راه برو تا منم برسم...منم دیدم معطلم همان روز برای جبران روز مرد براش یه چی گرفتم..ام خجالتم شد همان موقع بدم.آخه روزش گذشته بود..قایم کردم زیر ماشین که بدن بهش بگم...بهم اعتما نداره..فکر یکنه بیرون رفتن من به این خاطر که می خوام با یکی یواشکی قرار بذارم و ...

    چرا در مورد هم کلاست به اون اقا چیزی نگفتی که بعدا برات مشکلی پیش نیاد؟.
    نمیدانم.فککر نمیکردم کارم بد باشه یا..قصدی هم نبود..همه از اوشون کمک می خواستند استادمان هم گفته بود که میشه با این آقا اگه مشکلی داشتین و من نبودم سوال بپرسین...والا من چمیدانستم که شمارم از بچه ها میگیره یا بعد از اینکه من گفتم تماس نگیرین بازم تماس میگیره...اما از یه طرف خوشحالم.که زمانی زنگ زد که من باهاش بودم و درسته که خیلی عصبانیشد و منجر شد دستش به روم بلند شه اما بازم این عصبانیتش باعث شد طرف را بشوره بگذاره کنار و حتی دوستمم که اعتراف کرد شمارم داده تا چند روز معذرت خواست و گفت فکر نمیکردم اینطور شه و....

    ایا اون نفر اول طی این مدت که با نفر دوم بودین بطور غیر مستقیم هم نخواسته که دوباره به رابطه قبل برگردین یا باهاش ازدواج کنید؟
    میدانین چون احساس کردم امن اینجا و اینکه خودش نیست من راحت میگم..البته میدانه عضو شدم اما نمیدانه که من کدام یک از این بحثام...اینقدر فکر میکنه که من مغرورم که رابطم مهم نیستت و نمیخوام از کسی کمک بگیرم...بگذریم...در جوابتان باید بگویم نه..نه در ارتباط بودیم نه هیچ..اما یکدفعه با طرف اول رودرو شدن و بحثشان شد و نفر اول همان موقع فقط بهم گفت که من را به این جوجه فروختی که من رودروش گفتم این انتخاب من..اما متاسفانه نمیدانم که چرا فکر میکنه من باهاش در ارتباطم...من بعد از اینکه از من خواست ماجرا را کامل براش بگم ..من تا چند وقت اینقد از خودم بدم آمده بود که وسواس عجیبی به جونم افتاده بود که با اسکاچ ظرفشویی خودم را تو حمام 7.8 بار میشستم....من الان در حدی هستم که خودم خودم را نمیتوانم ببخشم..


    در جواب آقای ممول باید بگویم که.درست اشتباه کردم و خوشحالم گذشتم را بگذارم کنار.البته این بگویم که من بدون صبوری و گذشت این آقا توانستم ایکار کنم..یکجورایی فکر میکنم فرشته نجات من از طرف خدا بود.آیا فکر میکنین گذاشتن کنار چارست..من آمدم کمک بگیرم که چکار کنموعاقلانه ترین کار چیه..اینجوری بگم بطور مثال شما یه مرد با خانومتان بحث و...به حدی ی رسه که سو ظن شدید پیدا میکنین و...آیا راه حلش اینه که از هم جدا شید بگین نشد که نشد یا میگردین دنبای یک بزرگتر که کمک کنه...شاید به روی خودتان نیارین که ناراحتین از بابت اتفاقی که افتاده داره کانون زندگیتان بهم میزنه..و شاید هم هر دفعه یه متلکی به هم بپرانین.شما ایا درونن دنبال یه چاره یه پیش قدمی بزرگتر و یا... نیستین که کمک کنه؟ما ازدواج نکردیم...بزرگتری حامیممان نبود.خوردیم بث بن بست...همین..
    .

  4. #24
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 فروردین 90 [ 23:14]
    تاریخ عضویت
    1389-4-09
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    2,051
    سطح
    27
    Points: 2,051, Level: 27
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 41 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من باید چکار کنم؟

    ثمین جان من دخملم نه آقا
    نه باید بگم که دوستت هم اینجاست و داره کمک می گیره و حتا ممکنه تاپیک تو رو بخونه. من و بقیه هم فهمیدیم تو همونی که او داره از دوری و بی وفاییش می ناله
    خب همینه که می گند یه طرفه نمیشه رفت قاضی! من وقتی تاپیک اونو می خونم خیلی سوالا برام پیش میاد که تو باید جوابشونو بدی.... باید بگی حرفهایی که او هم میزنه راسته؟ سوتفاهمه؟ یا چی؟ باید یه سری علامت سوالا رو روشن کنی. بعد اون وقت می تونم فقط نظر بدم که ادامه بده یا کاتش کن. من یه دختر معمولی ام که فقط نظراتم رو از رو تجربیات خودم می گم و تو detail زندگی و رابطه تو نیستم اما چون دوست دارم کمکت کنم دارم ادامه میدم... تو باید خودت حرف من باقی دوستا و یه مشاور خوب رو بشنوی و عاقلانه همه جوانبو بسنجی و تصمیم بگیری که ادامه بدی یا رها کنی . من سر حرفم هستم حتا اگه خواستی ادامه بدی باید دوباره زاده بشی و گدشته رو فراموش کنی و بیشتر از این همه به قول قدیمیا این گه رو هم نزنی چون هی بدتر میشه... می فهمی چی می گم؟ باید زندگی رو از نو بسازی چه با او چه بی او !!!!!
    راستشو بخوای من سرکارم و کلی کار ریخته سرم ولی مورد تو رو دارم هی چک می کنم چون دوست دارم کمکت کنم. نگرانتم گلم وقتی می بینم دو تا جوون اینطوری دارند بال بال میزنند دلم می گیره دوست دارم ارامش هر دوتونو ببینم. پس اگه دوست داری بگو تا بعضی سوالای ایشونو اینجا از خودت بپرسیم تا برا همه و او هم روشن بشه موضوع چیه؟

  5. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 آبان 89 [ 20:14]
    تاریخ عضویت
    1389-4-21
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    2,326
    سطح
    29
    Points: 2,326, Level: 29
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 124
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 28 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من باید چکار کنم؟

    ((وقتی از خودت مطمئن شدی که در هیچ شرایطی دیگه به گذشته بر نمیگردی و ادمای گذشته رو فراموش کردی , اگه این اقا رو دوست داری و فکر می کنی مرد خوبیه بهش اطمینان خاطر بده و بهش دلگرمی بده که عوض شدی و لیاقت زندگی خوب رو داری)).
    می خواهم باهاش باشم و نمی خاهم به هیچ دلیل بهش خیانت کنم...تصمیم خودم را خیلی وقت پیشها گرفتم اما نمیخاهم یک عمر محکوم به خیانتورابطه با دیگران و... باشم...شما بگین چطور بهش دلگرمی بدم...والا من در نظرش شدم دیو دو سر... در ضمن من دیگه نمی خام نفر سومی در زندگیم باشه...وقتی باهاش بودم گفتم بهم قول بده گذشتم نزنی تو سرم...بهم قول بده هر چی بوده فرشموش شه...شما پیش خودتان چه فکر میکنین؟نفر سوم حرفش براتون راحت نه؟؟من یکبار یکی را عاشقانه دوست داشتم و خواستم با همه خوب و بدش بمانم..حتی حاضر شدم سرکوفت های خانوادش به جون بخرم و هیچی نگم..چرا که خودش همه جوره بود چرا که خودش آرامش میداد...من نمی خوام نفر سومی در زندگیم باشه....باشه اگه فکر میکنین و نظر همه این که جدا شدن ما او را به آرامش میرسانه..باشه برای همیشه اززندگیش میرم.شاید یکی دیگه بتونه آرامش را بهش برگردانه.....

    ..مهدسه جان از نظرت ممنونم..اما ببخش که این را میگم..من دوست ندارم که از اوشون به اسم دوست پسر نام ببریدوبهم برمیخوره...اقلا درست شوهرم نبوده اما من در حد یه شوهر قبولش داشتم.....برای خودم متاسفم که نتونستم آنطور که باید اعتمادش جلب میکردم...اما ....
    الان تصمیمت برای آینده چیه ؟ به نظر خودت چطور میتونی آیندت و بسازی؟))
    نگفتی چند سالته))
    راستیتش من میخوام گذشتث هر چیبوده را با هم بگذاریم کنار..یعنی جدی زش انتظار دارم که بهم اعتماد کنه و جدی هیچگاه در هیچ شرایطی گذشتم را بروم نیاره..ممکن در ظاهر هیچی نگم.اما در درون بدجور با خودم درگیر میشم...24 سالمه تازه رفتم تو 24 سالگی ..فکر کنم برای خودم خانمی شدم که مطمئنا بتونم یه تصمیم بگیرم که قطعی و محکم باشه...
    این آقا ارزش صبر کردن داره اما باید بتوانه با خودش کنار بیاد و من را قبول کنه..من اینقدرها مطمئنم که بتوانم یه زن خوبی برایش باشم...اما اون نمیخواد قبول کنه..چند وقت پیش بهم گفت ازدواج با تو ریسک من فردا به دختر و پسرم چی بگم...بگم که مادرشان فلان بوده....خیلی بهم برخورد آن زمان که پا گذاشت جلو و حتی اسم بچه هم انتخاب کردیم و...بعد از 2 سال و نیم با من بث این نتیجه رسید که....چه ملاک هایی دیدموبرای من باعث افتخار بود که بگم من نامزد آقای فلانی هستم..حتی یکی دو نفر ک از من پرسیدن نامزدت کیه و...تتعجب کردند گفتند والا ما تا چند وقت پیش که دیدیمش پرسیدیم آیا ازدواج کدی یا کسی هست میگفت نه...میدهنین آدم هیچوقت دلش بهش دروغ نمیگه..من از انتخابم مطمئنم...اما ازش انتظاراتی دارم نه اینکه هر دفعه بهش گفتم بیا زودتر این مسئله تمام کنیم بذار رسما زن و شوهر بشیموبه خدا مردم دیگه کمتر چوب لا چرخمان میکنند.اقلا آندفعه زیر یه سقفیم..خودمان با هم کتار میاییم...خانوادش قبولم ندارن چون میترسن یه شب زندگیشان غارت کنم.پسرشان ازشان بگیرم و...بهش گفتم قبولم ندارن مهم نیست من که نمیخوام بجنگم ه عمرواینقدر بهشان محبت می کنم که خودشان خجالت میکشند.اگه با خانواده من نمیتوانی کنار بیایی باهم درستش میکنیم..ازش خواستم تصمیم قاطعانه بگیره.گفتم اگه ازدواج می خوایی من را خوب اینقدر محکم باش تصمیمت بگیر بیا جلو و کار را تمام کن ..اما هردفعه ته حرف زدم برگشت به گذشته من یکبر آمدم نشد وامیدوارم معجزه شه...مادرمم کنار نمیادومیگه خانوادش فلانند و خواهرام هم تابع مادرم..یا شروع میکرد با خانوادش دعوا ...خوب هر خانواده ای اشه میگه که ببین این دختره هنوز هیچی نشده پسرمان انداخته به جونمان...آخرش هم رفت خارج از کشوروگفتم نرو راهش تیست اول گفت به خاطر خودت بعد گفت برای در رفتن از شرایطی که برام ساختی...آخرش بهش گفتم من بچه نیستم که هر دفعه میگی الان نمیشه..دعوا راه انداخت اون پسره زیرو روت کرد جیکت در نیامد به من که رسید زرنگ شدی...چی بگم از خودم خجالت کشیدم...آخرش هم گفتم هر وقت توانستی بهم اعتماد کنی.هر وقت باور کردی که ارزش ریسک دارم..هر وقت احساس کردی سرت را بالا بگیری بگی من این انتخابم و تا آخرش هستم...هر وقت به خانوادت قانع کردی(نه با دعوا با احترام و آرامش)که من میتوانم زن خوب و وفاداری باشم...آنوقت هستم...آخرش بهش گفتم من از سرکوفت خسته شدم.نه خیهنتی کردم نه میکنم نه خواهم کرد.دیگه نمی توانم به این وضع که من در گذشته چه اشتباهی کردم تا یکی به دو میشه سرکوفتم بزنی..این انصاف نیست هرچی بد تو زندگیت تقصیر من باشه هر چی خوب تو...بالاخره بهش گفتم اینجوری نمیشه اگه من لیاقتت را داشتم اگه خودت فکر میکنی می توانم در خانه به آرامشت برسانم یا علی...اگه که نه این مسئله تمام میشه....اما من تا اینجوری میگم شروع میکنه میگه تو قصدت اینه که با خیال راحت بری با یکی دیگه بریزی رو هم.

    ممنونم ممول جان..اما من فکر نمیکردم که مال من هم بخوانه...اما باشه هرچی که براتون سوال بپرسین...من جواب میدم...اما این هم بدانین اون قید من و زده...این هم زندگی من

  6. #26
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array

    RE: من باید چکار کنم؟

    بچه ها یه لطفی بکنید مطلب طولانی که می خواید پست کنید.هر خط تا نصفه صفحه بیشتر نشه و پارگراف بندی کنید.

    __________________________________________________ _____________________
    __________________________________________________ _____________________
    __________________________________________________ _____________________
    __________________________________________________ _____________________
    __________________________________________________ _____________________
    __________________________________________________ _____________________
    ________________________________________

    __________________________________________________ _____________________
    __________________________________________________ _____________________
    __________________________________________________ _____________________


    منظورم به این صورته.به خدا خوندش راحت تره.من مدام خط رو گم

    می کنم.

  7. کاربر روبرو از پست مفید فرهنگ 27 تشکرکرده است .

    فرهنگ 27 (چهارشنبه 23 تیر 89)

  8. #27
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 فروردین 90 [ 23:14]
    تاریخ عضویت
    1389-4-09
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    2,051
    سطح
    27
    Points: 2,051, Level: 27
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 41 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من باید چکار کنم؟

    فرهنگ جان: چشم

    ثمین عزیز: بگو ببینم این قضیه ID شما که او رفته هکش کرده چیه؟ اون آقا بی ادبه کی بوده ل.خت نشسته بوده جلو وبکم؟

  9. کاربر روبرو از پست مفید memul تشکرکرده است .

    memul (چهارشنبه 23 تیر 89)

  10. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 آبان 89 [ 20:14]
    تاریخ عضویت
    1389-4-21
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    2,326
    سطح
    29
    Points: 2,326, Level: 29
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 124
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 28 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من باید چکار کنم؟

    ممول جان راستش نمیدانم آخه الان آی دی من نزدیک 2 ساله که دست ایشان و حتی رمز ورود و... را به خاطر اینکه صلاح میدید عوض کرده...من در گذشته بلی چت میکردم..اعتراف میکنم که پسرانی بودن که باهاشون چت می کردم یه مدت برام به عادت تبدیل شده بود...فکر کنم که اعتیاد به چت را شنیده باشین و من هم یکی از همان آدما بودم...اما ایشان بعد از شناخت من صلاح دید که آی دی من را ازم بگیره و....من با آن آقایان چت در ارتباط نیستم و راستش نمیشناسم بعضی هایشان را...آن آقایی هم که اینقدر حرمت نداشتند و لخت نشستند جلو وبکم نمیدانم..احتمالا از آدم هایی بودند که من باهاشان چت میکردم و متاسفانه در حال حاضر به یاد نمیارم...من فقط یکی یا دو تا از آن آدم های چت را دیدم و یکیشان همان آقایی بود که به منزل دعوت کردم...در ضمن من آدمی هستم و شاید بشه اینجوری گفت که هیچگاه در زمان چت حاضر نه به قبول وبکم کردم و نه وبکم به کسی میدادم...من الان خیلی وقت ک آی دی دارم و به این نتیجه رسیدم که اینجوری هم برای من بهتر و هم ایشان اذیت نمیشند...و از زمانی هم که این آی دی باز کردم و زمانی که رمز ورودشان را خواستند من بهشان دادم...البته قبلش من از اینکه دو نفر آی دی هم داشته باشند مشکل داشتم...اما دیگه برام عادیشد..اما او هیچ گاه حاضر نشد رمز آی دی اش را به من بده و هردفعه با این جواب که من کاری نمیکنم دلم نمیخواد بدم مواجهه شدم.....

    سوال من اینه که شاید به لطف خدا این مسئله حل شدو ما توانستیم از 0شروع کنیم..یعنی جدی گذشتمون برای همیشه بره کنار و...
    1-اگه بخوام با این آقا یک زندگی را آغاز کنم به چه شکل باید باشه...
    2-رابطه را چگونه باهاشون آغاز کنم و اینکه یک زندگی ایده آل چه می تونه باشه...
    3-چطور میتوانم برای همیشه حس اعتمادش را جلب کنم
    4-و چطور می توانم یک زن خوبی برای همسرم باشم...
    5-بالاخره آدمی که رو خطای طرفش چشم پوشی کنه من هم باید در قبالش حی قدردانی را بهش نشان بدم...متاسفانه درست که خیلی وقتها قدردان خیلی چیزا بودم اما انگار آن طور که باید و شاید بلد نبودم ابراز کنم....

  11. #29
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array

    RE: من باید چکار کنم؟

    همدیگه رو فراموش کنید.

    طبق داستانی که تعریف کردی ذره ای بهت اعتماد نداره با گذشته ای که تعریف کردی حقم داره.اینم در نظر داشته باش

    هنوز که هیچ مسولیتی بینتون نیست،اینطوری بهت امر و نهی می کنه بعد که رفتید که زیر یه سقف،چه کار می خواد

    بکنه؟شایدم عوض بشه.

    من می گم وقتی یه نفر به طرفش اعتماد نداره،باید ازش جدا بشه.که هم خیال خودش راحت باشه هم طرفو اذیت نکنه.

  12. #30
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 آبان 00 [ 00:10]
    تاریخ عضویت
    1388-2-15
    نوشته ها
    532
    امتیاز
    15,820
    سطح
    80
    Points: 15,820, Level: 80
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience PointsSocial
    تشکرها
    2,510

    تشکرشده 2,960 در 521 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    78
    Array

    RE: من باید چکار کنم؟

    سلام،

    ثمین عزیز،

    به همدردی خوش آمدین،

    از خواندن تاپیک شما بسیار متاثر شدم،

    اشتباهاتی داشتین که البته، این بسیار خوب هست که خودتون متوجهشون شدین و بابتش پشیمون هستین...

    ضمن اینکه، این رو باید در ذهن داشته باشین که هر اشتباهی تاوانی‌ داره که باید پرداخت بشه، این رو هم باید در نظر بگیرین که گذشته گذشته،

    و به خاطر اینکه در گذشته اشتباهی مرتکب شدین، نباید مرتکب اشتباهات بزرگتر بشین،

    برای مثال اگر با این فرد رابطه جنسی‌ داشتین که منجر به از دست دادن بکارتتون شده، نباید به صرف این دلیل با این آقا ازدواج کنین،

    چرا که اشتباه بزرگتری از اشتباه اول هست،

    ازدواج امر ساده‌ای نیست، و نیاز به تفکر، کنکاش و بعد تصمیم گیری بر اساس حقایق داره...

    ضمنا، من ارتباط عجیبی‌ بین تاپیک شما و تاپیک دیگری یافتم،

    تاپیک،

    ارتباط جنسي قبليش مرا مردد كرده است؟؟؟!!!



    آیا، فرد مقابل شما، آقای قارون هستند؟

    هدف اینجا، صرفاً کمک با شماست،

    و من فکر می‌کنم، برسی‌ مشکل شما دو نفر کنار هم، کمک بهتری بتونه به شما بکنه...

    حداقل کمکش این هست که در مورد هیچکدام از شما دو نفر به صورت یک طرفه به قاضی نمیرویم...

    براتون آرزوی آرامش دارم..

    K


  13. کاربر روبرو از پست مفید kamran2007 تشکرکرده است .

    kamran2007 (چهارشنبه 23 تیر 89)


 
صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:45 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.