توی تاپیک قبلیم نوشتم با یه پسری اشنا شدم که قبلا عقد کرده.. و عقد بهم خورده و اونم مجبور شده یک چهارم مهریه رو بده... .راستش اشنایی ما اصلا سنتی نیست. ولی موضوع از ابتدا ازدواج بود..الان دوماهه از اشناییمون میگذره
منم اولش سعی کردم به طرفم بفهمونم که بهتره خونواده ها در جریان باشن... ولی بهم گفت که بهتره یه مدت باهم باشیم تا همو بیشتر بشناسیم بعد پای خونواده ها وسط کشیده بشن... با اینحال من گفتم من به خونوادم میگم و مخالفتی نکرد... از ابتدا من موضوع عقدش رو میدونستم ولی درمورد مهریه حرفی نزده بود...
بعد چندبار باهم بیرون رفتیم و دایم مادرم اعتراض میکرد که چرا وقتی خونواده ش درجریان نیستن باید باهاش بیرون بری... بعد از چندباری که این موضوع رو باطرفم در میون گذاشتم بهم موضوع مهریه رو گفت و اینکه پول رو پدرش داده و الانم ماهی فلان قدر داره به پدرش میده تا تسویه بشه... گفت 10 تا قسط مونده از پولی که باید به پدرش بده... واینکه با دادن مهریه کلا مخالفه!! که وقتی اینو به مادرم گفتم خیلی ناراحت شدو مخالفت کرد!
ضمن اینکه من یه فرصت شش ماهه برای سفر به خارج کشور واسم پیش اومده که تا دوماهه دیگه میرم.. بهم گفت تو فرصتت رو برو چون الان من بیام خاستگگاری بعدش تو میخای بری خارج جالب نیست.. تو برو بعدش که برگشتی موضوع رو خونوادگی میکنیم تا اونموقع قسطهای منم تموم شده ...
الان حس میکنم سر کارم.. نمیدونم باید چیکار کنم... حس میکنم شدم یه دوست که هر هفته باهم میرم بیرون دور دور!! اصلا از این اوضاع راضی نیستم ضمن اینکه بخاطر مخالفتهای مادرم بیرون رفتنهای اخیرمون رو ازش پنهون کردم... بنظرتون من باید چیکار کنم؟؟
همه چی رو بهم بزنم؟ یعنی ممکنه سرکارم گذاشته باشه؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)