سلام دوستان گلم

3سال پیش برام خواستگار اومد که متاسفانه پدر بزرگم فوت کرد و تو این یک سال من با این اقا صحبت میکردم اونم با در جریان بودن مادر من بعد نامزد کردیم و عقد پدر ایشون 5 سال پیش به رحمت خدا رفتن و جور خانواده ایشون میکشن یه خواهر داره و برادر ندارهو مادرش هم بازنشسته هستن.6 ماه اول عقد خیلی خوب بودیم همش از هرکاری میزدیم که باهم باشیم.تا اینکه من کارشناسی ارشد قبول شدم شهرستان باز هم چند باری اومد پیشم حتی پیش هم میخوابیدیم (البته من هنوز دوشیزه هستم)تا اینکه ایشون تو یه شرکت خیلی خوب کار پیدا کرد و تغییر شغل داد دیگه واسه اومدن پیشم اوایل بهونه کار میاورد بعد خیلی راحت بهم گفت حوصله سفر ندارم و وقتشم ندارم من رفتم تهران میومد خونمون اما زمانی که مامانم خونه باشه تنهایی اصلا یه جند بار بهش گفتم بهم گفتم دیگهمیل جنسی ندارم گفتم اخه مگه میشه گفت اره منم دیگه ادامه ندادم.
بعد 2 ماه از طریق فیس بوک به یکی از همکاراش شک کردم زیاد مشهد میرفت بهم میگفت واسه بستن قرارداد من نماینده شرکتم اون خانمم مشهد بود عید پارسال گفت میخوام با دوستم برم ژاپن تورمون از مشهده بهم مدام زنگ میزد از اونجا ولی نفهمیدم راست بود یا دروغ
الان جوری شده که در طول روز خیلی کم بهم مسیج میدیم یا زنگ میزنیم چند بار بهش اعتراض کردم گفتم منم ادمم عاطفه و محبت میخوام چیزی شده بهم بگو میگه نه دوستت دارم بخدا فقط گرفتارم بعضی وقتها میگه با دوستم بیرونم رفتم خونه بهت خبر میدم دیر میره اونوقت یا میگه با دوستم سینمام اخه پسر با پسر میره سینما؟
یه بار با سیم کارت دوستم امتحانش کردم پا داد حتی واسه رابطه جنسی گفت اگر تو بخوای البته زمان قبل عقد بود بعد گفتم من بودم کلی معذرت خواهی کرد
نمیدونم چیکار کنم خیلی گیج شدم یعنی بهم واقعا داره خیانت میکنه؟چرا اون ادم سابق نیست جرا کم بهم مسیج میده یا زنگ نمیزنه چرا وقتی پیشمه گوشیش سایلنته یا خیلی چیزای دیگه
چرا وقتی بهش میگم سریع بحث عوض میکنه خسته شدم
9ماه صبوری کردم خوابام اشفته شده بهم بگید چیکار کنم ممنون