با سلام خدمت دوستان عزيز. مدتهاست مطالب تالار رو دنبال مي كنم و حالا مي خوام مشكلمو مطرح كنم شايد بانظر شما دوستان حداقل كمي آروم بشم. زني 33 ساله هستم و همسرم 36 ساله.تحصيلات من كارشناسي و همسرم ارشد. سطح اجتماعي و رفاهي خانواده ما بالاتر از ايشان. حدود 2 ساله كه ازدواج كرديم و من درحال حاضر8 ماهه باردار هستم. با همسرم به علت هدف مشتركمون كه رفتن از ايران به يك كشور خاص بود از طريق معرفي دوستان آشنا شدم. توضيح اينكه من يك نامزدي ناموفق به اجبار خانواده حدود 10 سال پيش داشتم كه توسط خودم به طلاق كشيده شد و همسرم از ابتداي آشناييمون به اين مسئله واقف بودند و كمي هم ازدواجمون با مقاومت جزئي از طرف خونوادش روبرو بود.
درحال حاضر مشكلم با همسرم اينه كه ايشون با وجودي كه بارها گفتند و خودم هم حس مي كنم منو دوست داره، اما در عمل رفتارهاش نسبت به من هميشه سرده و نسبت به من بي توجه. اغلب موارد كوچكترين چيزي عصبيش مي كنه و عصبانيتشو سر من خالي مي كنه. با وجود اينكه من در خانواده و اجتماع آدم موفقي هستم و موقعيت شغلي خوبي هم دارم، اما همسرم هيچ كدوم از كارها و حرفها و حركات منو قبول نداره و دائم منو تحقير مي كنه و در اجتماع و جمع خانوادم هميشه در برابر حرفهاي من عكس العملهاي تندي نشون ميده.
جالب در اينه كه وقتي باهاش در اين موارد حرف ميزنم اكثر موارد حرفهامو قبول داره و قبول مي كنه كه تند رفته اما ميگه چون تو تند برخورد ميكني با خانوادت يا افراد اجتماع، من اون عكس العملو نشون ميدم. البته همه عكسالعملهاي منو طبيعي مي دونن به جز همسرم. همه در فاميل منو مثال ميزنن به عنوان كسي كه رفتارهاش درسته.
مي دونيد حس مي كنم همسرم داره از يه موضوعي زجر ميكشه و فقط دنبال بهونه مي گرده كه عصبانيتشو سر من خالي كنه. يه سر نخهايي به دست آوردم در اين مورد كه حس مي كنم اون هنوز با خودش در مورد نامزدي قبلي من كنار نيومده. مخصوصا اينكه وقتي قبل از نامزديمون 2بار از من پرسيد رابطت با نامزد قبليت درچه حدي بود، من عصباني مي شدم و گوشي رو قطع مي كردم به دليل اينكه نمي خواستم اون خاطرات تلخ برام تداعي بشه. اما ظاهرا اون برداشت ديگه اي كرده از اين موضوع.
راستش كم كم دارم اعتماد به نفسمو از دست ميدم و من كه دختر خيلي شادي بودم دارم تبديل به يك آدم افسرده و منفعل ميشم و بيشتر از همه نگران وضعيت بچه اي هستم كه در شكم دارم. پيش خودم تصميم گرفتم اگه تا 2 سال ديگه كه از ايران رفتيم، بازهم به اين رفتارهاش ادامه بده، ازش جدا بشم. آيا اين تصميم عجولانه ايه؟ حتي 1بار اين موضوع رو بهش گفتم و برخورد تندي نشون دادو گفت اين چرتو پرتها چيه كه ميگي؟
به نظرتون دليل رفتارهاي همسرم چي مي تونه باشه؟ و آيا اين رفتارهاش ميتونه دليل منطقي براي جداييمون باشه يا من خيلي حساسم؟ چيكار كنم كه رفتارش باهام بهتر بشه؟
دوستان خوبم حالم خيلي بده، بي صبرانه منتظر نظراتتون هستم.