سلام . من چند روزه اینجا رو پیدا کردم و بی نهایت خوشحالم . من تازه وارد بیست و هفتمین سال زندگیم شدم و یه دختر 9 ماهه دارم .
چند وقته که احساس می کنم همه زندگیم توی انتخابهام اشتباه کردم و همه ش بد شانسی آوردم . ازون انتخاب رشته تحصیلی مسخره بگیر تا عاشق شدن و ازدواج و بچه دار شدن . همه ش احساسی و بدون ذره ای فکر . خیلی از خودم ناراضی ام . با وجود اینکه کلی توانایی داشتم و در خودم هنوز هم می بینم همون انتخاب ها اشتباه و بدشانسی باعث شده که توی فوق دیپلم در جا بزنم و بعدشم با وجود اینکه خیلی از هم رشته ای های من الان شاغلن من خونه نشینم و احساس بیهودگی می کنم.
ازدواجم هم که الان دور از خونواده م توی یه شهر کوچیک دارم زندگی می کنم و هفته به هفته از خونه بیرون نمی رم با هیچکسی هم رابطه نداریم شوهرم اصولا از کسی خوشش نمی یاد مخصوصا اینکه بخوایم باهاش هم رفت و آمد خانوادگی داشته باشیم
شوهر من کلا خیلی نق نق می کنه . الان بهتر شده ولی ازون آدما بود که به زمین و زمان گیر میدن چرا دم سگ درازه چرا در گنجه بازه و ....
بعدا شاید از اخلاق ها خاص شوهرم براتون نوشتم . اونقدر از دستش عاصی شده بودم که چند روز پیش وقتی که خودش هم بود پیش مامانم ازش شکایت کردم و خیلی چیزها رو گفتم و اون هم گفت و الان یه ذره اوضاع بهتر شده .
اما مسئله من در حال حاضر اینه که نسبت به زندگی دلسرد شدم با وجود اینکه می دونم عمرا نمی تونم یه همچین کاری بکنم اما مرتب به طلاق فکر می کنم که اگه طلاق بگیرم چی میشه و چی نمی شه . درآمدم رو چه جوری تامین کنم نمی دونم کجا زندگی کنم بچه م رو می تونم بگیرم یا نه و ازین حرفهای مفت در صورتی که اصلا دلم طلاق نمی خواد اما نمی تونم بهش فکر نکنم مخصوصا اگه کوچیکترین ناراحتی از جانب همسرم داشته باشم و خودم فکر می کنم که طغیان کردم در برابر اون همه چشم گفتن که بر اثر یه اعتقاد اشتباه بود .
همه ش فکر می کنم که من مگه چند سالمه که بخوام بقیه زندگی مو دعوا کنم و اینا .
در کل این عیب رو در خودم می بینم که حس مسئولیت پذیریم کمه و فکر می کنم با طلاق از زیر بار این مسئولیت ها خلاص میشم فکر می کنم عیب جویی شوهرم یه دلیل دیگه این مسئله باشه .
شوهرم چند روزه که خوبه . اما کار چندانی واسه دلگرم کردن من به زندگی انجام نمی ده نه تفریحی نه مسافرتی .
تفریح به نظرش با ماشین بیرون رفتن و توی خیابون چرخیدنه و هر چی بهش میگم که من اینجوری دوست دارم به خرحش نمی ره . مسافرت هم که اینقدر غر می زنه که بهش گفتم من بهشت هم با تو نمی یام .
خلاصه دیگه . خودم دارم میگم خودم هم جواب میدم .
من فقط واسه نوشتن اینقدر پر چونه م . تو خونه اینقدر پرحرف نیستماااااا.
منتظر راهنمایی هاتون هستم .