به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 33

Threaded View

  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 مهر 92 [ 09:18]
    تاریخ عضویت
    1388-10-19
    نوشته ها
    1,262
    امتیاز
    11,056
    سطح
    69
    Points: 11,056, Level: 69
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,891

    تشکرشده 4,928 در 1,071 پست

    Rep Power
    142
    Array

    از وقتی حرف زن دیگه تو زندگیم کشیده شد، امنیت و آرامشم بهم خورده!

    بعد از ازدواج همسرم گفت که تو دوران مجردی از خانمی تقاضا کرده بود که همسر صیغه ایش بشه و اون خانم نپذیرفته و به دنبال ازدواج دائم بوده!
    این حرف رو که شنیدم از جهات مختلف خیلی بهم ریختم، یک جنبه اش این بود که دیدم همسرم به راحتی می تونه چنین تقاضایی رو با یه خانم در میون بگذاره!

    چند وقت پیش سر پاره ای مسائل که با هم داشتیم، بهم مستقیم گفت که اون جریان گذشته ممکنه دوباره تکرار بشه!

    حسابی آب پاکی رو ریخت رو دستم.

    از اون روز دیگه زندگیم رو حریم شخصیم نمی دونم. دست و دلم به هیچ تلاشی برای ارتقا زندگیمون نمی ره. برای اینکه این زندگی رو متعلق به خودم و همسرم و بچه ام دیگه نمی دونم. بقول خود همسرم زندگی دقیقا مثل یه مغازه ست که دوتا شریک دارن باهم اداره ش می کنند.
    مادامی یه شریک می تونه از منافع شخصی اش بگذره و برای پیشرفت مغازه ازخودگذشتگی کنه، که مطمئن باشه نتیجه زحماتش در آینده متوجه خودش میشه و یه نفر یهو از راه نمی رسه تا از نتیجه زحمات تو بهره ببره. حتی اگه این زحمت منحصر بشه به قناعت کردن.
    از اون موقع مدام بخودم میگن بزار بیشتر بیشتر برای شوهرم خرج تراشی کنم. مشکلات زندگی رو بهش منتقل کنم و ... خلاصه به قول قدیمیها بگه یکیش اینهمه دغدذغه داره، ببین دوتا بخوان بشن چی می شه!


    این یه بعدش بود. بعد دیگه عدم امنیت من، مربوط میشه به مسائل جنسی. دلم می خواد شوهرم و همه جسمش متعلق بخودم باشه. دوست ندارم دست خورده دیگری باشه. از وقتی شوهرم این حرف رو بهم زده دیگه از کنارش بودن لذت نمی برم. مدام فکر می کنم که ممکنه هر عضو بدن شوهرم دست خورده یکی دیگه بوده باشه و با ان فکر باشه، ناخواسته ازش منزجر میشم. (دقیقا حال کسی رو دارم که می خواد با مسواک دیگری، مسواک بزنه)!
    همین حسم باعث میشه که نتونم نیاز شوهرم رو هم برآورده کنم!

    خلاصه اینکه هر روز مصمم تر میشم که این زندگی رو زودتر تموم کنم و از اینهمه آشفتگی روحی و ترس و ناامنی خودم و ذهنم و روحم رو آزاد کنم!

  2. 3 کاربر از پست مفید هستی تشکرکرده اند .

    هستی (یکشنبه 11 تیر 91)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: دوشنبه 09 بهمن 96, 14:47
  2. تو ارتباط با دخترها تو اجتماع مشکلی ندارم، اما وقتی دختری رو دوست دارم برعکسه
    توسط amir800 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 05 آبان 95, 22:01
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 مهر 94, 23:08
  4. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 11 آبان 93, 00:32
  5. از وقتی اومدم تو این سایت!!!!!!!!!!
    توسط دینا. ه در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: دوشنبه 25 آذر 87, 15:01

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:10 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.