سلام.من 6ماهه که بانامزدم اشناشدم.البته 1ماهه که نامزدشدیم.وتابستون عقدوعروسی می گیریم.همدیگرو دوست داریم ازنظر ظاهری وتحصیلی وشغلی متناسبیم.فقط خونواده ماکم جمعیته(یه خواهروبرادردارم که خواهرم ازدواج کرده)واونا 8تاخواهروبرادرکه همشون ازدواج کردن وزندگی خوبی دارن وتحصیلاتشون هم خوبه. و ایشون فرزندآخره .اوایل این موضوع برام مهم نبود.ولی الان خیلی حساس شدم.دوست دارم که خونوادش بیشتر به من توجه کنن ،دعوتم کنن ،برام هدیه بفرستن.ولی حتی تلفن هم نمیزنن حال منوبپرسن.(البته خونواد ش ساکن تهران نیستند وفقط یه برادرش تهران زندگی میکنه .).الان نمی دونم چرا دچا ردودلی شدم.یه بارمی گم کاش یکی که پدرمادرش جوون بودن وکم جمعیت بودن انتخاب می کردم ولی بازمیگم اگراین شرایطو داشت ولی خودش خوب نبودچی؟وقتی می بینم که خونواده نامزد یکی ازدخترای فامیل اینقدبهش توجه می کنن وبراش هدیه میخرن ناخوداگاه حسودیم میشه.دست خودم نیست .همش میخوام به این موضوع اهمیت ندم ولی نمیشه.الان مدتیه که کارامو نمیتونم درست انجام بدم.وفکرم خیلی درگیر این مساله شده.آخه ماالان نامزدیم بایداین چیزا الان خیلی پررنگ ترباشه.مثلا من دوست دارم به هرمناسبتی ازش هدیه بگیرم وبهش هدیه بدم ولی اون زیاداهلش نیست.من دوست دارم عروسی توی یه باغ شیک بگیرم ولی اون میگه یه تالارمعمولی هم خوبه.یه بار هم به من گفت که اگرخونوادش بفهمن که من عروسی توی باغ خواستم ،میگن که من زیاده خواهم.حالاواقعا نمی دونم که آیا درانتخابم اشتباه کردم یانه؟خواهش می کنم کمکم کنین که ازاین سردرگمی بیرون بیام وبه آرامش فکری برسم.:325