سلام من دختری هستم 23 ساله حدود 3 سال پیش تو یه شهرستان دانشگاه قبول شدم اونجا با پسری آشنا شدم اول رو هوا عاشق شدیم و به ازدواج فکر کردیم اومد خواستگاری خونوادم قبول نکردن چون هیچ شرایط مطلوبی نداشت ( تحصیلات زیر دیپلم - خانواده پرجمعیت - کار نداشت - خانه نداشت - سیگاری و قرصی بود البته اینو خونوادم نمیدونن ) نمیدونم چرا بهش وابسته شدم و تصمیم گرفتم درستش کنم و تا حدودی موفق شدم با راهنماییم الان مدرک دیپلمشو گرفت - کار مستقل از پدرش داره ولی پیمانکاریه و دائمی نیست که آدم خیالش راحت باشه - آداب اجتماعیش تغییر کرد همون روز اول سیگارو قرصو گذاشت کنار ولی خیلی غیرتیه و من با این رفتارش مشکل دارم زیاد به آدم آزادی اجتماعی نمیده عقاید خاص خودشو داره میگه 2سال باید بیای شهرما پیش خونوادم باشیم بعد هرجا تو گفتی میریم من و اون شدیدا بهم وابسته شدیم ولی مشکلاتش اذیتم میکنه ضمن اینکه خواستگارای عالی تر از اون دارم موندم چیکار کم دوست ندارم دلشو بشکنم میترسم آهش منو بگیره همه جورم با هم مچ بودیم ولی خونواده من تحصیل کرده و سطح بالان میترسم آینده همه اقوام تحقیرم کنن . تورو خدا راهنماییم کنید دارم دیوونه میشم نمیدونم درست و غلط چیه :( :( :( :(
علاقه مندی ها (Bookmarks)