من پسری 25 ساله هستم که فرد مورد نظر خودمو انتخاب کردم و عاشقانه دوسش دارم!
از نظر من اون بهترینه و تنها کسی هست که میتونم باش زندگی کنمو اونم منو دوست داره و واقعا همو میخوایم. ما یه ساله با همیم و به اندازه ی 2-3 سال با هم حرف زدیم در مورد همه مسائل! چون خیلی نمیتونیم همو ببینیم بیشتر حرف میزنیم با هم. فرد مورد علاقم خیلی با شعور، روشنفکر،منطقی، عاقل و با هوشه!! اما چند مشکل وجود داره! اولا اینکه اعتقاداتش با اعتقادات خونواده ی ما نمی خونه و به نماز و روزه اعتقاد نداره. دوم اینکه اون ایلامیه و ایلام زندگی میکنه و من تهران. البته نحوه ی آشناییمون از طریق محل کارمون بوده و مدتی همکار بودیم. اخیرا که من قضیه رو به پدرم گفتم با مخالفت شدید پدرم مواجه شدم. مهمترین دلیلش هم همین مسئله ی اعتقادی بود و دعوا و مخالت خیلی شدید بود به طوری که یه هفته فرصت داده که تمومش کنم. ما خودمون میدونیم که این مسئله نمیتونه مانع خوشبختیمون بشه اما....
از اونجایی که من آدمی نیستم که با خونوادم بتونم زیاد دعوا کنم دوست دارم که بتونم از راه منطقی موضوعو حل کنم چون پدرم با وجود مذهبی بودنش، تحصیلکرده، خارج زندگی کرده و استاد دانشگاهه. پدرم 2 ساعت بام حرف زد و من همه حقایقو راجع به فرد مورد علاقم بش گفتم و اون همه حرفش این بود که من نمیتونم با کسی که به نماز و روزه اعتقاد نداره زندگی کنم! خیلیم قاطع اینو میگفت!
حالا که هنوز اول راه این مخالفتام میخوام واقعا از راهنمایی هاتون استفاده کنم که به بن بست نرسم و یا راه اشتباهی نرم!