[size=medium][size=medium]من حدود یک ساله که ازدواج کردم. من ۲۷ و همسرم ۲۹ ساله هست. همسرم خیلی‌ خوب هست و من احساس خوشبختی‌ می‌کنم. اما به تازگی متوجه شدم که فقط من دارم جاهای خالی‌ رابطه را پر می‌کنم.

همسرم فوق‌العاده درون گرا هست و من برون گرا. هیچ اتفاقی‌ رو برای من تعریف نمی‌کنه. علاقه‌ ی به حرف زدن با من نشون نمیده و از اینکه من ازش بخوام با هم حرف بزنیم و اینکه بخوام نظرشو در مورد چیزی یا کسی‌ بخوام بعدش میاد. تمام مدت به نظر میاد که من دارم دنبالش می‌دوم که رضایتش رو جلب کنم اما دارم از درون تهی میشم.

مطمئن هستم که منو دوست داره. من مدرک فوق لیسانس دارم ،فوقم رو هم خارج از ایران خوندم و فوق‌العاده با انرژی هستم و فعالیت‌های دیگه هم انجام میدم.خیلی‌ سعی‌ می‌کنم براش همسر نمونهٔ باشم. کتاب میخونم و...ما داریم تا یک سال دیگه از ایران میریم برای خوندن دکترا و اینکه فکر می‌کنم بخواد توی غربت با من اینجوری باشه داغونم می‌کنه.

اما اون اصلا با من حرف جدی نمیزنه تمام مدت با من حرفای شوخی‌ می‌زنه و هرچیزی من میگم برعکس از جواب اصلی‌ بهم جواب میده...کلا انگار زیاد منو جدی نمی‌گیره...اما در مورد پول خرید و خواسته‌های مادی من از هیچی‌ دریغ نمیکن. بدتر از همه اینکه، واسهٔ دیگران حاضر هر کاری کنه، و پشت تلفن عالی‌ هست و به همه احترام میذاره اما منو ندیده میگیره. ما با عشق ازدواج کردیم.

حتا اگر کار خیلی‌ بدی هم کنه و تقصیر اون باشه، من میرم پیشش و منتشو می‌کشم تا با من حرف بزنه. احساس می‌کنم خیلی‌ براش کوچیک و حقیر شدم . یون برای به دست اوردنم خیلی‌ تلاش کرد.خیلی‌ زود همه‌چیز بهش برمیخوره (البته این حالتو فقط با من داره). هیچوقت منو و الفاظ خوب مثل عزیزم و ... صدا نمی‌کنه یا از من تعریف نمی‌کنه...احساس می‌کنم با من لج کرده.

بعضی‌ واقعی ازش می‌پرسم دوسم داری و میگه نه یا نمیدونم. آیا درسته یه مدت تنهاش بذارم شاید به خودش بیاد؟ یا تلنگر بخوره

من از درون دارم خراب میشم لطفا منو راهنمایی کنید. من چه رویه پیش بگیرم که شاید این رفتارشو ترک کنه. با من حرف بزنه و من احساس زن بودن کنم.
[/size][/size]