سلام به همگی.من دارم جدا میشم.مطمنم نمیتونم برگردم دیگه.چون خودم خواستم .همه احتراما از بین رفت.کاش میمیردم این روزارو نمیدیدم.فکر کنید من یه دختر 26 ساله باید مطلقه شم.دلم به حال خودم میسوزه.میدونم دیگه همه چی خراب شده.شوهرم هزاربار به من گفته از ازدواج با من پشیمونه. اگه مهریه رو ببخشم طلاقم میده.ما عقد هستیم.متاسفانه رابطه کامل جنسی داشتیم.وای خداااااااااا.همه خاطراتش.همه لحظاتمون همه محبتاش توجهاش.دوست داشتناش میاد جلوی چشمم.از اون طرف همه دعواهامون.همه لجبازی های من.همه دعوا کردن اون بخاطر خوانوادش.همه فحش هایی که به من و خانوادم داده میاد تو ذهنم.وای حس خیییییییییییییییلی بدی دارم.یه حال بدی که تا ادم تجربه اش نکنه نمیفهمه.احساس بدبختی کل زندگیمو گرفته. به زور جلوی اشکامو میگرم نیاد.تو خونه خودم خوب نشون میدم تا خانوادم غصه نخورن.اما دارم داغون میشم.نگید فکر کن برگرد.چون همه چی از بین رفته.فقط میخوام یکی بگه اینا همش خوابه. یه خواب طولانی .اونوقت بیدار شم ببینم تو خواب هم خندیدیم هم گریه کردم. مدام همسرم میاد جلوی چشمام. فقط دلم میخواد یه قرص بخورم برای 1 ساعت فکر نکنم به هیچی.من واقعاً دارم میمیرممممممممممممم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)