به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 32

Hybrid View

  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,459
    سطح
    94
    Points: 23,459, Level: 94
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 891
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,219 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array

    چرا احساس دلتنگی دارم؟

    باسلام
    مدتی هست حس دلتنگی زیاد میاد سراغم، نمیدونم این حس رو چجوری توضیح بدم، آیا شمام این حس رو تجربه میکنین؟ علتش چی میتونه باشه؟

    پیشاپیش عذرخواهم، چون بیانش یه مقدار سخته ...

  2. 4 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    Pooh (سه شنبه 21 بهمن 99), scarface (پنجشنبه 23 بهمن 99), Somebody20 (چهارشنبه 18 فروردین 00), باغبان (دوشنبه 27 بهمن 99)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 03 [ 18:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    498
    امتیاز
    11,849
    سطح
    71
    Points: 11,849, Level: 71
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 201
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    120

    تشکرشده 542 در 278 پست

    Rep Power
    85
    Array
    منم گاهی داشتم
    حتی به گریه و.. هم میکشید
    شاید هم بی دلیل
    ولی بعضی حرفها و کارها تو نتخودآگاه آدم یاد چیزی می اندازه و درگیر میکنه

    برای خودم یه قانون گذاشتم به محض دلتنگی و ...خودمو مشغول یه کاری می کنم
    اتاق تمیز میکنم
    ظرف میشورم
    یه غذا میپزم
    کتاب میخونم
    پیاده روی میرم
    اوایل خیلی سخت بود
    الان دیگه بهتر شده

  4. کاربر روبرو از پست مفید حیاط خلوت تشکرکرده است .

    gholam1234 (سه شنبه 21 بهمن 99)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اردیبهشت 02 [ 17:56]
    تاریخ عضویت
    1399-7-01
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    2,270
    سطح
    28
    Points: 2,270, Level: 28
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    52

    تشکرشده 34 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.
    بله منم این مشکل خیلی برام پیش میاد.
    و ناراحت میشم از اینکه نمیتونم بفهمم برای کی و چی و .... انقد دلم تنگه.
    موقعی که مجرد بودم فکر میکردم دلیلش همونه.
    حالا که متاهل هستم هم باز این احساسات میاد سراغم و حوصله هیچکس و هیچیو ندارم.
    میتونم چندین روز هیچ کاری نکنم و‌ هیچ جا نرم و فقط تو رختخواب بمونم.

  6. 2 کاربر از پست مفید نیکی 69 تشکرکرده اند .

    gholam1234 (سه شنبه 21 بهمن 99), Somebody20 (چهارشنبه 18 فروردین 00)

  7. #4
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,459
    سطح
    94
    Points: 23,459, Level: 94
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 891
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,219 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    از حیات خلوت عزیز متشکرم.
    خب یه چند روزی گذشته و من حالم یه مقدار بهتر شده، دلتنگی کمتر شده و من تقریبا متوجه شدم که دلیل دلتنگی، فشار ذهنی بوده که روی من بوده.


    خب من همانطور که قبلا هم گفته بودم، یه انتخابی توی حیطه کاریم داشتم و یه جابجایی داشتم. در این جابجایی تقریبا هشتاد نود درصد خودم میخاستم و ده درصد هم یه جورایی اجبار روسا بود. خب من بعد از این تصمیم گیری، یکباره تصمیم گرقتم برگردم سرکار قبلیم، ولی منصرف شدم (بخاطر مشکلاتی که بعدا بابت این صرفنظر کردن برای من پیش میومد)، و لذا چسبیدم به کار جدیدم. خیلی هم از لحاظ ذهنی روی خودم کار کردم که بتونم روی جنبه های منفی این پوزیشن جدید متمرکز نشم و بهتر هم شدم حقیقتش.
    ولی مشکلی که هست اینه که یه دو سه هفته خوبم، و به محض اینکه یه مقدار فشار کوچیک میاد روم در پوزیشن جدید، دوباره فشار ذهنی میاد سراغم که چرا جاتو تغییر دادی. باز میگم، امکان برگشتن به پوزیشن قبلی، با توجه به تبعات منفی این تصمیم به برگشتن، تقریبا صفره. ولی نمیدونم چرا این وسواس فکری دست از سرم برنمیداره.



    نقاط قوت پوریشن جدید: یه مقدار کارم مهندسی شده تر است، وقت ازاد بیشتری دارم، علاقمم حقیقتش بیشتره به این پوزیشن جدید.
    نقاط منفی پوزیشن جدید: تایم بیشتری باید سرکار باشم، و دلمم برای پوزیشن قبلی تنگ میشه بعضی وقتا!


    من صادقانه حرقانو با شما گفتم،‌ ببینم شمام نظری دارین؟

    از خانم نیکی ۶۹ هم متشکرم

  8. 2 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    Mvaz (سه شنبه 21 بهمن 99), Pooh (سه شنبه 21 بهمن 99)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 اردیبهشت 00 [ 23:15]
    تاریخ عضویت
    1397-1-08
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    6,509
    سطح
    52
    Points: 6,509, Level: 52
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    233

    تشکرشده 371 در 127 پست

    Rep Power
    40
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط gholam1234 نمایش پست ها
    از حیات خلوت عزیز متشکرم.
    خب یه چند روزی گذشته و من حالم یه مقدار بهتر شده، دلتنگی کمتر شده و من تقریبا متوجه شدم که دلیل دلتنگی، فشار ذهنی بوده که روی من بوده.


    خب من همانطور که قبلا هم گفته بودم، یه انتخابی توی حیطه کاریم داشتم و یه جابجایی داشتم. در این جابجایی تقریبا هشتاد نود درصد خودم میخاستم و ده درصد هم یه جورایی اجبار روسا بود. خب من بعد از این تصمیم گیری، یکباره تصمیم گرقتم برگردم سرکار قبلیم، ولی منصرف شدم (بخاطر مشکلاتی که بعدا بابت این صرفنظر کردن برای من پیش میومد)، و لذا چسبیدم به کار جدیدم. خیلی هم از لحاظ ذهنی روی خودم کار کردم که بتونم روی جنبه های منفی این پوزیشن جدید متمرکز نشم و بهتر هم شدم حقیقتش.
    ولی مشکلی که هست اینه که یه دو سه هفته خوبم، و به محض اینکه یه مقدار فشار کوچیک میاد روم در پوزیشن جدید، دوباره فشار ذهنی میاد سراغم که چرا جاتو تغییر دادی. باز میگم، امکان برگشتن به پوزیشن قبلی، با توجه به تبعات منفی این تصمیم به برگشتن، تقریبا صفره. ولی نمیدونم چرا این وسواس فکری دست از سرم برنمیداره.
    سلام خوبی؟
    شرایطمون چقدر شبیه همه! منم 2 ماهی میشه رفتم یه شرکت جدید. جایی که حتی تو تصوراتم هم نمیدیدم بتونم استخدام بشم. اونم داخلی! ولی خوب حجم کارم به شدت زیادتر شده و مسئولیتم هم همینطور. یه رئیس داریم داد میزنه صدا هیتلر میده :) سطح استرس و اضطرابم فوران میکنه یه وقتایی دیگه :)
    بعضی وقتا خیلی دلم واسه کار قبلیم تنگ میشه. ولی به عقب برگشتن چاره ی کار نیست. ما هیچ وقت نمیتونیم صبر کنیم تا یه کاری یا یه مسیری رو با آمادگی کامل شروع کنیم. چون اگه قرار باشه منتظر باشیم از همه لحاظ آماده بشیم هیچ وقت اون کار استارت نمیخوره. ابهام و عدم آمادگی بخشی از مسیر پیشرفت هستش و خواه ناخواه همیشه باهامونه. فقط باید کم نیاریم و ادامه بدیم. به قول آمریکاییا We must soldier through و حتما هم موفق میشیم. شک نکن

  10. 3 کاربر از پست مفید scarface تشکرکرده اند .

    gholam1234 (جمعه 24 بهمن 99), Mvaz (جمعه 24 بهمن 99), باغبان (دوشنبه 27 بهمن 99)

  11. #6
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,459
    سطح
    94
    Points: 23,459, Level: 94
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 891
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,219 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط scarface نمایش پست ها
    سلام خوبی؟
    شرایطمون چقدر شبیه همه! منم 2 ماهی میشه رفتم یه شرکت جدید. جایی که حتی تو تصوراتم هم نمیدیدم بتونم استخدام بشم. اونم داخلی! ولی خوب حجم کارم به شدت زیادتر شده و مسئولیتم هم همینطور. یه رئیس داریم داد میزنه صدا هیتلر میده :) سطح استرس و اضطرابم فوران میکنه یه وقتایی دیگه :)
    بعضی وقتا خیلی دلم واسه کار قبلیم تنگ میشه. ولی به عقب برگشتن چاره ی کار نیست. ما هیچ وقت نمیتونیم صبر کنیم تا یه کاری یا یه مسیری رو با آمادگی کامل شروع کنیم. چون اگه قرار باشه منتظر باشیم از همه لحاظ آماده بشیم هیچ وقت اون کار استارت نمیخوره. ابهام و عدم آمادگی بخشی از مسیر پیشرفت هستش و خواه ناخواه همیشه باهامونه. فقط باید کم نیاریم و ادامه بدیم. به قول آمریکاییا We must soldier through و حتما هم موفق میشیم. شک نکن
    اسکازفیس داداش، خیلی خوشحال شدم صداتو شنیدم، نمیدونم چرا اینقدر اشتراکاتمون زیاده. اره همینی که میگی درسته، برگشت به گذشته کار درستی نیست و باید به جلو نگاه کنیم. مصلا همین امروز خیلی سرکار فشار اومد روم، ولی مشگلی نیست. روزهای خوبم میاد ایشالا ....

  12. کاربر روبرو از پست مفید gholam1234 تشکرکرده است .

    Mvaz (جمعه 24 بهمن 99)

  13. #7
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,459
    سطح
    94
    Points: 23,459, Level: 94
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 891
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,219 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    یه حقیقت هم هست که بقول مادرم دلم کوچیکه. با تغییرات بسیار کوچیک یه فاجعه سازی واسه خودم میکنم و سریع بهم میریزم. هی با خودم تمرین میکنم و توی ذهنم و در موقعتیهای عملی هم سعی کردم اینجوری باشم، ولی تغییری نکردم متاسفانه.

  14. 2 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    Mvaz (سه شنبه 21 بهمن 99), Pooh (سه شنبه 21 بهمن 99)

  15. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    اقا غلام، منظورتون اینه که ساعت شروع شیفتتون تا پایان شیفت طولانی تره ولی حجم کار سبکتره؟

    چون گفتید از مزایاش اینه که وقت آزاد بیشتری دارید و از معایبش اینه که تایم بیشتری باید سر کار باشید.

    همیشه آدم یه وابستگی نسبت به شرایطی که طولانی مدت توش بوده و بهش انس گرفته بوده پیدا میکنه.

    یادمه چند سال پیش وقتی خونمون رو عوض کردیم، خونه ای که بیش از ۲۰ سال توش بودیم رو عوض کردیم، خیلی برام دردناک بود و چند شب اول تو خونه جدید گریه میکردم. ولی کم کم به این خونه هم انس گرفتم.


    شما هم یه مدت که بگذره به شرایط کاری جدیدتون عادت میکنید و باهاش ارتباط برقرار میکنید و کم کم زبونش رو میفهمید. مثلا کم کم میفهمید صدای باز و بسته شدن درش چیه، نور افتاب چجوری میفته توش، فلان برنامه با دستگاهی که باهاش کار میکنید قلقش چیه و .... و کم کم همین شناختنا میشه انس گرفتن باهاش. و خواهید دید اینجا رو هم دوست دارید .

  16. 2 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    gholam1234 (سه شنبه 21 بهمن 99), Mvaz (سه شنبه 21 بهمن 99)

  17. #9
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,459
    سطح
    94
    Points: 23,459, Level: 94
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 891
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,219 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    خانم پووه، سلام، مرسی
    اره من قبلا شیفتی ، روزکار و شبکار بودم. ولی الان شدم کامل روزکار. قبلا ۱۴ ۱۴ بودم، ولی الان شدم ۱۴ ۷، یعنی ۷ روز استراحت و ۱۴ روز کار (که انشالا ما هم در اینده میشیم ۱۴ ۱۴). من شدیدا دنبال روزکار شدن بودم، چون شب سختمه بیدار باشم. حتی به این قیمت که ۷ روز استراحت برم. ایشالا چند سال دیگه وقتی پشت سرم نگاه میکنم لفسوس نخورم.


    خانم پووه من از کمکهای شما خیلی استفاده کردم ها .... لطف کردین باز هم

  18. کاربر روبرو از پست مفید gholam1234 تشکرکرده است .

    Pooh (چهارشنبه 22 بهمن 99)

  19. #10
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,459
    سطح
    94
    Points: 23,459, Level: 94
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 891
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,219 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    و خب یه مشکل دیگه ای که جدیدا بهش پی بردم، اینه که یه مسئله رو خیلی بیش از حد برای خودم پیچیده و سنگین میکنم مخصوصا مسایل سرکار رو، البته حقیقتش مسائل رو اگه دقیق و با وجدان نگاه کنی میبینی آره واقعا سنگین هستن، ولی مسئله اصلی اینه که این مسایل زاویه ها و جنبه ها و تصمیم گیران دیگه ای هم دارن که کار من در مقابل تصمیم گیریهای اونا عملا چیزی محسوب نمیشه. مثلا من کلی حساب کتاب میکنم که فلان کار رو بکنیم، ولی در نهایت مدیرعامل میگه نه یه راه حل دیگه رو انجام بدیم. یه جورایی حس دلسردی هم به آدم دست میده که میبینی تصمیماتت رو تصلا حساب نمیکنن و کار خودشون رو انجام میدن.
    در مورد این بزرگ کردن مسایل، اینقدر اون اول مسئله رو بزرگ میکنم که استرس کوچیکی هم میگیرم و معمولا سعی میکنم مسایل رو ساده سازی کنم برای خودم. مسئله رو خرد خرد بهش حمله میکنم تا فشار زیادی هم روی خودم نیاد

  20. کاربر روبرو از پست مفید gholam1234 تشکرکرده است .

    scarface (پنجشنبه 23 بهمن 99)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:03 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.