ناامیدی شدید

[sepita]

سلام من جوش های صورتم خیلی اذینم میکنن یعنی کلافم کردن اعتماد به نفسمو گرفته
چیکار کنم امید پیدا کنم به بهبود جوش های صورتم ؟؟؟
حس میکنم دیگ همیشگیه و از بین نمیره کلافم کرده الان چند ساله رو صورتمن برای درمانشم هر کاری کردم ولی حتی یه ذره بهتر نشده روحیمو از دست دادم امیدمو دیگ نمیتونم با این چهره بسازم چیکار کنم اعتماد به نفسم برگرده ؟اصلا حالا غیر این در همه چی ناامید شدم ..زندگی راکد عین مرداب بدون هیجان ..دوس ندارم با کسی صحبت کنم منظورم دوست و اشناس ..ولی عجیب دلم درد و دل و یه راهکار از سوی یه ادمی میخواد که منو درک کنه ...
اصلا دیگ اعتماد به نفس ندارم ..همه فهمیدن افسرده شدم از بس تو خودمم اما هیچکاری واسم نمیکنن حتی برای خوشحال کردنم قدمی بر نمیدارن ..خسته ام از ادما از خودم
من تازگیا نماز خوان شدم بلکه خدا کاری کنه اما هیچ کاری واسم نکرد دیگ هیچ امیدی ندارم حسه ته خط و دارم
به خدا میگم حداقل یه نفر و بزار جلو پام بلکه کمکی کنه ولی هیچ واس همین گفتم خودم حداقل یه کاری کنم اما نمیدونم از کجا شروع کنم ..حس میکنم نمیتونم هر چی متن امیدوار کننده میخونم بی فایده تاثیرش فقط یه ساعته و حتی کمتر
میگن ناشکری کنی دوبرابر میشه دردات یعنی بدتر ولی من اگه شکرم کنم نمیتونم از ته دلم باشه چون خدایی ادمای دورو برم بدجور دلمو میشکنن حتی تو خونه خودم باید حرفاشونو مسخره هاشونو بشنوم ...برای یه دختر سخته خیلییی سخته خیلی همه از قیافش بد بگن (تنها جوش نیس کلا فرم قیافم سادس و معمولی )
اصلا بیخیاله اینا من دوس دارم به چیزهای دیگه فکر کنم یعنی واسم مهم نباشه کسی دوسم نداره حتی خانوادم واسم مهم نباشه مثله دخترهای دیگ عادی نیستم و پر از کمبودم واسم مهم نباشه دیگران راجبم چی میگن میخوام خودم مهم باشم ولی چجوری؟؟؟؟؟

[vjjafari]

سلام بر شما
این حس شما منو به یاد چند سال پیش خودم میندازه.آخه منم از جوشهای صورتم خیلی ناراحت بودم.اتفاقا اطرافیانم و خانواده ام مسخرم میکردند و طعنه میزدند و همین دردم رو بیشتر میکرد.
یه روز با خودم گفتم:میرم مسجد تا با خدا حرف بزنم.وقتی رفتم اونجا اتفاقا چندتا دوست خوب پیدا کردم که اون ها هم قیافه شون مثل من بود و ساده و معمولی بودند ولی آروم آروم با هم دوست شدیم.خصوصیت جالبی که این دوستای مسجدی داشتند این بود که نعمت های مختلفی رو برای خودشون میشمردند مثلا یکیشون میگفت: من رتبه صد و هفتاد رو توی کنکور امسال آوردم. وبرای همین نعمت خدا رو شکر میکردند. البته من که چهره شناس نیستم ولی این که میگن بعضیا قیافه ندارن ولی نور چهره دارند رو اونجا فهمیدم یعنی چی.
برای واضح تر شدن مطلب مثال میزنم به آیت الله بهجت که قیافه خوبی نداشت و حتی از معمولی هم پایین تر بود ولی نور چهره ش اینقدر زیاد بود که وقتی می بینیمش یاد خدا می افتیم.
خلاصه از اون وقتی که با این آدما طرح رفاقت ریختم دو تا از مشکلاتم حل شد:1.عواطفم که لطمه خورده بود دوباره سر جاش برگشت2.فهمیدم که همه چیز به قیافه خوب نیست و خدا اینقدر نعمتای بهتر و جالبتری به ما داده که برای دیدنشون باید یه کم دقت کنیم.مثلا یکی از خصوصیات شما که از صحبت ها تون فهمیدم احساسات عالی شماست و همین اندازه یه دنیا می ازرزه. دومیش هم نماز خوندن شماس که واقعا باید پیش خدا شکرش رو بجا بیارید.
من از طرف خودم و خدای خودم از شما عزیز دل خدا واقعا تشکر میکنم و به این دل شکسته و با خداتون غبطه می خورم.

نکته آخر:
توکلتون بر خدا باشه و توسل به اهلبیت علیهم السلام رو با رفتن به هیئت هفتگی فراموش نکنید.

پیشنهاد آخر:
توی این کانال تلگرام حتما عضو بشین.به دردتون می خوره:
https://telegram.me/alabd110

[sepita]

سلام مرسی از جوابتون

اتفاقا از این که قیافم چه جوریه اصلا مهم نیس من معمولی بودنو دوس دارم اما مشکل اصلیه من پوسته بده صورتمه ...همین منو کلافه کرده دیگ اصلا نمیتونم جایی برم و اعتماد به نفس ندارم . باور کنید هر روز جوش میزنه پوستم ..گونه هام اب شدن و زیر چشمام سیاه کبود و..مثله معتادا راستش من یه دوره افسردگی شدید داشتم جوری که هیچی واسم مهم نبود از اول دبیرستان شروع شد و همش خواب و گوشی ....کلا داغون حالا شما قیافه ادمی که همش خواب بوده هیچی نمیخورده و افسرده هم هست و تصور کنید ..
ولی حالا من دیگ گوشی ندارم یعنی خراب شد دیگه هم ندادم درستش کنن ..غذا میخورم ورزش میرم ولی روحیم خیلی بده
در ضمن من ادمیم که اگه ببینی میفهمی که نمیتونه با کسی جوش بخوره یعنی اصلا با کسی درد و دل نمیکنم چون احساس میکنم که مسخره میشم یا اون منو کم میبینه ...
کلا احساس ته خط و دارم مثل مادر بزرگا یا همش به دیگران دل داریو نصیحت میکنم ..ولی کسی حاضر نیست به دردای من گوش بده
الانم دیگه با همه دوستام کاتم ...من مشهد رفتم ..امام زاده رفتم ..ولی هیچی با چند ماه پیشم فرقی ندارم از لحاظ روحی و جسمی و...
خسته ام خیلی از تنهایی ..از شرایطم ...این که من چرا افسرده شدم و چرا من اینجور شدم سوالایی که کلافم کرده...این که چرا میرم سمته خدا جوابی نمیگیرم دیوونم کرده دیگ باید چیکار کنم تا خدا منو ببینه ...امیدوارم درک کنین کارم از دوسته خوب و بد گذشته من به همه بی اعتمادم ...امیدوارم درک کنین

[sepita]

دوستان اینجا روانشناس نیس من باهاش حرف بزنم ؟ دیگ دارم دیوونه میشم من تنها مشکلم این نیس خیلی چیزاست همشون دارن منو دیوونه میکنن همشون

[بابک 1369]

ورزش در شرایط شما معجزه می کنه. از لحاظ روحی و اجتماعی
نمی دونم چه ورزشی می کنید ولی مهم ورزشهای جمعی هستند. مثل فوتبال و بسکتبال که درگیری جمعی داشته باشید
ورزش رو در اولویت اولتون قرار بدید.
بزرگی در دنیا میگه که ورزش باید صورت دختران را زیبا کند نه لوازم آرایشی.
در کل برای روحیه و اعتماد به نفس تون خیلی روی ورزش کار کنید

[sepita]

ورزش اره معجزه میکنه ولی من خیلی بدتر از این حرفام که بتونم تو یه جمعی ورزش کنم
تا وارد یه جمع میشم همش میگن چرا انقدر ساکتی چرا انقدر غمگینی چرا اینجوری چرا اونجوری ....بدم میاد از این حرف ها ..تو جمع های خانوادگی هم همینجوره ها من حالم خوب بود دو سه روز پیش ولی امروز دوباره حالم بد شد انگار لبامو به هم دوخته بودن ..اخه چرا تو این کره خاکی حتی یکی هم نیس به من کمک کنه؟؟؟؟؟؟ از وقتی خوب و بد و تشخیص دادم بد شانسی و بدبختی باهام اومد مظلوم تر و ساده تر از من پیدا نکرد اومد به من چسبید عینه کنه حالا دیگه ولم نمیکنه ..خیلی زورش زیاده بی دلیل غمگینم میکنه مخصوصا اینکه میدونه دیگه دلیلی واس شادی ندارم.......همین امروز به مادرم میگم دیگه هیچ چیز برام لذت بخش نیس میدونین چی گفت میگه خوبه وابسته به این دنیا نیستی !!!!!کدوم مادری اینجوریه اخه معلومه دوس داره زودتر بمیرم همش سرکوفت امروز فهمیدم واقعا برای دیگران عذاب اورم هیچ کس منو دوس نداره و خوشش نمیاد واقعا دوس دارم از دستشون فرار کنم !!از همه بدم میاد دیگ تصمیمم گرفتم دیگ حتی از خدام نخوام دیگه تا کی صداش کنم؟؟؟؟؟؟؟من چند روز سعی کردم خوب باشم ولی کو؟؟؟؟خدا کو؟نیست اصلا حسش نمیکنم مثله اینکه خدا هم فقط تو شادیام باهامه مثله بقیه مثله همه .....واسه دوستام ..دیگران خوشحالم که وقتی یک بار خدا رو صدا میزنن همه چیشون روبه راه میشه...خوشبه حالشون ....من امروز فهمیدم که بعضی چیزا رو همون لحظه تو همون دوران خودش دوس داری مثله خندیدن با صدای بلند تو دوران مدرسه بدونه اینکه به چیزی فکر کنی و غمگین باشی ..مثله دویدن و جیغ زدن تو خونه بدون اینکه کسی بهت بگه ساکت.....مثله اینکه دوچرخه سواری تو تابستون با دوستات بدون اینکه فکر کنی چرا هیچ دوستی نداری باهاش بری دوچرخه سواری....مثله اینکه ...انقدر زیاده که حد نداره ولی چه فایده دیگه همش تموم شد هم مدرسه هم امید من همش به پایان رسید و روح دیوونه منم اروم نشد فقط خفه شد خفه!!!!!

[fateme1]

بسم الله
سلام سپیتا خانوم خوبی نوشتهاتون خوندم درکتون کردم خدانکنه ناامید باشین ابجی وقتی خدا هست ناامیدی چیه ؟جوش که چیزی نیست و درمان میشه شاید چند هفته ای طول بکشه ولی درمان میشه من یه صابون و کرم میشناسم بهتون معرفی میکنم انشالا استفاده کردین خوب میشین خیلی ها نتیجه گرفتن
نشنیدین میگن خدا هر کی بیشتر دوست داره بیشتر امتحانش میکنه بیشتر تو سختیا میدارتش تا امتحانش کنه خداوند دوست داره صداش کنیم دوست داره صدای بندشو بشنوه همونطور که ما وقتی کسی دوست داریم دلمون میخواد بیشتر صدامون کنه تا بیشتر صداشو بشنویم و خوشحال شیم خدا حواسش به همه چی هست مطمین باشین هر چی که میخوایم بهمون میده حالا یکم دیرتر یا زودتر ولی میده فقط به وقتش پس دیگه نگین از خدام دیگه نمیخواما
الان پیش خودتون میگین چه دل خوشی داره و درک نمیکنه اینارو میگه و ..ولی اینطور نیست واقعا منم مشکلات زیادی دارم و واقعا متوجهم
تو نوشته هاتون نوشتین به همه کمک میکنم نصیحت میکنم ولی به خودم میرسه کسی نیسه که کمکم کنه انگاری حرف دل من بود خب دوست واقعی خیلی کمه کسی که واقعا پشت ادم باشه تو غما و ناراحتیا نه فقط تو خوشی واقعا کمه ولی واقعا نعمته اگر باشه من دوستام زمان کنکور شناختم وقتی که حاضر نبودن حتی اسم یک کتاب بگن واقعا خنده داره
امیدوارم حرفام به دلتون بشینه چون واقعا از دل گفتم من نمیدونم فکر میکنم اینجا قسمتی که برای پیام خصوصی پولیه الان که عضو شدم دیدم کاش اینطور نبود شاید کسی دوست نداره نوشته هاش عمومی باشه

[sepita]

سلام فاطمه جون مرسی عزیزم از پیامت خیلی وقت بود اینجا نیومده بودم ولی الان که اومدم دیدم یه نفر پیام گذاشته خوشحال شدم اره فاطمه جون منم حرفتو که از خدا بخوایم قبول دارم واقعا اگه هم بخوای از خدا دیگه چیزی نخوای و صداش نزنی نمیتونی چون خودتم میدونی غیر از اون کسی نیست صداتو بشنوه تازگیا حرف ها یا ارزوهای کوچیکم خیلی زود براورده میشن اینجوری خدارو بیشتر حس میکنم باهاش صحبت میکنم و مشکلمو میگم اونم کمکم میکنه دیروزم تنهایی رفتم سینما ولی اصلا احساس تنهایی نکردم چون واقعا خدارو حس میکردم و خیلی خوش گذشت بهم و اینکه در مورد جوش ها که گفتی چون خیلی وقته باهامن اذیت کننده شدن مخصوصا صورته من خیلی معمولیه و قشنگیه صورتم به پوسته صافمه ولی دیگه اونم ندارم میگن شاید یه دردی خیلی کم باشه اما اگه طولانی شه عذابت میده در حد مرگ ...بگذریم .راستی فاطمه جان در مورد پیام خصوصی که گفتی من اصلا نمیدونم چجوریه و کجاست ولی اینجا کسی کسیو نمیشناسه نگران نباش هر چی خواستی بگو

[fateme1]

سلام خوبی سپیتا جان اگه بدونی این یکی دو روزه 10دفعه این ادرس زدم دوباره باز شه ببینم اومدی سایت خوندی جواب بدی یا نه گفتم دیگه نمیای اخه خودم لحظه ای یه جایی کار داشته باشم ثبت نام میکنم بعد دیگه نمیرم خب خوشحالم خداروشکر
دیدی گفتم خدا حواسش به هممون هست خدا انقدر مهربونه که حتی روزیه کفار و غیر مسلمونا رو هم میده بدون اینکه ازش بخوان یا یادش کنن پس دوره از این خدای مهربون که حواسش به ماها نباشه که صداش میزنیم حتما حکمتی داره که ارزومون براورده نمیشه باید وایسیم تا وقتش من به خودم همیشه اینو میگم
ولی دقت کردی همون که با خدا درد دل میکنی و حاجتتو میگی چقدر سبک میشی این خودش نزدیکی خدارو نشون میده دیگه
اما جوشا خوب میشه حتما مطمین باش احتمال میدم تو سنی هستی که موقع این جوشاست درسته؟چن سالته الان ؟و زمینه رو هم داشتی که جوش زدی به وقتش میره این سن که رد کنی میره
چه خوب که خوش گدشته انشاالله تک تک لحظات زندگیت به شادی بگذره
خب میدونی درسته که کسی نمیشناسه ولی خب نمیدونم شاید بخندی ولی با باور های من درست در نمیاد دلم نمیخواد نوشته هامو بقیه هم بخونن چون خیلی حرفارو اینطوری مجبور میشم ننویسم بخاطر همینم وبلاگمو بستی وبلاگی که هر مطلبشو با جونو دل نوشته بودم و رتبه 1 و 2رو تو مسابقات وبلاگ نویسی اوردم البته موقتی به خاطر اینکه بعضی از وب های بقیرو که تو وبم دخیل بودن یه ایرادایی دارن منم حوصله ندارم سر و سامونی بدم به وب وگرنه سریع بازش مربانتیکردم اگه دوست داشتی بگو ادرسشو بدم بعد زمانی هم که میای بگو منم اون موقع بیام وب باز کنم و اونجا پیام بذار که منم همون موقع جواب بدم و حرف بزنیم

[sahar67]

همه ی ادمها دوره های ناامیدی و افسردگی رو تو زندگیشون تجربه کردن من خودم یه زمانی اونقدر افسرده شده بودم که نزدیک بیست کیلو وزن اضافه کردم و همین روز به روز افسرده ترم کرده بود جوریکه از خونه نمیومدم بیرون
منتظر همه بودم کمکم کنن به جز خودم
حتی بارها از همسرم شکایت میکردم که من افسردمو ناراحتم و تو هیچ کاری برام نمیکنی

یه روز خواهرم بهم گفت تو اونقدر به شوهرت وابسته ای و لوسی که دلت میخواد حتی وقتی لقمه ای میخوری شوهرت بیاد از دهنت در بیاره بگه نخور عزیزم چاق میشی
چرا به خودت نمیای ؟؟چرا نمیفهمی ادما خودشون باید مشکلات خودشونو حل کنن؟دعوام کردو گفت تو اونقدر خودتو سرگرم زندگی و شوهرت کردی که یادت رفته خودت از همه باید برای خودت عزیزتر باشی حرفهاش اگرچه تند اما عین واقعیت بودو به من یه تلنگر اساسی زد در عرض هفت ماه بیست و شش کیلووزن کم کردم

خلاصه منظورم ازین حرفا این بود که فکر نکن فقط تو از یه سری چیزها ناراضی هستی و افسرده شدی هممون یه دوره هایی رو تو زندگیمون داشتیم

فراموش نکن که عزیزترین افراد ادم هم نمیتونن به ما کمک کنن اگر خودمون نخوایم
اینهمه افسردگی برا مشکل ساده ای مثل جوش صورت که با وجود اینهمه دکتر کاربلد و داروهای مختلف براحتی قابله حله کمی غیر منطقیه

هرچیزی که ناراحتت میکنه برو سراغ حلش به همین راحتی
نذار هیچ چیزی تو این دنیا به همت بریزه
رفع جوش صورت سخته یا کم کردن بیست و شش کیلو وزن؟؟ من تونستم اینکارو بکنم و به شدت از افسردگی در اومدم حالا بیست و چهارساعته بیرونمو مشغول مهمونی رفتنو خرید کردن و برنامه گذاشتن با دوستامون
در حالیکه یه مدت حتی جایی دعوت میشدیم نمیرفتم
حیف نیست جوونی و سلامت خودمونو برا همچین چیزهایی خراب کنیم؟؟
از جوونیت نهایت استفاده رو ببر زمانی میرسه که حسرت این روزهاتو میخوری

مشکل شما جوش صورتو قیافه ی معمولی نیست مشکلتون کمبود اعتماد به نفسه
هر چیزی که کمکت میکنه اعتماد به نفستو بالا ببری انجام بده هر کاری که فکر میکنی درسته انجام بده و به خودت کمک کن

یادمون نره اگر دیگران کمکمون نکردن خودمون اینکارو بکنیم خودمون هم در حق خودمون کوتاهی نکنیم
تا میتونی کتاب بخون راجع به اعتماد به نفس
تو اینترنت سرچ کن
با افرادی که اعتماد به نفس واقعی دارن دوست شو همه ی اینها کمکت میکنه
اولین کار هم رفتن پیش یه متخصص مجرب پوست باشه

حودت به خودت کمک کن
عاشق خودت باش
جسم و روحتو دوس داشته باش
منتظر هیچ کس نباش
تا خودت نخوای هیچ کاری پیش نمیره