نوشته اصلی توسط
آندیاباران
راستی اینم بگم که احساس میکنم خود بابام هم نمیدونه چیکار میخواد بکنه.همش به مامانم میگه فعلا به کسی نگو . یه ماه صبر کن.
از طرفی داره واسه اون زنه میمیره و میگه اون زنه هم چند بار برای بابام خودکشی کرده!!!
از طرفی هم احساس میکنم مامانم تو گلوش گیر کرده.
یعنی یه جورایی دوست داره مامانم سر زندگیش باشه و این زندگی فعلی از هم نپاشه که این باعث میشه آبروشم نره.از طرفی هم با اون زنه باشه و به عشقش برسه و مامانم باهاش کاری نداشته باشه.
راستی بابام گفته تا این لحظه حتی به زنه دست هم نزده و فقط در حد حرف بوده و با هم تو ماشین دور زذن.
انشالله خدا هر کی رو که زندگی کسی رو خراب میکنه از رو زمین بر داره
علاقه مندی ها (Bookmarks)