به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 8 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 72
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 خرداد 94 [ 17:29]
    تاریخ عضویت
    1393-2-25
    نوشته ها
    70
    امتیاز
    1,305
    سطح
    20
    Points: 1,305, Level: 20
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    223

    تشکرشده 126 در 49 پست

    Rep Power
    0
    Array

    اززندگیم به شدت ناراضیم احساس کپک زدگی میکنم

    - - - Updated - - -

    باسلام 4 سال پيش باهم دانشگاهيم ازدواج کردم خانوادم بسيار مخالف اين ازدواج بودند اما دوستي من بااين آقا ورابطه احساسي که بين ماايجادشده بود ازدلايل اصرارمن بود
    بلاخره باوجود مخالفت شديدخانواده زنش شدم علت مخالفت خانواده ام بيکاري طرف وخانواده بي اصل ونصبش ب ود اما هواوهوسي که من اسمش راعشق گذاشته بودم منجربه اين ازدواج شد
    ومن باتوجه به قناعت وعزت نفسي که درخودسراغ داشتم فکرميکردم که ميتوانم با نداري شوهرم بسازم تاوقتي که کارپيداکند وبلاخره دريکي از طبقات خانه

    پدرشوهرم که دريک محله اي بسيارپرت ودهاتي بود ساکن شديم ناهار يک عددتخم مرغ آبپز وشام يک پياله آبگوشت ميدادند هفته اي يک بارحق داشتم به خانه پدرم بروم ووقتي هم برميگشتم درراقفل ميکردن وکلي اذيتهاي ديگه بااين وجودهمه رابخاطراينکه انتخاب خودم بودتحمل ميکردم که بعداز 5ماه بخاطرپول آب وبرق ماروازخونه بيرون کردن

    وما مجبورشديم درپارکينگ منزل پدرم زندگي کنيم الان همسرم دريک کارخانه به عنوان کارگرساده داره کارميکنه بااينکه ليسانس داره ويک بچه 2ساله دارم ولي ازاين زندگي
    ديگه داره حالم بهم ميخوره خودم روخوب شناخته بودم من بابي پولي شوهرم ساختم ولي بيکسي داره عذابم ميده خانواده وفاميل دزدوگداصفتش که نبودنشان بهترازبودنشان
    هست افرادي که پول را به فرزندوناموس ميفروشندانسانهاي پستي که آبروندارن وباورکنيد باورکنيد پول را حتي به جان فرزندشان هم ترجيح ميدهند حاضرند پسروعروس و
    نوه را به 100تومن نه به 50 تومن بفروشن به خدادلم خونه ماقيد اين آدماروکلا زديم همسرم مردخوب ومهربون وخوش اخلاق وپاکيه وازنجاست خونوادش به دوره اما من
    ديگه ازاين همه بيکسي خسته شدم تواين 4سال يه بارم نشده دست منوبگيره ببره پيش فاميلاش آخه پيش کدوم فاميل يه مشت گدا ودزد و خسيس نه ختمي نه عروسي
    ميرم نه رفتي نه آمدي آخه من تاکي بايدتاوان اين اشتباهموپس بدم توهرمراسمي چه توختم چه تومراسم شاد فاميل شوهر خواهرام هستن ومن هميشه خواروحقيروتنهام ميدونيدکه چي
    ميگم عزت وارزش واحترام يه دخترکه به خونه بخت رفته به پدرومادرشوهرش وبه فاميلهاي شوهرشه اما کمر من زيرباراين همه تحقير داره خم ميشه اصلا خم شده وشکسته نداريشو تحمل کنم بيکاريشوتحمل کنم اما به خدا بي پولي مشکلي نيست دربرابر بيکسي به قول ما ترکها آدام سز دغ پيس دردي هش کسيم يوخدي مني يوخليا الان خودم دارم
    استخدام ميشم وهمش به فکرطلاقم اگه بچه نداشتم يه لحضه هم صبرنميکردم ولي قربون حکمت خدابرم که ناخواسته باردارشدم ونتونستم سقط کنم ولي آيا فقط بخاطريک بچه اين همه فشارراتحمل کردن ارزش دارد مني که فقط بخاطر پسرم که فردانگه بابام کجاست دارم افسردگي شديدي ميگيرم ميدونم کارم به قرص اعصاب ونهايتا تيمارستان


    خواهدکشيد ب
    ه شدت گريه ميکنم حوصله هيچ کاري راندارم هميشه سرشوهردادميزنم ونفرينش ميکنم واوراتحقيرميکنم وقتي درکنارش هستم فقط باخودميگويم خداياچه مفت خودم رافروختم واوچه راحت ازمن لذت ميبرد شمارابه خدا کمکم کنيد طلاق باوجود يک بچه عاقلانه است يابازهم دارم احساسي تصميم ميگيرم
    ازمشاورین تمنا دارم سریعا پاسخ مرابدهند چون ازنظرمالی نمیتونم پیش مشاوربروم


    - - - Updated - - -



    ویرایش توسط مامان فربد : پنجشنبه 25 اردیبهشت 93 در ساعت 04:14

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 10 فروردین 98 [ 11:48]
    تاریخ عضویت
    1392-1-18
    نوشته ها
    96
    امتیاز
    5,259
    سطح
    46
    Points: 5,259, Level: 46
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    1,092

    تشکرشده 246 در 78 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام مامان فرید
    به تالار خوب و پر رونق همدردی خوش اومدی عزیزم.
    حالا چرا اینقدررررررررررررررررررر ناراحت؟ چرا عصبییییییییییییی؟
    چرا اینهمه ناشکری؟؟؟
    مامان فرید عزیزم انتخاب کردی برای ازدواجت و ازدواج کردی و حالا مامان یه فرشته آسمونی هستی. اینا کجا بده؟؟
    تازه میگی که همسرت چشم پاک و نجیب و زحمتکش و خوش اخلاقه.
    عزیز من مگه گناه پدر رو پای پسر مینویسن؟ مگه همسرتون تو انتخاب پدر و مادر و خانواده و فرهنگش نقشی داشته ؟
    این حرفها واقعا گفتن نداره. کسی رو نباید به خاطر پدرو مادرش سرزنش کرد. چون حق انتخابی درشون نداره.
    شما خسته و آسیب دیده ای . حق داری عزیزم . اما راه حلش نه دادو وبیداد و نه نفرین کردن همسرته.
    راهشو پیدا کن که خانواده تو نجات بدی و بدون که ارزش یه زن به صلابتشه (به قول کاربر دوست داشتنی ، سرافراز گرامی)
    مگه هممون ازدواج میکنیم مشکلی تو زندگی نداریم ؟ مگه مشکلات اقتصادی و به خونه و مسکن بودن و بیکاری تو زندگی دیگران نیست؟؟؟؟
    حالام که خدا رو شکر داری استخدام میشی و خب میتونی پا به پای شوهرت کار کنی و زندگی تو بسازیی و بچه ات رو خوب بزرگ کنی عزیزم. باور کن همین زندگی تو الان آرزوی خیلی هاست .
    بالاخره روزی که به همسرت بله گفتی و باهاش سر سفره عقد نشستی ، خوبی هایی تو وجودش دیدی، خب الانم همون ها رو ببین . چه ایرادی داره مگه ؟ حتما که نباید بدی های فامیلشو ببینی.
    فامیلش هرچی که میخوان باشن، حقیر ، دزد ، خسیس، پست و یا هر چیزی که تو میگی، اما شوهرت که مرد خوبیه و دوستت داره، خب با فامیلش تا کمترین میزان ، رفت وآمد کن. دو دستی به زندگی خودت بچسب. تحمل و اعصابتو قوی کن . خاطرات عاشقانه تو مرور کن . بالاخره لحظه های خوبی هم کنار همسرت داشتی عزیزم.
    چرا باید فامیل شوهرت باعث سرافکندگی تو باشن؟ اونا هرچی که باشن ، واسه خودشونن و خانواده سه نفره شما جداست. به شوهرت احترام بذار. از خانوادت بخواه بهش تکریم کنن و همسرتو با دیگران واقعا واقعا مقایسه نکن و زندگیتو الکی به خاطر فامیلی که سالی یه بار نمیبینیشون، تلخ نکن عزیزم.
    ببین آدما باید قبل ازدواج با عقلشون تصمیم بگیرن و بعد از ازدواج با عشقشون تصمیم بگیرن . باید چشماتو روی معایب خانوادش ببندی عزیزم. چون انتخاب خودت بوده و واقعا حیفه که زندگی تو که پتانسیل خوشبختی و خوبی رو داره ، صرفاً به این دلایل از دست بدی و متلاشی کنی.

  3. 6 کاربر از پست مفید مهربونی... تشکرکرده اند .

    del (چهارشنبه 21 خرداد 93), meinoush (چهارشنبه 14 خرداد 93), sara 65 (جمعه 26 اردیبهشت 93), toojih (جمعه 26 اردیبهشت 93), مامان فربد (شنبه 27 اردیبهشت 93), بالهای صداقت (دوشنبه 05 خرداد 93)

  4. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود به همدردی خوش آمدید.

    آیا با خانواده خودتان در ارتباط هستید؟چون نوشتید در پارکینگ خانواده تان زندگی میکنید
    بر طبق اولویت بصورت شماره بندی مشکلات خودتان را مطرح کنید
    خصوصیات مثبت و منفی رفتار خودتان و ایشون را بنویسید.


    پ.ن: نتیجه رفتار غلط و احساسی روابط دوستی بین دختر و پسر قبل از ازدواج
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  5. 6 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    del (پنجشنبه 25 اردیبهشت 93), Esssssi (جمعه 26 اردیبهشت 93), meinoush (چهارشنبه 14 خرداد 93), salehe92 (جمعه 26 اردیبهشت 93), مامان فربد (شنبه 27 اردیبهشت 93), بالهای صداقت (دوشنبه 05 خرداد 93)

  6. #4
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مامان فربد نمایش پست ها


    وما مجبورشديم درپارکينگ منزل پدرم زندگي کنيم الان همسرم دريک کارخانه به عنوان کارگرساده داره کارميکنه بااينکه ليسانس داره ويک بچه 2ساله دارم ولي ازاين زندگي ديگه داره حالم بهم ميخوره خودم روخوب شناخته بودم

    ماقيد اين آدماروکلا زديم همسرم مردخوب ومهربون وخوش اخلاق وپاکيه

    ديگه ازاين همه بيکسي خسته شدم تواين 4سال يه بارم نشده دست منوبگيره ببره پيش فاميلاش آخه پيش کدوم فاميل يه مشت گدا ودزد و خسيس نه ختمي نه عروسي ميرم نه رفتي نه آمدي آخه من تاکي بايدتاوان اين اشتباهموپس بدم توهرمراسمي چه توختم چه تومراسم شاد فاميل شوهر خواهرام هستن ومن هميشه خواروحقيروتنهام ميدونيدکه چي

    ميگم عزت وارزش واحترام يه دخترکه به خونه بخت رفته به پدرومادرشوهرش وبه فاميلهاي شوهرشه اما کمر من زيرباراين همه تحقير داره خم ميشه اصلا خم شده وشکسته نداريشو تحمل کنم بيکاريشوتحمل کنم اما به خدا بي پولي مشکلي نيست دربرابر بيکسي به قول ما ترکها آدام سز دغ پيس دردي هش کسيم يوخدي مني يوخليا

    الان خودم دارم استخدام ميشم وهمش به فکرطلاقم اگه بچه نداشتم يه لحضه هم صبرنميکردم ولي قربون حکمت خدابرم که ناخواسته باردارشدم ونتونستم سقط کنم ولي آيا فقط بخاطريک بچه اين همه فشارراتحمل کردن ارزش دارد مني که فقط بخاطر پسرم که فردانگه بابام کجاست دارم افسردگي شديدي ميگيرم ميدونم کارم به قرص اعصاب ونهايتا تيمارستان
    خواهدکشيد به شدت گريه ميکنم حوصله هيچ کاري راندارم هميشه سرشوهردادميزنم ونفرينش ميکنم واوراتحقيرميکنم
    مامان فربد عزیز،

    شاید مشکل اصلیتون را نگفتید یا من درست متوجه نشدم.
    واقعا به خاطر این که با خانواده همسرت رفت و آمد نداری و خانواده شوهر خواهرهات توی بعضی مراسم هستند و ... می خوای طلاق بگیری؟

    مرد سالم و مهربان و خوش اخلاق و پاک و .... شما حتی یک خصوصیت منفی از شوهرت نگفتی.
    از این مرد می خوای جدا بشی چیکار کنی؟
    شما که چون خواهرشوهرت یا مادرشوهرت توی مهمونی ها کنارت نیست، تا این حد حس تنهایی و غیرعادی بودن شرایطت بین فامیل و ... می کنی
    می خوای طلاق بگیری، بعد از طلاق توی همه مراسمها تک و تنها بری؟ خودت کم غصه داری، یکی درمیون هم ازت بپرسن بچه ات کجاست؟ کی دیدیش؟ نمی دنش به تو؟ عیب نداره با پدرش باشه بهتره. بیاریش پیش خودت بهتره. نه نیاریش، پر رو می شن و ........ هر کس یه مدلی دلسوزی کنه و یه نظری بده. بعد هم مساله مطلقه بودنت و ازدواج مجدد و ...... اووووووووووووووووو ...........

    با توجه به روحیات خودت و شرایطی که تعریف کردی، طلاق شما وضعیت را برات بدتر می کنه.
    صدمات جدایی از همسر و مشکلات بچه بماند، برخوردهای اطرافیان خیلی بهتر از امروز نخواهد بود.

    فکر کنم از خستگی و بی حوصلگی به این نتایج رسیدی و تصمیمهای احساسی و عجولانه داری می گیری.
    انشاله شاغل بشی، وضعیت اقتصادیتون بهتر بشه، می تونی یه مقدار بیشتر به خودت و روحیاتت برسی (ورزش، تفریح، مسافرت و ... ) حالت بهتر می شه.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  7. 10 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    del (چهارشنبه 21 خرداد 93), Dimona (پنجشنبه 25 اردیبهشت 93), mahasty (پنجشنبه 25 اردیبهشت 93), meinoush (چهارشنبه 14 خرداد 93), salehe92 (جمعه 26 اردیبهشت 93), toojih (جمعه 26 اردیبهشت 93), نازنین2010 (پنجشنبه 25 اردیبهشت 93), مهربونی... (شنبه 27 اردیبهشت 93), مامان فربد (شنبه 27 اردیبهشت 93), بالهای صداقت (دوشنبه 05 خرداد 93)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 مهر 96 [ 22:35]
    تاریخ عضویت
    1392-3-16
    نوشته ها
    135
    امتیاز
    4,002
    سطح
    40
    Points: 4,002, Level: 40
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 42.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    207

    تشکرشده 148 در 68 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    24
    Array

    ميگم عزت وارزش واحترام يه دخترکه به خونه بخت رفته به پدرومادرشوهرش وبه فاميلهاي شوهرشه اما کمر من زيرباراين همه تحقير داره خم میشه
    فکر کنم تمام مشکلتون ازین طرز تفکر ناشی میشه...
    چی باعث شده به عنوان یه خانووم فکر کنید ارزش و مقام خودتون...شخصیت و بعد انسانی وجودتون رو خونواده شوهر رقم میزنن؟پس نقش شما چی میشه؟
    اینک همه چیز را از نو می سازم.

  9. 8 کاربر از پست مفید الهه آذر تشکرکرده اند .

    del (چهارشنبه 21 خرداد 93), meinoush (چهارشنبه 14 خرداد 93), salehe92 (جمعه 26 اردیبهشت 93), toojih (جمعه 26 اردیبهشت 93), مهربونی... (شنبه 27 اردیبهشت 93), مامان فربد (شنبه 27 اردیبهشت 93), بالهای صداقت (دوشنبه 05 خرداد 93), شیدا. (پنجشنبه 25 اردیبهشت 93)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 خرداد 94 [ 17:29]
    تاریخ عضویت
    1393-2-25
    نوشته ها
    70
    امتیاز
    1,305
    سطح
    20
    Points: 1,305, Level: 20
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    223

    تشکرشده 126 در 49 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مامان فربد بیچاره

    با سلام ممنون ازتک تک پاسخهاتون
    دوستان شاید من نتوانسته ام مشکلم را به طور واضح بیان کنم خودم هم میدانم که بخاطر این موارد طلاق گرفتن درست نیست ولی دغدغه اصلی من اینه که همش به فکرطلاقم یعنی بااینکه عملا هیچ اقدام قانونی نمیکنم ونخواهم کرد وحتی درمورد طلاق چیزی به همسرم هم نگفته ام چون عرض کردم به هیچ وجه نمیخوام طلاق بگیرم اما چیزی که زجرم میده غوغای درونی ام هست اینکه همش از انتخابم پشیمانم همش به گذشته فکرمیکنم به حرفهای خونوادم که میگفتن عروس این قوم نشو احساس میکنم که زندگی باشوهرم یعنی زندان وهمیشه منتظرم که کی خلاص خواهم شد طلاقی ازشوهرم گرفته ام که درهیچ محضری ثبت نشده وهیچ کس نمیداند فقط دل داغونم میداند که دیگر جایی برای همسرم درقلبم نیست ازخودم متنفر میشم وقتی درخیالبافیهایم برای حذف شوهرم اززندگیم به مرگ او فکر میکنم اینکه کی خواهد مرد باورکنید وقتی این فکرها به سراغم میاد تندتند اشک میریزم اخه چراباید یه زن تا این حد ازشوهر بیچاره ومظلومش سیرشده باشه
    بودونبودشوهرم برایم فرقی ندارد دیربیایید زودبرود غذابخورد غذانخورد بدجوری ازچشمم افتاده لطفا نگویید کاراشتباهی میکنی خودم هم میدانم ولی چه کنم دست خودم نیست این احساسات یک شبه به وجود نیامده که یک شبه ازبین برود عذابی میکشم که فقط خودم میدانم چی میگم اینکه شوهرتو دوست نداشته بای وحتی ازقیافش ازمحبتاش بدت بیاد ولی بخوای یک عمر باهاش زندگی کنی خدا لعنت کنه خونوادشو که اونقدر پسرشونو جلوی این چشمام تحقیرکردن اونقدر ظلم درحقمون کردن که شوهرم ازچشمم افتاده
    درد دیگر من این است که چون خودم این انتخابو کردم به هیچ وجه نمیتونم باخونوادم مشکلمو درمیون بزارم فقط تنها چیزی که خوشحالم میکنه شرافت وپاکی وجودمو که باوجود این که درونا هیچ میلی به همسرم ندارم اما وفادار به اوبوده وهستم وخواهم بود تا روز مرگم
    ای مرگ برس که زندگی ماراکشت

    - - - Updated - - -

    عزیزم مهربونی جون چقدر حرفات بهم آرامش داد چقدر حرفایی که شمازدی رو دوست داشتم یکی بهم بگه
    آخه میدونی حرفايي که شما بهم زدي باورکن روزي 100 بار به خودم ميگم وقتي ظرف ميشورم وقتي پسرمو ميبرم پارک هي فکر فکر فکر همش خوبيهاي شوهرمو به خودم ميگم باخودم ميگم ببين شوهرت اين خوبي روداره و...... اما تا خواهرامو ميبينم يا دختراي فاميلو احساس کمبود ميکنم تا يکي رو ميبينم که ازدواج کرده ومادرشوهر براشون چيکاراکه نميکنه ته دلم خالي ميشه يا بعضي پسراي فاميل که خواستگارمن بودن والان دارن ازدواج ميکنن وقتي به مراسم عروسيشون ميرم دلم ميترکه اين احساس پشيموني داره تباهم ميکنه ازطرفي چون به حرف خونوادم گوش ندادم يه بارم نشده که بتونم بايکي ازخواهرام دردودل کنم نميخوام بفهمن زندگيم چقدر بهم ريختست چون حتما ميگن خودت کردي
    حداقل بزار ديگه نفهمن که اون عشق عشقي که ميکردم حتي اون هم نيست بزار فکرکنن که عاشق شوهرمم بزار ندونن که مثل چي پشيمونم

  11. 2 کاربر از پست مفید مامان فربد تشکرکرده اند .

    مهربونی... (شنبه 27 اردیبهشت 93), شیدا. (جمعه 26 اردیبهشت 93)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 خرداد 94 [ 17:29]
    تاریخ عضویت
    1393-2-25
    نوشته ها
    70
    امتیاز
    1,305
    سطح
    20
    Points: 1,305, Level: 20
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    223

    تشکرشده 126 در 49 پست

    Rep Power
    0
    Array
    باسلام شیداجان ممنون حرفات یکم روم تاثیر گذاشت چقدر منو خوب شناختی وخیلی خوب روحیاتمو تحلیل کردی آره من خیلی حساسم زودرنجم بایه چیزکوچیک میریزم بهم
    وبه حرف مردم هم خیلی اهمیت میدم طرزتفکرمردم درباره من وزندگیم بیشتر عذابم میده میدونم همشون میگن خاک برسرش رفت زن کی شد یه بیکار بی خونواده ولی راست میگی بعد ازطلاق هم میگن خاک برسرش یه بچه به دنیا اورد وکردش بچه طلاق وحتی اگه ازدواج موفقی هم بکنم میگن خاک برسرش که روسربچش نا پدری اورد وبچه رو از پدرش جداکرد
    ننتیجه :حرف مردم درهرحالی ادامه دارد....................

    - - - Updated - - -

    سلام الهه آذر ممنون ازپاسختان
    میدونی چی باعث شده این فکروبکنم حرف مردم رفتار مردم تفاوتی که بین تو واونی که عروس یه خونواده خوب بااصل ونصب یاثروتمند شده میذارن احترامی که بهت قائل نمیشن به جرم اینکه فقیری به جرم اینکه بی کس وکاری بزرگی واحترام به سن نیست به تحصیلات نیست به خوب بودن نیست به خوش اخلاقی نیست فقط وفقط به پوله والبته آبرو من که اینطور جامعه رو دیدم تا دیروز دختر یه ادم نسبتا پولدار وازیه خونواده با آبرو بودم مورد احترام فامیل بودم اما امروز دیگه اون دختر نیستم یه زنم زن یه مرد بیکار بیخونواده بی اصل ونصب که پدر حاضرنشد فقط یه سال صبرکنه که همسرم کار پیداکنه وقتی پدری به پسرش ارزش نمیزاره چطور دیگران براش ارز قائل شن
    ویرایش توسط مامان فربد : جمعه 26 اردیبهشت 93 در ساعت 09:52

  13. 2 کاربر از پست مفید مامان فربد تشکرکرده اند .

    salehe92 (جمعه 26 اردیبهشت 93), شیدا. (جمعه 26 اردیبهشت 93)

  14. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 بهمن 99 [ 21:18]
    تاریخ عضویت
    1392-12-19
    نوشته ها
    453
    امتیاز
    13,898
    سطح
    76
    Points: 13,898, Level: 76
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 152
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,320

    تشکرشده 1,329 در 398 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    69
    Array
    سلام مامان فربد عزیز
    به همدردی خوش امدی
    عزیزیم شما اواین نفری نیستی که با عشق ازدواج کرده و بعد از مدتی شعله های عشقش کم شده و با واقعیات بیشتر اشنا........
    عزیزم اگه در انتخاب همسر خیلی درست عمل نکردی بیا اینجا درست و منطقی عمل کن.
    عزیزم واقعا جای شکر دارد که همسرتون مرد خوب و پاکی هستند.
    یک لحظه تصور کن پولدار بودند ولی مشکلات دیگری مثل بداخلاقی و دست بزن و هزار و یک مشکل دیگه داشتند............
    عزیزم نمی خوام شعار بدم ولی پول داشتن لازمه خوشبختی نیست و البته بی پولی هم باعث تلخ شدن زندگی میشه. و اینجا خود شمایی که نباید اجازه بدی این شرایط کامت را تلخ کنه و با مدیریت درست و تلاش و کوشش بیشتر و صبر و قناعت و توکل به خدا از این شرایط با سربلندی گذر کنی... الان شوهرتون بیش از هر زمان دیگه ای به شما نیاز دارند. الان باید مثل یک کوه پشتشون بایستی و اجازه ندی که بشکنند. و در اینده که همه چیز بر وفق مراد شد به خودتون افتخار کنید....
    وقتی پدری به پسرش ارزش نمیزاره چطور دیگران براش ارز قائل شن
    در درجه اول رفتار خود ادم که براش احترام میاره.
    و اگه خانواده ایشون بهشون احترام نمیذارند شما هم رویه انها را پیش نگیر. این شمایی که الان باید در کنار همسرت باشی و بهش احساس بزرگی را انتقال بدی و به کمک هم سختی های زندگی را پشت سر بذارید و زندگیتون را با دستهای خودتون از صفر بسازید.
    مگه همه ادم های پولدار و سرمایه دار اول پولدار بودند؟؟؟ خیلی هاشون از صفر شروع کردند و با تلاش و کوشش بی پایان و توکل به خدا زندگی شان را ساختند......
    عزیزم من مشاور نیستم. ولی به نظرم بهتره در درجه اول این فکرهای طلاق و..... از ذهنت بیرون کنی..... میگن به هر چی فکر کنی به همون میرسی......
    عزیزم بیا یک مدت روی خودت کار کن و سعی کن انقدر به مشکلاتت فکر نکنی... بیا براش راه حل پیدا کن.... ببین تو همین شرایط چیکار میتونی بکنی که کمی احساس تنوع و شادی بیشتر به زندگی خودت و شوهرت بدی..... و انقدر به خانواده شوهرت فکر نکن..... و بیا اگه می تونی طرز فکرت را نسبت به انها تغییر بده.... بیا فکر کن که انها هم انسان هستند.... و با تمام مشکلات موجود سعی کن که بگردی و نقطه مثبت پیدا کنی.... با یاداوری نقاط منفی فقط خودت را دشارژ و ناراحت می کنی.... و عزیزم بیا کمی لحنت را عوض کن.... از یک انسان تحصیل کرده انتظار بیشتری میره.... لحنت درباره خانواده شوهرت در پست اول زیبا نیست.....نمی خوام با این جمله ام ناراحت بشی فقط می خوام بهت بگم که انها هم با تمام نقاط منفی که دارند باز هم انسان هستند و اگه انها به شما خوبی نکردند شما انگونه که میدونی و درست هست عمل کن و اجازه نده که مشکلات شما را از خوب بودنت دور کنه......

    ننتیجه :حرف مردم درهرحالی ادامه دارد....................
    و درباره صحبتهای مردم می خوام برات یک داستان را نقل قول کنم..... این داستان را فرشته مهربان سرپرست سایت برام گفتند... داستان خیلی جالبیه....

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان نمایش پست ها
    لقمان حکیم به فرزندش سفارش می کند: فرزندم دل به رضایت، ستایش و تعریف مردم نبند، زیرا هر قدر انسان در راه آن بکوشد به هدف نمی رسد و هرگز نمی تواند رضایت همه را به دست آورد.

    فرزند به لقمان گفت: معنای کلام شما چیست؟ دوست دارم با مثال یا عمل یا گفتاری به من نشان دهی.

    لقمان از او خواست با هم بیرون بروند. پدر با پسر با یک دراز گوش (الاغ) بیرون رفتند.

    پدر سوار دراز گوش شد و پسر پیاده دنبالش به راه افتاد. در راه عدّه ای را دیدند که با یکدیگر می گویند: این مرد کم عاطفه را ببین که خود سوار شده و بچّه را پیاده به دنبال خود می برد. چه کار زشتی! لقمان به فرزندش گفت: سخن مردم را شنیدی؟

    سوار شدن من و پیاده بودن تو را بد دانستند. گفت: بلی حالا تو سوار شو من پیاده به دنبالت راه می روم پسر سوار شد و پدر پیاده به دنبال او حرکت کرد. باز با گروهی برخورد کردند.آنان نیز گفتند : این چه پدر بد و آن پسر هم

    بی ادب است. پدر بد است چون پسر را خوب تربیت نکرده. او سوار است و پدر پیاده! بهتر بود پدر سوار می شد تا احترامش نگه داشته شود.

    پسر بی ادب است که پدر پیاده و خودش سوار است. او عاق والدین می شود. لقمان به پسر فرمود: سخن اینها را هم شنیدی. بله آقا.لقمان فرمود: حالا هر دو سوار الاغ می شویم. هر دو سوار شدند. در این حال به گروهی دیگر از مردم رسیدند. آنان با خود گفتند. دو نفر سنگین هستند. در دل آنها اثری از رحمت نیست. هر دو سوار بر یک حیوان شده‌اند. از سنگینی وزنشان پشت حیوان می‌شکند.

    اگر یکی سواره، دیگری پیاده می‌رفت، بهتر بود. لقمان به فرزندش گفت. صحبت اینها را هم شنیدی : گفت بلی.

    حالا حیوان را بی بار، و خودشان پیاده به دنبال حیوان حرکت کردند. باز مردم آنان را برای این‌که از حیوان استفاده نمی کنند و مرکب را جلو انداختند و خودشان به دنبال آن پیاده می‌رفتند سرزنش کردند.

    لقمان به فرزندش گفت: آیا برای انسان راهی کامل برای جلب رضایت مردم وجود دارد.« بنابراین امیدت را از رضای مردم قطع کن و به فکر رضایت خداوند باش، زیرا این کار آسان است و سعادت دنیا و آخرت در همین است. »

    اسلام خدمت به مردم را یک ارزش می داند. خادمان مردم هم بندگان خاصّ خداوند هستند و برای خداوند در روی زمین بندگانی وجود دارد که در جهت تأمین نیازهای مردم تلاش می کنند.

    این خادمان روز قیامت در سایه ی رحمت الهی و در امنیت هستند.

    عزیزم در این سایت کلی مقاله جالب در زمینه های مختلف وجود دارد که خیلی بهت کمک می کنه....
    عزیزم تا میتونی به خودت برس و سعی کن احساسات خوب را جایگزین این احساسهایی که الان داری بکنی.... هر چه دیرتر اقدام کنی این احساسات منفی ات کم کم به شوهرت هم منتقل میشه و احساس دلشکستگی می کنه و وضیعیت را سخت تر می کنه.... و عزیزم هیچ وقت اجازه نده که این مشکلاتتون باعث بشه که روی رابطه فرزندتون با پدرش تاثیر بذاره و هیچ وقت جلوی فرزندتون چیزی به شوهرت نگو..... و هیچ وقت اجازه نده که به خاطر مشکلات موجود فرزندت از لحاظ عاطفی از پدرش دور و به شما نزدیک بشه..... که اینجوری بچه خیلی ناراحت میشه.......همیشه جلوی فرزندتون از خوبی ها و بزرگی های پدرش بگو......
    عزیزم زندگی پر از فراز و نشیب و ما باید مسئولیت انتخاب هامون را به عهده بگیریم و مشکلات را به شکلات تبدیل کنیم و این دیگه بر میگرده به توانایی های شما
    برات بهترینها را ارزو می کنم

    - - - Updated - - -

    راستی طبق قوانین سایت کاربران سایت می توانند روزانه 3 پست ارسال کنند. البته برای مشترکین این قانون وجود نداره.


    «آرامش» وقتی به سراغت می آید که «تلاش» کرده باشی.

    « من در رقابت با هیچ کس جز خودم نیستم، هدفم مغلوب نمودن اخرین کاری است که انجام داده ام. »

    « مهم انجام وظیفه است، نه نتیجه »

    http://www.hamdardi.net/imgup/5471954c9081a134ec.jpg


  15. 3 کاربر از پست مفید salehe92 تشکرکرده اند .

    meinoush (چهارشنبه 14 خرداد 93), مامان فربد (شنبه 27 اردیبهشت 93), شیدا. (جمعه 26 اردیبهشت 93)

  16. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 خرداد 94 [ 17:29]
    تاریخ عضویت
    1393-2-25
    نوشته ها
    70
    امتیاز
    1,305
    سطح
    20
    Points: 1,305, Level: 20
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    223

    تشکرشده 126 در 49 پست

    Rep Power
    0
    Array




    باسلام وسپاس فراوان از صالحه عزیز
    خیلی ممنون که درباره حرف زدن وطرزتفکرمن درباره خانواده شوهرم بهم انتقادکردی ناراحت که نشدم تازه خوشحال هم شدم (من ادم خوبی بودم بخاطرتو بدشدم)
    درسته تواین مدت بدیهای خونواده شوهرم بهانه ای شده برای اینکه من بدباشم وچون زورم به خونواده شوهرم نرسیده درعوض همه روسروشوهرتلافی کردم
    دلم میخواداگه شما وهرکدوم ازکاربران محترم وقت دارید به دردودلام گو ش بدید وبگید این بدیهارو چه جوری ازهنم پاک کنم تا شاید به قول شما بتونم به اونها هم به چشم یک انسان نگاه کنم که اینجوری هم برای خودم بهترباشه وبتونم بعداز4سال بااونها رفت وامدکنم وهم برای همسرم
    ببینید خونواده شوهرم درواقع نه دزدن نه گدا ونه ناموس فروش درسته من القاب زشتی درمورد اونها به کاربستم ولی به خدارفتارهایشان درحداین القاب بود
    به هرگوشه ای ازخاطراتم باهمسرم که نگاه میکنم میبینم که فقط اینها باعث غم واشک ریختن مادوتا شدن ازهمان لحظه عقد بگیر تا بیرون کردن ما ازمنزل شادترین لحظه های زندگی مارا که توزندگی هردختروپسری فقط یه بارپیش میاد به زهری تبدیل کردن وما این زهررا سرکشیدیم نتیجم این شده که حالا هیچ خاطره خوشی ازهمسرم ندارم ونسبت به اوسرد شده ام باورمیکنی هنوزهم که هنوزه فیلم عروسیمان راندیده ام ودست پدرشوهرمه
    اصلا اونا ماروبیرون کردن باشه خسیس بودن وخجالت نکشیدن که پسر آنها به خونواده من پناه آورد درصورتی که همسرم از 10سالگی برای آنها کارکرده وکمک خرج خونواد بوده کلی قسط خونوادشو اعم از ساخت خونه خریر خودرو خرید جهیزیه برای خواهراش پرداخت کرده آیا حق چنین پسزی این بود؟؟؟ درعجبم که بعضی از پدرومادرها فقط اسم پدرومادررابه یدک میکشن
    وقتی هم که پسرم به دنیا آمد یک کدومشون به دیدنم نیامدن اصلا من به جهنم یعنی آنها حتی یک ذره محبت نسبت به پسرمن که اولین نوه پسسریشان بود نداشتن بازهم درعجبم. این قسمت اززندگیم خیلی عذابم میده که همه فامیل میومدن ومیگفتن قدم نورسیده مبارک ودومین سوالشون هم این بود پدربزرگ این بچه اومد واسه دیدنش؟ مادربزرگ واسه چشم روشنی چی اورد؟ ومن مثل همیشه غرورم میشکست
    مادرشوهر عزیزم الهی که به اندازه تمام خردشدن هایم عزت واحترامت برود غرورت هزاران باربشکند که درجوانی غرورمراشکستی آخه یعنی تو دل نداری هیچ آرزویی واسه پسرت نداشتی آخه مگه توقلب توسنگه که یه بارهم نخواستی که نو ه ات را ببینی یادعوتمون کنی مابیاییم پیشت میدونی چقدر نوت شیرینه نه نمیدونی چون برای توفقط پول مهمه
    ببخشیدسرتون رو درد آوردم دیگه نمیتونم چیزی بنویسم دعام کنید دعام کنید دعام کنید
    ویرایش توسط مامان فربد : شنبه 27 اردیبهشت 93 در ساعت 02:30

  17. کاربر روبرو از پست مفید مامان فربد تشکرکرده است .

    salehe92 (سه شنبه 30 اردیبهشت 93)

  18. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 بهمن 99 [ 21:18]
    تاریخ عضویت
    1392-12-19
    نوشته ها
    453
    امتیاز
    13,898
    سطح
    76
    Points: 13,898, Level: 76
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 152
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,320

    تشکرشده 1,329 در 398 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    69
    Array
    سلام مامان فربد عزیز

    عزیزم میدونم که خیلی ناراحت هستی و انتظارهایی داشتی که براورده نشده. ولی با مرور انها مشکلی حل نمیشه.بهتر فکر کنی که چه کارهایی برای بهبود رابطه ات با خانواده شوهرت می تونی انجام بدی. اگه رابطه ات را باهاشون بهتر کنی روی رابطه ات با شوهرت هم خیلی تاثیر داره.....
    عزیزم میشه بگی برای چی شما را بیرون کردند؟ چون شوهرتون در ان زمان شاغل نبودن؟

    باورمیکنی هنوزهم که هنوزه فیلم عروسیمان راندیده ام ودست پدرشوهرمه
    رابطه شوهرتون با خانوادشون چه طوره؟
    به نظر من بیا دراینباره با شوهرت صحبت کن و ببین چه جوری می تونین رابطه تون با خانواده شوهرتون را از نو شروع کنید.... بیا مشکلاتی که تا حالا پیش امده را فراموش کن و با شناختی که از خانواده شوهرت تا حالا بدست اوردی یک رابطه جدید را بساز... و حیف بخدا که تا حالا فیلمتون را ندیدی!!!! انقدر تعلل نکن و پاشو برو فیلمتون بگیر و بیار دوتایی بشینید ببینید و خاطرات شیرینتون را مرور کنید و از زندگی لذت ببرید
    یک سری هم به لینک زیر وقت کردی بزن.....
    http://www.hamdardi.net/thread-16078.html
    موفقیت و شادی


    «آرامش» وقتی به سراغت می آید که «تلاش» کرده باشی.

    « من در رقابت با هیچ کس جز خودم نیستم، هدفم مغلوب نمودن اخرین کاری است که انجام داده ام. »

    « مهم انجام وظیفه است، نه نتیجه »

    http://www.hamdardi.net/imgup/5471954c9081a134ec.jpg


  19. 4 کاربر از پست مفید salehe92 تشکرکرده اند .

    Esssssi (سه شنبه 30 اردیبهشت 93), meinoush (چهارشنبه 14 خرداد 93), مهربونی... (سه شنبه 30 اردیبهشت 93), مامان فربد (چهارشنبه 31 اردیبهشت 93)


 
صفحه 1 از 8 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. جدایی اززندگی دوم
    توسط Elijan در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: جمعه 24 شهریور 96, 09:32
  2. اززندگی وشوهرم دلم سرد شده عذاب میکشم
    توسط raha2 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: سه شنبه 25 آبان 95, 19:30
  3. اززندگی خسته ام امیدی ندارم
    توسط khanome tanha در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 53
    آخرين نوشته: پنجشنبه 16 تیر 90, 14:51
  4. دلسردي اززندگي
    توسط serareh59 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: سه شنبه 18 فروردین 88, 14:19
  5. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: دوشنبه 29 مهر 87, 17:05

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:22 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.