با سلام خدمت همه دوستان عزیز
من یه مشکل بزرگ دارم و اینکه همسرم یعنی مرد زندگی من همیشه با من قهر هست.
بذارید روشن تر بگم.من و شوهرم حدود4سال و 8 ماه پیش با هم عقد کردیم بعد از 3 سال و نیم رفتیم سر زندگی
در مدت عقد همسرم مدام با من قهر میکرد مثل بچه ها و بعد از 2 هفته آشتی میکرد.
خیلی عذاب میکشیدم .خوب جلوی خانوادهام.همیشه هم سر مسایل بیخودی.
موقع عروسی دقیقا 3 روز مونده به عروسی دوباره یه دعوا راه انداخت
نمی دونم مشکلش چیه
بعد از عروسی رفتیم طبقه پایین خونه پدرشوهرم زندگی کردیم.
بعد از 2 ماه رفتن سرخونه زندگی الکی با من قهر کرد و اصلا با من حرف نمیزدوحدود3 ماه باورتون میشه 3 ماه با من قهر بود و فقط برای مسایل زناشویی با من آشتی میکرد و بعدش روز از نو روزی از نو.
همش به فکر مایحتاج و نیازهای خانواده اش هست.من کوچکترین مسولیتی برای اون ایجاد نمیکنم.
بعد از این سه ماه پدرو مادرم که فهمیدن اومدن من رو بردن که در این حین مادر ایشون حرفهای بی ادبانه نثار جان بنده کرد.
من تصمیم به طلاق داشتم و حتی وکیل هم گرفتم ولی در حدو 6 ماه که در منزل پدرم بودم از بس شوهرم امد و رفت و ...واسطه من هم برگشتم البته خونه جدید گرفتیمو
وقتی برگشتم شوهرم قول داد که عوض میشه و ...
ولی فقط 3 هفته سرحرفش بود و دوباره با من قهر کرد و الان حدود 1 ماه و نیم هست که با من قهره
من فکر میکنم از من متنفره که با من حرف نمیزنه و با بداخلاقی میاد ولی اون 6 ماه که میاومد دنبالم که برگرددم رو این که من و اون با عشق ازدواج کردیموو.....
یا فکر میکنم از ترس مهریه اومده دنبالم.
خیلی برام عجیبه
به نظر من خیلی نامرد هست
من الان نمی تونم به خانوادم بگم دیگه دوست ندارم اونا به خاطر انتخاب من ناراحتی بکشن همش میگم همه چیز اوکی هست.
باورتون میشه یک کلمه حرف نمیزنه.حتیبعضی وقتا میگم چته خوب من اگه کاری کردم معذرت میخوام ولی اصلا حرف نمیزنه
حتی برادرم که میاد جلوی اون آبروداری نمیکنه باهاش حرف میزنم جوابم رو نمیده.اصلا یه موجود عجیب غریبه یعنی بیوجدان هست که داره منو اذیت میکنه
نمیدونم فکرم خرابه.همش دارم به آینده مبهمم فکرمیکنم.خواهش میکنم اگه کسی راه حلی داره منو راهنمایی کنه.
چون من دارم واقعا عذاب مبکشم
علاقه مندی ها (Bookmarks)