سلام نمی دونم چه جوری و از کجا یه کمی در مورد مشکلاتم حرف بزنم تا شما دوستای عزیزم بتونید کمکم کنید . تقریبا یکساله که عقد کردم دو ماه دیگه قراره بریم به خونه خودمون . شوهرم آدم خوبیه مشکلات مالی زیادی داشت که به لطف خدا کم کم داره جفت و جورشون می کنه هر جند چند سال طور می کشه تا به یه وضع عادی برسیم . اوایل فکر می کردم تمام مشکلات زندگیمون مالیه اما اینروزها مسائلی پیش می آد که باعث تنش و قهر و دعوامون می شه . دو تامون کله شق و یه دنده ایم من دوست دارم شوهرم باب میل من رفتار کنه تا من در مقابلش همین کارو بکنم تا وقتی به حرفم گوش می ده منم به حرفش گوش می دم و احترام می زارم اما وقتی لجبازی کنه من از اون بد تر می شم . توقعات من زیاد نیست . بی خود و بی دلیل گاهی آنقدر دعوامون کش پیدا می کنه که به قهر چند روزه بدل می شه آخر سر هم با پیش قدم شدن های او بدون اینکه مغذرت خواهی بینمون رد و بدل بشه و یا از دل هم در بیاریم سعی می کنیم فراموش کنیم اما کوچکترین چیزی باعث فوران دوباره می شه . شوهرم روزی دو یا سه نخ سیگار می کشید البته دور از چشم من و این مساله رو کتمان نمی کرد خیلی تلاش کردم با قهر و دعوا و .... بالاخره به قول خودش با خریدن آدامس های ترک سیگار دیگه نمی کشه . یه مسئله دیگه علاقه اش به مشروب بود که من به هیچ وجه نمی تونم تحمل کنم . همیشه نسبت به خوردن مشروب ابراز علاقه می کنه که با واکنش شدید من مواجه می شد چند روز پیش تو عروسی یکی از دوستامون فهمیدم مشروب خورده الان دو روزه که باهاش حرف نمی زنم حتی دیشب کلی هم دعوا کردیم . دلم از دستش خیلی شکسته هر کاری می کنم نمی تونم ببخشمش .ازش انتظار داشتم با وجود اینکه این همه در این مورد با هم صحبت کرده بودیم حداقل به خاطر من این کار و نکنه نه اینکه خیلی علنی جلوی همه دوستامون این کارو بکنه .دلم خیلی از دستش چرکین شده دیگه بهش اعتماد ندارم . از نظر اون یه مسئله ای بود که تموم شد و رفت یعنی کاری که دوست داشت رو انجام داد و گذشت و من الان باید فراموش کنم اما من نمی تونم هر چقدر که بهش فکر می کنم بیشتر عذاب می کشم .اصلا تحمل دیدنش رو ندارم نمی دونم چی کار کنم ؟ من همیشه به نظراتش احترام می گذاشتم کاری رو که دوست نداشت در غیابش هم انجام نمی دادم اما اون ...
دو روزه هیچی نمی خورم دستم به هیچ کاری نمی ره لطفا کسانی که تجربه دارن کمکم کنن .
علاقه مندی ها (Bookmarks)