عشق باید همسفر با عقل کرد
این سخن "سالک" ز پیری نقل کرد
عقل را می گفت نوری در دل است
عشق را می گفت شوری در دل است
عقل ما را یار کمیت بود
انتظار از عشق کیفیت بود
عقل سرعت می دهد بر کارها
عشق جرات می دهد در کارها
عقل عاشق جاودانی می کند
عشق عاقل کهکشانی می کند
عقل تنها سینه را زندان کند
عشق تنها طعمه رندان کند
عقل بی عشق آید و قاتل شود
عشق بی عقل آید و باطل شود
عقل ِ تنها کار خنجر می کند
عشق ِ تنها نیز خاکستر کند
عقل تنها چیست؟ ماشین حساب
عشق تنها چیست؟ یک جام شراب
عقل می تازد به دیوان برون
عشق می تازد به دیوان درون
عقل را با عشق هم پیمان کنیم
هر دو را در جان خود مهمان کنیم
هر دو ما را رهنما و رهبرند
هر دو ما را سوی مقصد می برند
عشق می گوید کدامین ره برو
عقل می گوید ولی آگه برو
عقل ما را توشه تامین می کند
عشق ما را قبله تعیین می کند
عقل آید راه را روشن کند
عشق آید بر تنت جوشن کند
عقل ما را سوی دانایی برد
عشق اما سوی زیبایی برد
آن یکی اندیشه را می گسترد
این یکی انگیزه را می پرورد
آن جهان را می کند آبادتر
این روان را می کند آزادتر
عقل خویشی می کند با هوش ما
عشق اما حلقه ای در گوش ما
عقل ما را می برد با صد فریب
عشق ما را می کشد با یک نهیب
کشتی ما را در این بحر کبیر
هر دو میرانند با هم در مسیر
تند بادی گر وزد در این میان
عقل لنگر، عشق همچون بادبان
باید اما گر جدالی اوفتاد
مرکب دل را بدست عشق داد
ای خوشا عشقی که عقلش حاصل است
ای خوشا عقلی که فرمانش دل است
چیست" سالک" غایت این قیل و قال
نیست پایانی بر این جنگ و جدال
من گمان دارم خداوند جلیل
این دو را ننهاده در ما بی دلیل
بنده باید در نهان و آشکار
هر دو را با هم نماید سازگار
شاعر : مجتبی کاشانی
علاقه مندی ها (Bookmarks)