به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2
  1. #1
    سرپرست سایت آغازکننده

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,058
    امتیاز
    147,349
    سطح
    100
    Points: 147,349, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,674

    تشکرشده 36,015 در 7,406 پست

    Rep Power
    1093
    Array

    <<< نصايحي از شيطان >>>

    امام صادق عليه السلام فرمود:
    شيطان آمد پيش حضرت موسى عليه السلام در حالى كه مشغول مناجات بود. فرشته اى به شيطان گفت : چه اميدى از حضرت موسى دارى زمانى كه او به مناجات ايستاده است ؟
    شيطان جواب داد: همان اميدى كه از پدرش حضرت آدم داشتم و حال آن كه او در بهشت بود.
    از معصومان عليه السلام نقل شده : روزى حضرت موسى عليه السلام نشسته بود، شيطان بر او وارد شد در حالى كه كلاهى رنگارنگ بر سر داشت . آن را از سر خود برداشت كنارى گذاشت و رفت نزديك حضرت موسى (ع ) سلام كرد. آن حضرت فرمود: تو كيستى ؟ گفت : شيطانم . فرمود: خدا خانه ات را خراب كند و تو را از مردم مؤمن دور دارد، اين كلاه راه راه رنگارنگ چيست ؟ گفت : دلهاى مردم را وسيله آن جذب مى كنم . موسى به او فرمود: به من خبر بده كه وقتى فرزند آدم گناه مى كند، چه موقع بر او مسلط مى شوى ؟ گفت : زمانى كه عجب او را بگيرد و عمل خود را بزرگ و زياد حساب كند و گناه خود را كوچك به حساب آورد. بعد گفت :اى موسى ! - مى خواهم تو را نصيحت كنم و آن اين كه:

    ۱- با زنى كه بر تو حلال نيست در جايى خلوت نكن ، چون اگر مردى با زنى نامحرم خلوت كند، من خودم رفيق او هستم - و اين قدر وسوسه مى كنم تا آنها را به گناه بكشانم

    ۲- ديگر اينكه اگر با خدا عهد و پيمان بستى فورا به آن وفا كن ، چون اگر كسى با خدا عهد كند، من ميان او وعهدى كه كرده واقع مى شوم - و نمى گذارم كه به عهد خو وفا كند

    ۳-هم چنين اگر تصميم گرفتى كه صدقه دهى ، آن را زود بده ، چون اگر كسى قصد صدقه كند من رفيق او خواهم شد و او را از صدقه دادن محروم خواهم کرد

    ***

    روزی شیطان نزد حضت موسی امد و گفت : تو پیامبر خدایی و من از مخلوقات گنهکارم می خواهم توبه کنم تو از خدا بخاه تا توبه ام را بپذیرد.

    موسی پذیرفت و برای او دعا کرد خداوند فرمود ای موسی شفاعت تو را در حق او می پذیرم و به او بگو بر سر قبر حضرت ادم سجده کند تا توبه اش را بپذیرم.

    شیطان گفت : من بر ادم وقتی مه زنده بود سجده نکردم اینک چطور بر سر قبر او سجده کنم هرگز چنین کاری را نخواهم کرد.

    آنگاه گفت ای موسی تو بخاطر اینکه شفاعت مرا نزد خدا نمودی حقی بر گردن من پیدا کردی به تو نصیحت میکنم که در سه جا به یاد من باش تا هلاک مشوی :

    ۱- وقتی غضب کردی مرا یاد کن و بترس که روح من در ان زمان در قلب تو و چشم من در چشم تو باشد.

    ۲- در جنگها به یاد من باش زیرا در ان هنگام من رزمندگان را به یاد زن و بچه و خویشان و اقوام می اندازم تا پشت به جبهه کرده و فرار کنند.

    ۳- با زن نامحرم در یک جا منشین که من بین تو و او وسوسه خواهم نمود.



    ***



    اگر چه این حرفی که ابلیس زده پند به حساب نمیاد ولی به نظرم حیفه اگه نخونید .

    در ربیع الابرار آمده است که : ابلیس گفت خداوندا بندگان تو تو را دوست همی دارند و عصیانت همی کنند.

    امّا مرا دشمن همی دارند ولی اطاعتم همی کنند .

    و

    جوابش آمد که ما اطاعت ایشان از تو را به دشمنیشان با تو بخشیدیم .

    و هر چند که با همه ی عشق اطاعتمان نکنند ایمانشان را پذیرفتیم .



    ***



    اندرزهای شیطان به نوح :


    حضرت عبدالعظيم حسنى از معصوم نقل مى كند: بعد از طوفان نوح وقتى كشتى روى زمين قرار گرفت - شيطان پيش نوح آمد و گفت : تو خدمتى بزرگ به من كردى در پيش من حقى دارى . مى خواهم در عوض تو را نصيحت كنم و به تو خيانت نمى كنم . حضرت نوح ، از كلمات شيطان و از اين كه مى خواهد او را نصيحت كند ناراحت شد. خداوند به او وحى كرد كه :اى نوح سخن او را قبول كن ! نوح فرمود: هر چه مى خواهى بگو. شيطان گفت : - اى نوح ! بخيل ، حريص ، حسود، جبار و عجول مباش - چون اگر بدانم كسى اين صفات را دارد او را مانند توپ اين طرف و آن طرف پرت مى كنم . حضرت نوح فرمود: خدمتى كه من به تو كردم چيست ؟ جواب داد: نفرينى كه درباره قوم خود نمودى و همه را به هلاكت رساندى و آنها را به جهنم فرستادى . من از دست آنها راحت شدم و اگر خودم مى خواستم آنان را گمراه و به گناه بكشانم ، يك عمر وقت لازم بود.
    در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام آمده : - بعد از آن كه نوح از هر حيوانى يك جفت نر و ماده ، به كشتى برد - تا از غرق شدن نجات يابند و بعدا نسل آنها زياد شود، نوبت به الاغ رسيد، نوح به سوى الاغ آمد تا آن را به درون كشتى ببرد، الاغ سرپيچى كرد و نرفت ؛ زيرا شيطان در دست و پاى او را قرار گرفته بود. وقتى نوح سرپيچى الاغ را ديد، فرمود: اى شيطان ! داخل شو! الاغ رفت . و شيطان هم همراه الاغ داخل كشتى رفت بدون آن كه نوح متوجه شود. وقتى كشتى روى آب قرار گرفت چشم نوح به شيطان افتاد كه گوشه اى نشسته بود. گفت :اى ملعون ! گم شو، چه كسى ، به تو اجازه داد وارد شوى ؟ پاسخ داد: خودت ! وقتى كه مى خواستى الاغ را سوار كنى ، گفتى :اى شيطان ! داخل شو، من هم داخل كشتى شدم .
    شيطان گفت : آيا مى خواهى دو چيز به تو ياد دهم ؟! نوح فرمود: من احتياج به گفتار تو ندارم ، اما هر چه مى خواهى بگو، شيطان گفت : آن دو چيز يكى حرص است كه از آن دورى كن ؛ چون آدم و حوا به خاطر حرص از بهشت خارج شدند.
    دوم حسد است ، از آن هم بپرهيز! چون حسد باعث شد كه خداوند مرا از بهشت خارج كرد. خداوند به حضرت نوح وحى كرد كه هر دوى آنها را بپذير، اگر چه خودش ملعون است .
    بعضى رواياتى كه از معصومان عليهم السلام نقل شده ، علت راندن شدن شيطان را از درگاه الهى ، حسد بردن آن ملعون دانسته و سجده نكردن در مقابل آدم را ناشى از همين خوى او بر شمردند.
    حضرت على عليه السلام در اين باره فرمود: (الحسد معصيه ابليس ‍ الكبرى) حسد، معصيت و نافرمانى شيطان بزرگ بود.
    امام صادق عليه السلام در حديثى كه حسد را به دو قسم تقسيم فرموده ، چنين مى گويد: يك قسم حسد غفلت و ديگرى حسد فتنه است . آنگاه در مورد قسم دوم مى فرمايد: حسد دوم ، بنده را به كفر و شرك مى كشاند. به واسط حسد بود كه شيطان دستور خدا را رد كرد و از سجده به آدم خوددارى نمود.



    ***



    در زمانهاى قبل از اسلام ، كه گوشه گيرى و تنها در گوشه اى ، عبادت كردن ، بهترين اعمال بود، شخصى ، از مردم جدا شد و در بيابان در عبادتگاهى به عبادت مشغول گرديد، (و دهها سال ) به عبادت ادامه داد.
    در آن زمان ، دختر شاه سوگند ياد كرد كه همسر مردى نشود و آميزش با مردى نكند.
    او تصميم گرفت به صومعه (عبادتگاه ) همان عابد برود و در آنجا دور از مردم باشد، تا كسى از او خواستگارى نكند
    او به صومعه عابد رفت و نزد عابد به عبادت مشغول شد.
    روزى شيطان به صورت ((پيرمردى )) نزد عابد رفت او را فريب داد، و شهوت جنسى عابد، بر او چيره شد، و با آن دختر آميزش كرد، و پس از مدتى ، آن دختر باردار شد، و رفته رفته نزديك بود طبل رسوائى عابد به صدا درآيد، در فكر چاره جوئى بود، باز شيطان به صورت پيرمرد نزد او رفت و گفت : ((چاره اى جز كشتن زن نيست ، او را مى كشى ، بعد مى گوئى به مرگ خدائى از دنيا رفت و من هم او را دفن كردم ))
    عابد همين كار را كرد.
    شيطان به صورت ((دانشمند)) نزد شاه رفت و تمام ماجرا را گفت ، و اضافه كرد: ((اگر مى خواهى بدانى من راست مى گويم ، قبر دختر را مى شكافم و شكمش را باز كرده و بچه در رحم او را نشان مى دهم ))، و اگر دروغ بود مرا بكش .
    شاه دستور داد قبر را شكافتند و پس از بررسى ديدند همانگونه كه آن دانشمند (در باطن شيطان ) گفته درست است .
    شاه اعلام كرد، همه مردم ، جمع شدند، عابد را سوار بر شتر نمودند و او را به شهر براى دار زدن آوردند.
    وقتى كه او را به بالاى دار بردند، او در ميان جمعيت ، همان پيرمرد (در باطن شيطان ) را ديد، پيرمرد (با اشاره ) به عابد گفت : تو به دستور من زنا كردى و سپس به دستور من آن زن را كشتى ، به من ايمان بياور تا تو را نجات دهم .
    عابد كه بر اثر آن گناهان بزرگ ، كوردل شده بود، به شيطان ايمان آورد، پيرمرد (در باطن شيطان ) از نزديك دار دور شده ، عابد گفت : مرا نجات بده ، پيرمرد گريخت و گفت :
    (( انى برى منك انى اخاف الله رب العالمين )) : ((من از تو بيزارم و من از خداى جهانيان ، مى ترسم )) (حشر – 16) به اين ترتيب ، عابدى كه سالها عمر خود را به عبادت خدا گذرانده بود با يكدنيا سيه روزى به هلاكت رسيد و رسواى دو جهان گرديد.



    ***



    روزى پيامبر اكرم صلى ‏الله ‏عليه ‏و آله از راهى عبور مى ‏كرد. در راه شيطان را ديد كه خيلى ضعيف و لاغر شده است. از او پرسيد: چرا به اين روز افتاده ‏اى؟ گفت: يا رسول ‏الله از دست امت تو رنج مى ‏برم و در زحمت‏ بسيار هستم . پيامبر فرمودند: مگر امت من با تو چه كرده ‏اند ؟ گفت: يا رسول ‏الله، امت ‏شما شش خصلت دارند كه من طاقت ديدن و تحمل اين خصايص را ندارم .اول اين كه هر وقت ‏به هم مى‏ رسند سلام مى ‏كنند. دوم اين كه با هم مصافحه - دست دادن- مى ‏كنند. سوم آن كه ، هر كارى را كه مى‏ خواهند انجام دهند «ان‏ شاء الله» مى ‏گويند ، چهارم از اين خصلت ها آن است كه استغفار از گناهان مى ‏كنند ، پنجم اين كه تا نام شما را مى‏ شنوند صلوات مى‏ فرستند و ششم آن كه ابتداى هر كارى « بسم الله الرحمن الرحيم‏» مى‏ گويند.



    ***

    در بنى اسرائيل عابدى بود به او گفتند: در فلان مكان درختى است كه قومى آن را مى پرستند. خشمناك شد و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را قطع كند. ابليس به صورت پير مردى در راه وى آمد و گفت : كجا مى روى ؟
    عابد گفت : مى روم تا درخت مورد پرستش مردم را قطع كنم ، تا مردم خداى را نه درخت را بپرستند.

    ابليس گفت : دست بدار تا سخنى باز گويم . گفت : بگو، گفت : خداى را رسولانى است اگر قطع اين درخت لازم بود خداى آنان را مى فرستاد. عابد گفت : ناچار بايد اين كار انجام دهم .
    ابليس گفت : نگذارم و با وى گلاويز شد، عابد وى را بر زمين زد. ابليس ‍ گفت : مرا رها كن تا سخن ديگرى برايت گويم ، و آن اين است كه تو مردى مستمند هستى اگر ترا مالى باشد كه بكارگيرى و بر عابدان انفاق كنى بهتر از قطع آن درخت است .
    دست از اين درخت بردار تا هر روز دو دينار در زير بالش تو گذارم .
    عابد گفت : راست مى گويى ، يك دينار صدقه مى دهم و يك دينار بكار برم بهتر از اين است كه قطع درخت كنم ؛ مرا به اين كار امر نكرده اند و من پيامبر صلى الله عليه و آله نيستم كه غم بيهوده خورم ؛ و دست از شيطان برداشت .

    دو روز در زير بستر خود دو دينار ديد و خرج مى نمود، ولى روز سوم چيزى نديد و ناراحت شد و تبر برگرفت كه قطع درخت كند.
    شيطان در راهش آمد و گفت : به كجا مى روى ؟ گفت : مى روم قطع درخت كنم ، گفت : هرگز نتوانى و با عابد گلاويز شد و عابد را روى زمين انداخت و گفت : بازگرد و گرنه سرت را از تن جدا كنم .
    گفت : مرا رها كن تا بروم ؛ لكن بگو چرا آن دفعه من نيرومندتر بودم ؟
    ابليس گفت : تو براى خدا و با اخلاص قصد قطع درخت را داشتى لذا خدا مرا مسخر تو كرد و اين بار براى خود و دينار خشمگين شدى ، و من بر تو مسلط شدم



    ***



    سوال حضرت يحيي از شيطان!!


    شيطان نزد پيامبران الهى مى آمد و بيشتر از همه با حضرت يحيى انس ‍ داشت .

    روزى حضرت يحيى به او گفت :من از تو سؤالى دارم.

    شيطان در پاسخ گفت :مقام تو بالاتر از آن است كه سؤال تو را جواب ندهم ، هر چه مى خواهى بپرس ‍ پاسخت را خواهم داد.

    حضرت يحيى گفت: دوست دارم دامهايت را كه به وسيله آنها فرزندان آدم شكار كرده و گمراه مى‌كنى، به من نشان دهى .

    شيطان گفت: با كمال ميل خواسته تو را بجا مى آورم .

    شيطان در قيافه‌اى عجيب و با وسايل گوناگون خود را به حضرت نشان داد و توضيح داد كه چگونه با آن وسايل رنگارنگ فرزندان آدم را گول زده و به سوى گمراهى مى‌برد.

    حضرت يحيى پرسيد: آيا هيچ شده كه لحظه‌اى به من پيروز شوى؟

    ابليس جواب داد: نه، هرگز! ولى در تو خصلتى هست كه از آن شاد و خرسندم .

    حضرت يحيي فرمود: آن خصلت چيست؟

    شيطان پاسخ داد: تو پرخور و شكم پرستى، هنگامى كه بر سر سفره مي‌نشيني زياد مى‌خورى و سنگين مى‌شوى، بدين جهت از انجام بعضى نمازهاى مستحبى و شب زنده دارى باز مى‌مانى.


    http://newway2007.blogfa.com/

  2. 9 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (سه شنبه 05 اردیبهشت 91)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 مهر 89 [ 16:10]
    تاریخ عضویت
    1387-1-19
    نوشته ها
    1,801
    امتیاز
    13,034
    سطح
    74
    Points: 13,034, Level: 74
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 216
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    954

    تشکرشده 992 در 530 پست

    Rep Power
    198
    Array

    RE: <<< نصايحي از شيطان >>>

    فرشته مهربان
    مطلب بي نظيري گذاشتيد و كه با دقت همه آن را خوانده و لذت بردم.
    اميدوارم توفقات روز افزون نصيب شما بشود.

  4. 4 کاربر از پست مفید دانه تشکرکرده اند .

    دانه (شنبه 04 مهر 88)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:45 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.