RE: چه طوری با این سایت آشنا شدید؟
سلام ::72:
دوستان خوبم درکلبه ی همدردی .عجب جای باصفایی!
من هم جریا ن اشناییم را تعریف می کنم ولی بهم نخندیدا !چون اصلا کار خوبی نیست!:81::47:
جانم برا تون بگه که این سایت را یه دوست یا بهتر بگم یه دوست دلسوز معرفی کرد ولی من 6روز خوب فکر کردم (عجب سرعت عملی:D)بیام یا نیام تا بالاخره استخاره ام .........:73:
خلاصه دلم را به دریا زدم و چه دریایی یه عالمه صدف و مرواریدو ........ومن از شهریور که ثبت نام کردم تا حالا دارم غواصی می کنم و لذت می برم .:227:
یه خسته نباشید و یه خدا قوت به مدیر یت سایت همدردی و به همه ی هم انجمنی های دوست داشتنی -همراه -فعال -دلسوز -همدرد و...............:72:
خواهرانه همتون را دوست دارم و برای تک تکتون ارزوی شادی شادکامی و بهروزی دارم
سربلندو پیروز باشید
RE: چه طوری با این سایت آشنا شدید؟
سلامی به وسعت دوستی این تالار که انتها نداره
شاعر می گه : خدا گر ببندد ز حکمت دری ز رحمت گشاید در دیگری
درسته یه دوست رو از ما گرفت ولی در عوض سی چهل تا دوست باحال به ما عطا کرد.
راستشو بخواین تو جریان قطع رابط عشقولانم و از دست دادن یه دوست خوب (واقعاً چه رویی دارم. با اینکه دلمو مثل خاک شیر و شاید هم ریزتر کرد و رفت بازم رو ندارم که می گم خوب بود. ) خیلی نیاز به مشاوره داشتم. البته کار از کار گذشته بود. من اول تصمیم گرفتم و بعد عملیش کردم. و بعد با یه کامیون غصه دنبال یه جایی می گشتم که خالیش کنم و سبکبال به زندگیم ادامه بدم. این بود که کلمه همدری رو تو گوگل جستجو کردم و یافتم این جزیره ناشناخته رو. خداییش با اینکه در اول هیچ پاسخی از هیچ کس دریافت نکردم ولی با گشتن در تالار و خوندن مشکلات بقیه و پاسخ ها، انگار که یه عالمه دوست جدید پیدا کرده بودم. و این بود که هر روز از اول صبح تا عصر من online هستم.
جا داره از آقای سنگ تراشان خیلی خیلی تشکر کنم به علت سایت پرمحتوا شون و راهنمایی های ارزندشون و همینطور از آقای گردآفرید که اگه اغراق نباشه پاسخ ها و پست هاشون به نظر من خیلی واقع بینانه و مختصر و مفیده. همین طور از ستاره و زیبا-ده و psy به خاطر خلاقیقت هاشون که من واقعاً حسودیم می شه. و بقیه دوستان.
چشم بسته همتون رو دوست دارم. :228:
RE: چه طوری با این سایت آشنا شدید؟
سلام دوستان عزيزم
قصه منم از يه روز پر غصه شروع شد . يه روز كه دلم باندازه دنيا گرفته بود و دلم ميخواست كه با يه دوست درد دل كنم مشاوره رو توي گوگل جستجو كردم و به همدردي اومدم و اولين تاپيك رو با عنوان دلم باندازه دنيا گرفته باز كردم . بله عزيزانم من دنبال يك دوست ميگشتم اما وقتي به كلبه همدردي اومدم صد تا دوست پيدا كردم . ديگه از تنهايي دراومدم . فرداي اونروز دلم باندازه قاره اسيا گرفته بود . پس فرداش به اندازه ايرانمون و پس اون فرداش باندازه تهرانمون وروز بعدش كه اومدم بين دوستام ديدم كه نه تنها دلم نگرفته و غصه اي توش نيست بلكه انگار از داشتن اين همه دوست همراه و دلسوز و يك مدير همراه تر و دلسوز تر تو دلم قند اب ميشه . اينه كه از اون روز همش دنبال يه فرصتم كه بدو بدو بيام پيش شما .
تك تكتون رو دوست دارم و ارزو ميكنم كه هيچ وقت غصه توي دل هاي مهربونتون نياد.
RE: چه طوری با این سایت آشنا شدید؟
سلام سلام:72:
من یه خورده عقبم:D اما منم میگم چه جوری با اینجا آشنا شدم:
یکی بود یکی نبود
یه روز یکی خیلی دلش گرفته بود...:302:با اینکه رابطش با دوستا و خوانوادش خیلی خوب بود اما اینبار نمی خواست اونا مشکلشو بفهمند....نشست پای کامپیوتر و سرچ کرد مشاوره
و این شد که با این خوانواده بزرگ و صمیمی:72: اشنا شد.:104:
RE: چه طوری با این سایت آشنا شدید؟
فقط تو گوگل زدم مشاوره خانواده چون دلم گرفته بود
RE: چه طوری با این سایت آشنا شدید؟
منم يه روز يه مشكلي تو زندگيم داشتم البته هنوزم حل نشده، تصميم گرفتم آويزون پاچه گوگل بشم اونم دست منو از پاچه شلوارش جدا كرد گذاشت توي دست سايت همدردي:73:
RE: چه طوری با این سایت آشنا شدید؟
جناب سنگ تراشان ميخواستم كه چيز جالبي رو بهتون بگم، تاريخي كه شما در پست قبلي از من تشكر كردين، دقيقا تاريخ تولدمه.
ميخام همينجا بخاطر اينكه باعث شدين با حضور در همدردي دوباره متولد بشم ازتون سپاسگزاري كنم.
شاد و پيروز باشيد
RE: چه طوری با این سایت آشنا شدید؟
خدا پدر مادر گوگل رو بيامرزه ، مادر بچه هاشو زياد كنه ، بچه هاشو هم نگه داره !!!!
ما هم از اين گذرگاه بزرگ به اين دريا متصل شديم .
باد بان ها را بكشيد ..............
RE: چه طوری با این سایت آشنا شدید؟
سلام
منم از گوگل این تالارو پیدا کردم فقط می خوام بگم به اندازه تعداد اعضای این تالار دوست جدید پیدا کردم که اگه برام مشکلی پیش بیاد همه سعی می کنن اون رو حل کنن.
RE: چه طوری با این سایت آشنا شدید؟
گاهی وقتها ما آدمها این قدر غافل می شیم که دیگه یادمون می ره همۀ امور به دست اون یکتای تواناست.
و اینکه هر اتفاقی بر اساس حکمت و ارادۀ اوست. :72:
من این حقیقت رو توی این مدت با تمام وجودم لمس کردم چرا که فهمیدم این خواست و ارادۀ خدای مهربون بوده که بتونم چنین پناهگاه امنی رو پیدا کنم و بهش پناه بیارم.
چون خودش خوب می دونست من با همۀ بدی ها و خطاهایم به دنبال یک زندگی خوب و شاد برای خودم و همسرم بودم .
اما می دونست که من تنهام و یک تنه نمی تونم کاری انجام بدم :302:
خدای خوب و مهربون که همیشه دست بنده هاشو می گیره و به حال خودشون رها نمی کنه این بار هم مثل همیشه دستمو گرفت و نگذاشت این تنهایی باعث بشه خطاهای بیشتری ازم سر بزنه.
یه روزی این خالق یکتا نشونیه این کلبۀ مهربونی رو به دلم الهام کرد و خودش هم کمکم کرد تا بتونم بهش برسم .
توی این کلبه یه خانواده بزرگ هست که با همۀ وسعت و بزرگیش، اما صمیمیت خاصی بین افرادش وجود داره .:228:
توی این خانواده هیچ کس احساس تنهایی نمی کنه اینجا ما می تونیم حرفایی رو بزنیم که تو دنیای حقیقی خودمون برای شنیدنش گوش شنوایی نیست .
اینجا می تونیم از احساسات پاک و قشنگمون بگیم که شاید تو زندگی خودمون کسی برای درک کردنش نباشه.
اینجا می تونیم دوست خوبی داشته باشیم. دوست خوبی باشیم و یاد بگیریم که دوستی کنیم.
خلاصه اینجا مأمن امنیست که من بهش پناه آوردم و به هیچ قیمتی حاضر نیستم از دستش بدم .
من از داشتن چنین خانواده ای و با داشتن اعضای نازنین و دوست داشتنی مثل ستاره، آرزو، طاهره، آتنا، عرفان و دیگر عزیزان احساس غرورمی کنم و از اینکه در کنارشون هستم شاد و خوشحالم..:227:
و از خدای خوب و مهربون درخواست می کنم که همیشه حافظ و نگه دار این خانواده بزرگ و صمیمی باشه.:203: