مشکلات مالی و زندگی با خانواده همسر (بمونم یا برم؟)

سلام. من 23 ساله و شوهرم 29 ساله تقزیبا یک سال است که ازدواج کردیم. وقتی خونه پدرم بودم زندگی سختی داشتیم. همیشه مشکلات مالی داشتیم و شاهد جر و بحث های زیادی بودم. با این امید تحمل میکردم که ازدواج خوبی داشته باشم و کمبودهایم برطرف شود. وقتی برای کنکور درس میخوندم با شوهرم آشنا شدم و بعد از 3 سال دوستی ازدواج کردیم. شوهرم فرزند طلاقه. پدرش دوباره ازدواج کرده و شوهرم همیشه سختی و تنهایی را تحمل کرده. دو خواهر و دو برادر تنی هم داره. ولی از 18 سالگی پدرش مخارجش را نپرداخته و تنها زندگی میکرد. توی خونه دوستش که اجاره کرده بود. گلیم خودش را از آب کشیده. پدر شوهرم چند دست خونه داره که داده به مستاجر. راضی نشد که ما توی یکی از اونا زندگی کنیم. ما هم اجاره نشین شدیم. فقط یک زمین بهمون داده که خودمون بسازیم. ولی الان که میخایم زمین را تفکیک کنیم شهرداری مبلغ هنگفتی میخاد. زمین ما با زمین برادر شوهرام و پدر شوهرم یک تکه هستند و باید تفکیک بشن . هیچکدام درصدد نیستند که زمینشان تفکیک شود چون مجرد هستند. پدر شوهرم هم میگه من توی زمینم خونه ساختم و نشستم. به من مربوط نیست شما چکار میکنید. درست 3 ماه بعد از ازدواجمون خونمون را دزد زد و پول و طلاهامون را برد. هیچکس به ما کمک نکرد. حالا قراردادمون با صاحب خونه تموم شده و نمیدونیم چه کنیم. آخه نمیتونیم پولی پس انداز کنیم. پدر شوهرم خونه جدیدی ساخته و میخاد با زن دوم و بچه هاش به اونجا بره. ولی برادر شوهرام اونجا میمونن. شوهرم میگه ما بریم توی اون خونه با برادر شوهرام زندگی کنیم. ضمن اینکه من اونجا راحت نیستم و باید اونجا از حمام و دستشویی مشترک استفاده کنیم. و همچنین برای اونا هم غذا بپزم. در ضمن مادر بزرگشون هم اونجاست و همیشه تو کار دیگران دخالت میکند. شوهرم میخاد امروز بریم اسباب ببریم اونجا. من میترسم بریم اونجا سختی بکشم و مخارج بقیه هم بیفته به دوش ما. چکار کنم؟ برم یا نه؟ در ضمن هنوز پدر شوهرم هم اسباب کشی نکردن. شوهرم میگه تا ما نریم اونجا اونا نمیرن. من نمیدونم چه تصمیمی بگیرم؟ بمونم اینجا و اجاره بدم یا برم اونجا ؟ کمکم کنید؟:323:

سلام آبجی
شرایط خیلی پیچیده ای داری . چیزی به ذهنم نمیرسه . فقط برات دعا میکنم که زودتر مشکلاتتون حل بشه .
کتاب آسمانی رو بازکن و با آرامش قرآن رو بخون . حتماً کمکت میکنه . :323:

انشااله دوستان زودتر بیان و راهنمایی کنن .

ممنون هانیه جان.بی صبرانه منتظر نظرات دوستان هستم

دوست عزیز سلام

اول از همه بابت اینکه سختی ها رو به جون میخری و دوشادوش همسرت واسه زندگیت تلاش

میکنی بهت تبریک و آفرین می گم...معلومه که دختر مقاومی هستی...پرسیدی بمونی یا بری؟

دوست عزیز بشین و 1 برگ کاغذ بگذار جلوت و مزایا و معایب رفتن خونه پدر شوهرت رو بنویس.

مثلا یکی از مزیت هاش اینه که چون اجاره نمیدی میتونی اون پول رو پس انداز کنی ولی بستگی

به این هم داره که همسرتون چه شخصیتی داره؟...اگه فکر می کنی که اگه یک جای رایگان

بشینه عادت می کنه به شرایط و تلاش بیشتری نمی کنه واسه رفاه زندگی پس نرو اونجا ولی

اگه این شرایط کمک می کنه به ساختن زندگیتون برو...

مزایای موندن در جای فعلی و اجاره دادن باعث استقلال زندگیتون و پیش بردن زندگی با

سلیقه خودتونه...گویی اینکه شاید اجاره سنگین باشه اما مرد شما رو مرد زندگی می کنه

و سعی می کنه تلاش بیشتری بکنه عوضش 100 نفر تو زندگیتون نظر نمیدن و میتونی

حتی شما هم کنار همسرتون کار کنی و هزینه ها رو تقسیم کنی...

مزایا و معایب رو که نوشتی شخصیت جفتتونم بذار کنارش و کفه ترازو هرجا سنگین تر شد

همون رو انتخاب کن...ولی اگه خواستی بری خونه پدر همسرت واسه شوهرت زمان بذار

که فکر نکنه همیشه باید اینجور بمونه و وقتی خودتون رو جمع و جور کردید باید برید!!!

بهرحال این سختی ها اول زندگی همه هست...مهم اینکه با زیرکی و درایت بهترین تصمیمات

رو واسه زندگی بگیرید.

موفق باشید

بمونید...

از نظرات دوستان متشکرم. شوهرم مرد زحمت کشی است و قصد ما از رفتن به آنجا این است که کمی پس انداز کنیم. فقط از دخالت های بیجا که ممکن است آنجا برایم پیش آید بسیار نگرانم. میترسم رابطه من و شوهرم خراب شود. ولی به این نتیجه رسیدم که این من هستم که از جوانب مختلف باید مواظب زندگی و رفتارهای خود و دیگران باشم تا اجازه ندهم زندگیم بازیچه آنها شود. ولی باز هم خیلی نگرانم.امیدوارم رفتن ما به آنجا راهی برای پیشرفتمان باز کند.این چند روز هم در حال جمع و جور کردن وسایل خانه و اسباب کشی هستم. برایم دعا کنید.:323:

(در مورد عنوان می توانید یکی از این عناوین زیر که به نظر شما بهتر است را بگذارید.)
من و مشکلات زندگی. کمکم کنید
سختی های که باید تحمل کنم

توکل کن به خدا به نظر من شما باید به همسرت کمک کنید تا بتونید مشکلاتتان حل بشه بدون که این شرایط سخت همیشه ماندگار نیست و از پدر شوهرت انتظاری نداشته باش خودتان دو مشکلاتتان را حل کنید تازه خدا را هم شکر کن که پدرشوهرت کمکتون نمی کنه چون اگر کمک می کرد پس فردا منتش بالا سرتون بود همش به رخت می کشید پس بهتره که کمکتون نکنه یکمی سختی می کشی ولی اگر الان بتونی با صبر و شکیبایی یه برنامه دراز مدت برای خودتون بریزد باور کن تمام مشکلات حل می شه تا وقتی که تو و همسرت با هم هستید می تونید مشکلات را حل کنید نگزار این شرایط باعث جدایی تو از شوهرت بشه و یا باعث کاهش محبت و رمانتیکتون بشه.باور کن که خیلی ها شرایط سخت تری از توداشته اند و از این شرایط با موفقیت بیرون آمدند

ستاره جان ممنونم.

همین الان که هنوز هیچی نشده کلی منت سرمون میذاره. اصلا زندگی ما براش مهم نیست . از وقتی مجدد ازدواج کرده و دوتا بچه (یک دخترو یک پسر) از همسر دومش داره سعی خودشو میکنه تا جایی که بشه فقط آینده اونا را تامین میکنه. چند تا خونه و سپرده های بانکیش را به نام همسرش کرده. شوهرم میگه اینقدر به ما سختی داده که وقتی تعریف میکنه دلم ریش ریش میشه. من خودم سختی های زیادی کشیدم. ولی میخام اجازه ندم گذشته ما دو تا روی آینده بچه هامون تاثیر بذاره.البته هنوز به خودمون جرات ندادیم به بچه دار شدن فکر کنیم. دیشب رفته بودیم خونه پدر شوهرم . برادر تنی شوهرم حتی به ما سلام هم نکرد و بلند شد رفت بیرون. انگار خیلی ناراحته که ما میخایم بریم اونجا بشینیم. نگرانم از اینکه میرم اونجا زندگیمو میذارم زیر ذره بین و راحتی و استقلالمون از بین میره. و هر کاری خواستیم بکنیم یا هر جای که خواستیم بریم اونا هم خبردار میشن. بالاخص که شوهرم مهارت نداره چیزی را از کسی پنهان کنه و از سادگی یعضی چیزها را تعریف میکنه. البته ما بارها در این مورد بحث کردیم که همه چیز را نباید تعریف کنه ولی باز هم به کارش ادامه میده.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط شیبا

دیشب رفته بودیم خونه پدر شوهرم . برادر تنی شوهرم حتی به ما سلام هم نکرد و بلند شد رفت بیرون. انگار خیلی ناراحته که ما میخایم بریم اونجا بشینیم. نگرانم از اینکه میرم اونجا زندگیمو میذارم زیر ذره بین و راحتی و استقلالمون از بین میره. و هر کاری خواستیم بکنیم یا هر جای که خواستیم بریم اونا هم خبردار میشن. بالاخص که شوهرم مهارت نداره چیزی را از کسی پنهان کنه و از سادگی یعضی چیزها را تعریف میکنه. البته ما بارها در این مورد بحث کردیم که همه چیز را نباید تعریف کنه ولی باز هم به کارش ادامه میده.

---

اگر فکر می کنید با رفتن به آن مکان دردسرهای زیادی بالخص دخالت یا دشمنی دیگران زیاد

می شوند و اگر فکر می کنید مهات کنترل شرایط را ندارید و یا همسرتان انسان ساده ای است

بهتره که نرید اونجا...اما اگه مهارتتان زیاد است و می توانید شرایط را کنترل کنید با توکل به خدا

شروع کنید

ممنون بهار جان.
دلم برای شوهرم میسوزه..آخه برادراش و خانواده اش حقشو پایمال کردن. طی جریان دزدی خونمون تمام سرمایه زندگیمون از دست رفت. شوهرم زیر فشار چند قسط وام-شهریه دانشگاه من و بیمه- هزینه های منزل و... قرار داره. پیش خودم فکر میکنم اگر من پشتش نباشم و کمکش نکنم زیر این همه فشار خسته میشه و کمکم از من و زندگی مشترکمون زده بشه.با توکل بر خدا میریم اونجا. انشالله که خیره و هرچی خواست خداست همون میشه:323:

سلام
عزیز من این نظر منه که میگم در آسایش روان زن و شوهر با هم میتونند مشکلات را حل کنند حتی مشکلات مالی را .
ولی وقتی زندگی شما به خاطر دخالت های دیگرون که حتما پیش می آید و برای هر مرد و زنی غیر قابل تحمل است نابود بشه و آسایش از زندگی شما رخت بربنده دیگه اونوقت حتی اگه پول هم ذخیره کنید فایده ای نداره.
به نظر من بمون و نرو خونه اونها

عزیزم واقعا بهت تبریک میگم:104:

افرین
افرین
افرین

مطمئن باش ادم ها تو سختی هست که بزرگ میشن

واست دعا میکنم:323:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط hamed65

مثلاً باز عنوانی مثل "مشکلات مالی و زندگی همراه با خانواده همسر" مشخص تر است. موافقید؟

---

بله. با این عنوان موافقم. متشکرم.

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط هامون

سلام
عزیز من این نظر منه که میگم در آسایش روان زن و شوهر با هم میتونند مشکلات را حل کنند حتی مشکلات مالی را .
ولی وقتی زندگی شما به خاطر دخالت های دیگرون که حتما پیش می آید و برای هر مرد و زنی غیر قابل تحمل است نابود بشه و آسایش از زندگی شما رخت بربنده دیگه اونوقت حتی اگه پول هم ذخیره کنید فایده ای نداره.
به نظر من بمون و نرو خونه اونها

---

سلام. متشکرم هامون عزیز. درست است که محیط متشنج ممکن است باعث دلسردی ونابودی شود ولی من و شوهرم هر دو در محیطی متشنج بزرگ شدیم. من تا جایی که بتوانم اجازه نمیدم دیگران دخالت کنند و با شوهرم هم صحبت کردم که با من همکاری کند و قبول کرده و انشالله که کم کم خودش به اهمیت این مهم پی میبرد.در حال اسباب کشی هستیم و تصمیم گرفتیم که بریم اونجا. ولی هر دو نگرانیم.ممنون که به تاپیک من سر زدید.:72:

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط gity

عزیزم واقعا بهت تبریک میگم:104:

افرین
افرین
افرین

مطمئن باش ادم ها تو سختی هست که بزرگ میشن

واست دعا میکنم:323:

---

ممنونم .:72: امیدوارم که در پی همه این سختی ها. شادی و آسایش باشد.:323: