RE: زندگي من از نگاهي ديگر
مريم عزيز بابت لطف شما و مادرت فقط ميتونم بگم شرمنده و ممنونم,اميدوارم چندين برابر اين لطف و مهربوني دل پاكت به زندگيت برگرده
چشمك و مينوش و ويولت عزيز از راهنمايياتون ممنون,اين روزا دارم فكرمو به سرعت منحرف ميكنم,تا ميام برگردم به خودم و مشكلاتم يه كاري براي خودم جور ميكنم كه فكرم منحرف بشه
بالهاي صداقت عزيز اين چند روز به اون چيزي كه ته ته دلمه فكر كردم و وقتي با خودم رو راستم ميبينم ذره اي دوست داشتن نيست,
يه جور دلتنگيه واسه يه زندگي اروم,يه جور دوست داشتن كسيكه تو ذهنم ميساختم نه كسي كه امروز باهاش روبرو هستم
دوستش ندارم و اگه دلم تنگ ميشه بخاطر اينه كه دوست دارم جور ديگه بود و امروز مجبور نبودم اين روزا رو تحمل كنم
دوگانگي و تضاد حرفهامم به همين دليله,يه جور تقلاست ,دارم با افكارم و ارزوهام كه از دست رفت ميجنگم و تو ذهنم يه چيز ديگه ميسازم
نميزارم ذهنم منو به بازي بگيره كه تا امروز از دستش زياد كشيدم
من با تمام وجود ميخوام جدا شم و اين طولاني شدن داره عذابم ميده ,فكرهاي مختلفي مياد سراغم و اينقدر رنجم ميده كه برميگردم و به اون روزا فكر ميكنم
جدا اين عذاب ازون عذاب سخت تره چون دليلي واسش نميبينم و انتخابش نكردم اما تحمل ميكنم به اميد اينكه يه روز تو همين تاپيك بزنم تموم شد
اشتباهات من خيلي زياد بود ,اما فعلا نميتونم بهشون دقيق بشم چون عذابم رو بيشتر ميكنه
حتا با ديد من خوب,تو خوب هم كه پيش ميرم ميبينم باز هم با هم جور نبوديم و اشتباهاتمون مارو به اينجا رسوند
اما بايد به زندگيم يه جور ديگه نگاه كنم,با ترسام كنار بيام و خودمو بسازم واينو ميزارم واسه زماني كه ارومتر بودم نه الان
برام دعا كنيد
RE: زندگي من از نگاهي ديگر
نقاشی ،
مریم راست میگه.
تو واقعا دختر محکمی هستی.
شاید خودت اینو حس نمیکنی ولی از نگاه ماها که از بیرون داریم میبینیمت بدون اغراق آدم بسیار قوی هستی.
اما نقاشی، من نمیدونم چرا دلت میخواد این بار رو خودت به تنهایی به زمین بذاری.
چرا فکر میکنی باید درونیاتت رو از کسانی که اینقدر دوست دارن و براشون عزیزی مخفی کنی؟
فکر میکنی دیگه سخت تر از این روزها کی واست پیش خواهد اومد؟ نقاشی این لحظه ها و روزهایی که تو داری میگذرونی اونقدر آسون نیستن که بدون وجود همون آغوشی که ازش اسم بردی بتونی به سلامت ازشون عبور کنی.
تو حتما احتیاج داری به کسی که لحظه به لحظه در کنارت باشه و مراقبت.
تو احتیاج داری که حرف بزنی. از دونه به دونه احساساتت. از اینکه در هر لحظه چی توی وجودت میگذره...چی توی قلبت میگذره... چی توی ذهنت میگذره...
نقاشی داغون میشی اگه بخوای یه تنه این راهو بری و هرچی هست بریزی توی خودتو واسه گریه کردن به حمام پناه ببری. تو احتیاج داری که با کسی صحبت کنی. تو احتیاج داری که رو در روی یک انسان که میتونه تو رو به طور فیزیکی لمس کنه گریه کنی. دنیای مجازی واسه تو کافی نیست.
تو اینجا در اوج فشار احساسات و عواطفی که روت هست پستی رو مینویسی و میری. ولی چند ساعت بعد در حد چند خط نوشته یکی میاد و همدردی یا کمک فکری و روحی خودشو واست مینویسه. بنابراین تو در زمانی که احتیاج داشتی با کسی حرف بزنی کسی نبود و بار این فشار روت موند و درت سرکوب شد.
این کافی نیست.. اصلا کافی نیست. تو باید کسی رو در کنارت داشته باشی که در همون زمان که وجود تو پره از هزار احساس و تنش و فشار ، حرفاتو بشنوه و آرومت کنه... یکی باید لحظه به لحظه مراقبت باشه... که تو هر زمان احتیاج پیدا کردی تو بغلش گریه کنی و اون دست روی موهات بکشه و دستاتو بگیره و اشکاتو پاک کنه...
من اصلا نمیفهمم این چه غروریه که تو داری که باید همه جوره، حتی در این گذرگاه سخت، فقط و فقط به خودت متکی باشی.
اونم تویی که خونوادت اینقدر دوست دارن و نگرانتن.
خواهرم توی دانشگاه یه استاد داشت که وقتی امتحان میگرفت پایین ورقه های امتحانیش یه جای اینکه بنویسه موفق باشید مینوشت با خود مهربان باشید.
نقاشی با خودت مهربون باش...
کمی بیشتر نگران شرایط روحی و جسمیت توی این برهه از زندگیت باش.
عزیزم کاری رو که مادر، پدر یا خواهرت میتونن برات بکنن ما از طریق دنیای مجازی یک صدمش رو هم نمیتونیم واست بکنیم.. ای کاش میتونستیم ولی هر کدوم از ماها شاید صدها کیلومتر ازت فاصله داریم. تو احتیاج به کسی داری که بطور فیزیکی در کنارت باشه و بهت قوت قلب بده. چون از لحاظ منطقی و عقلانی تصمیمت رو گرفتی و خداروشکر از سخت ترین مرحله گذر کردی. الان فقط لازمه که یک شنونده دلسوز قدم به قدم باهات جلو بره و تورو ساپورت عاطفی کنه. این مسئله رو دست کم نگیررررر.... از خانواده فاصله نگیررررر... همه چی رو تو خودت نریزززززز... فردین بازی در نیارررر....
این صد بار :)
RE: زندگي من از نگاهي ديگر
ويولت عزيز از دقت نظرت خيلي ممنونم و باور كن ساعت ارسال پستتو كه خوندم مردم از شرمندگي:46:
چشم ,من با خواهرم از بقيه راحت ترم,خودمم اين روزا خسته شدم از اين نقش,احتياج دارم يه كم باهاش درد دل كنم,اما باور كن ادا در نميارم اون بغض بزرگه رو گذاشتم واسه روز جدايي يا يه روزي كه خود به خود بريزه بيرون و راحت بشم
نميدونم چيه كه تا ميام خالي بشم نا خود اگاه بدنم همه چيو كنترل ميكنه و وقتي حتا اينجا مينويسم بهتر ميشم
نوشتن خيلي ارومم ميكنه,و راستش خط خطي كردن!!!
اما مطمين باش به حرف همه تون گوش ميدم و احترام ميزارم چون مطمينم شماها دقيقتر از من از بيرون نگاه ميكنين
يه تصميم ديگه هم گرفتم ,اوايل مينداختمش عقب اما ميبينم نياز دارم , از هفته ديگه ميرم سر كار,همه اش ميگفتم بزار تكليفم روشن بشه اما اين روزا فهميدم بايد برم و ازين فضا دور شم و غصه چيزايي كه از دست دادم نخورم
يه دوست خيلي صميمي هم دارم كه وقتي با هم حرف ميزنيم اصلا به هم انرزي منفي نميديم ,همه غمهامون رو هم كه بگيم تهش اروم ميشيم,اين روزا از اونم دور شدم و سعي ميكنم رفت و امدمو باهاش بيشتر كنم
ورزش هم كه خيلي لازممه بايد شروع كنم البته همت عالي ميخواد اما وقتي همه ميگن حالمو بهتر ميكنه حتما ميرم
از راهنمايياي همه تون ممنونم
جدا راست ميگن طلاق راه اخره چون كشنده و بر ازين حالتاست كه ادم يه دقيقه خوبه دو ساعت بد
اما سعي ميكنم اينقدر اداي ادماي محكمو در نيارم و يه جا خودمو خالي كنم
چرا خشونت؟چشم ,اين صد بار:46:
RE: زندگي من از نگاهي ديگر
خوبه که اینقدر حواست به همه چیز هست و آگاهانه شرایطت رو مدیریت میکنی عزیزم.
تو خیلی توانایی نقاشی...
کاملا پیداست...
در ضمن اینقدر در مورد احساساتت سخت گیر نباش و میلیمتری کار نکن... احساستو رها کن...بذار در هر لحظه ای هر احساسی که داری خودشو نشون بده. بریز بیرون... با هر کسی که راحتی...
این خیلی بهتر از سرکوب احساساتت و نگه داشتن اونا واسه روز آخر یا یه روز خاصه عزیزم... بذار احساست راحت باشه. کنترلش نکن. واسش برنامه ریزی نکن که کی و کجا بروز پیدا کنه. بهش سخت نگیر. تخلیه احساسات خیلی به آرامشت کمک میکنه. حالا قبول نکن تا باز اعمال قانونت کنم !!!
نمیدونم چرا پررنگ نمیشم که بتونم بهت پیام خصوصی بدم :302:
RE: زندگي من از نگاهي ديگر
بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر
بار دگر روزگار چون شکر آید
:72::72::72:
RE: زندگي من از نگاهي ديگر
سلام
بچه ها برای دوستم نقاشی خیلی دعا کنید،به من که خیلی جاها کمک کرد تا روحیه ام بهتر بشه،خودش یه مدته روحیه خوبی نداره،واسش دعا کنید،میدونم شاید ناراحت بشه اما من بهش مدیونم،دعا کنید زودتر مشکلش حل بشه
RE: زندگي من از نگاهي ديگر
دوست عزیز نقاشی خداحافظی کرد رفته.
انشاالله هرکجا که هست شاد وخرم باشه .
انشاالله مشکلش حل بشه .
RE: زندگي من از نگاهي ديگر
میدونم پدربزرگ،ازش خبردارم،واسه همین خواستم دعا کنید مشکلش حل بشه
RE: زندگي من از نگاهي ديگر
منم بهش خیلی مدیونم. ازش خبر ندارم. امیدوارم حالت خوب باشه نقاشی جونم.
راستی نقاشی جونم. اگه این نوشته امو می خونی من یه چیزی رو بالاخره فهمیدم. اینکه زندگی همین درک احساساته مختلفه. درک رنج. درک شادی. درک احساس تحقیر شدن. درک احساس به خود بالیدن. زندگی همینه. هر چند که سهم من بیشتر رنج بود ولی من هم زندگی کردم و می کنم. دیگه منتطر یه روزی نیستم که زندگی رو بفهمم. دارم کم کم می فهممش. اما منتطر یه روزی هستم که بتونم درک شادی و موفقیت و این احساسای خوبو بیشتر داشته باشم. دلم واست تنگ می شه گلم. امیدوارم حالت همیشه خوب باشه. :72:
RE: زندگي من از نگاهي ديگر
دوستان عزیز
طبق قوانین تالار از ارسال پست در تاپیکهایی که از ارسال اخرین پست در اونها بیشتر از دو هفته میگذره نباید پست ارسال کنید.
موفق باشید