-
سلام
دوست عزیز، چرا به پست فرشته عمل نمیکنی؟
میدونم که همسرت یه بار یک اشتباهی کرده که توی ذهنت مونده و نمیتونی از بینش ببری.
اما یه مقدار نگاهت به آینده هم باشه.
اگه همینجور ادامه بدی، سر و کله ی خانم های واقعی، به صورت علنی در زندگیت پیدا میشه که به مرور باید باهاشون کنار بیای.
انقدر به پرده دری و از بین بردن حرمت های بینتون ادامه نده.
ببین خانمی دو حالت که بیشتر نداره :
1) اگه چیزی نباشه و هی تهمت بزنی به همسرت، بعد یه مدت که قشنگ همسرت رو کلافه کردی، میگه که بذار آش نخورده و دهن سوخته نباشم!
2) اگه هم خدای نکرده پای کسی در میون باشه، (حالا به فرض که فقط در حد صحبت باشه) یک لحظه تصور کن و ببین وقتی داره با شما حرف میزنه آرامش بیشتری داره یا با اون؟ به مرور بیشتر به سمت شما جذب میشه یا به اون؟
میبینی؟ در هر صورت، این رفتارهای شما به جاهای خوبی نمیرسه.
کنترل احساسات بدت رو یه مدت به دستت بگیر و منطقی و با سیاست عمل کن.
درباره موارد و روابط دیگه تون صحبتی نکردی، فقط درمورد همین گیر دادنا و غیره،
شما باید تا جای ممکن به شوهرت آرامش منتقل کنی که حتی اگه جای دیگه ای هم خواستن بهش عرضه کنن، چشم و دلش سیر سیر باشه. نه اینکه تشنه ی یه رابطه ی بدون تنش و آروم باشه (حتی مخفیانه و خلاف)!
حالا هی از ما گفتن بود و از شما...!
-
اشتباه کرده و پشیمونه آخه چرا انقد خودت و آزار میدی خیلی سخته درسته تا با خودت کنار بیای و لی با روش در پیش گرفتید باعث میشید اگه مسئله ای هم نیستش بره سراغش تا از گیر دادناتون خلاص بشه و خودت را مقصر بکنه.تصمیم بگیر گه چیزی هم دیدی اصلا بیان نکن که بهت شک دارم و فکرای بد اومد سراغت بگو من به شوهرم اعتماد ادارم اون من و زندگیشو دوست داره خیلی خونسرد باش به خودت همش آرامش و جملات خوب و مثبت را تکرار بکن
-
عزیزم
اگر اینطوری به حساسیت ها و وسواس فکری و شک و تردیدهایت ادامه بدهی زندگیت به مخاطره جدی می افته . همسرت بریده می شود و اوضاع چنان می شود
که همینجا می آیی می گویی با دست خودم زندگیم را نابود کردم .
کسی که به خیانت رو بیاره و ادامه بده اینهمه نمیتونه عشق و محبت به زن و فرزند روا بدارد. با آنچه که از همسرت گفتی و روند کارش و میزان حضورش در منزل و .....
اطمینان داشته باش که آنجوری که شما فکر می کنی نیست . و آنچه از رفتارش باعث شکت می شود ، دستپاچگی بخاطر استرسهایی هست که شما برایش
ایجاد کرده ای . به عبارتی از ترس برخوردها و تصورات منفی تو ممکنه چیزی که مهم هم نباشد بترسد بگوید ، و این را شما پنهانکاری ای به گونه ای شدید می بینی
بهتره تمرکز زدایی کنی از هرگونه تصور خیانت و همچنین از شوهرت و موبایلش و کاراش ، مطلقاً کنجکاوی نکن و دنبال یافتن و اثبات چیزی نباش .
بگذار بگم اگر بخواهی سالم و بالغانه رفتار کنی . وقتی شوهرت این همه قسم میخوره و ... راحت می پذیری و اعتماد می کنی و خوشحال می شی و بیشتر ذهنت
دنبال اینه که در باره اش اشتباه کرده ای . این همه بد بینی در شما اصلاً به موضوع همسرت بر نمیگرده . به نظرم شما سابقه بدبینی در این زمینه را از
پیش از ازدواج داشته ای و در زندگی مشترک و این مسئله بیشتر بروز و پرورش داده شده . اگر اینطور هست ، حتما نزد روانشناس بالینی برو و کمک های
تخصصی دریافت کن . چون به جرأت میگم اگر رفعش نکنی و تقویتش کنی سر به پارانوئیا میزند
-
سلاااام ممنونم که اینقدر بهم حرفای خوب میزنین واقعا دارم روی خودم کار میکنم آره شمادرست میگید شوهرمم هزاربار بهم گفته سر قضیه زنگ زدن موبایلش میگه ترسیدم تو فکر بد کنی اینکارک کردم یا چون تو بدبین شدی چیزی نگفتم منم به قول شما اسمش رو میذارم پنهان کاری و هزارتا غول ازش میسازم.شوهرم بعضی وقتا که خیای گیر میدم میگه تو منتظری من چی جواب بدم؟؟قسم میخورم که باور نمیکنی دلیل میارم میگی دروغ میگی تو بگو تا من همونی تو دوست داری و جواب بدم.اصلا نمیخوام زندگیم خراب بشه.شوهرم هیچ کمبودی تو زندگی برام نذاشته حتی کارت عابر بانک حقوقشم دست منه و به قول خودش تنها آرزوش اینه که منو خوشحال کنه.به هیچکار من گیر نمیده ولی من دیوونه میگم ببین اصلا براش مهم نیستم بعد که بهش میگم چرا تو اصلا به من گیر نمیدی میگه چون مطمینم تو کار اشتباهی نمیکنی.از این لحاظا خیلی خوبه واسه همینم گفتم شش سال با عشق زنی کردیم تا این قضیه لعنتی پیش اومد از اون روزی که عضو سایت شما شدم خیلی عوض شدم به حرف همه گوش کردم با شوهرم دوباره حرف زدم اومدیم واسه هم نوشتیم و شوهرم قول گرفته از من که اگه دست از کارام بردارم اونم به دل من باشه.شوهرم هزار بار این حرف رو زده که من از دعوا و بحث متنفرم چون تو خونشون زیاد داشتن همیشه میگه تو مثل بابام نباش من فراریم از از این کارا ولی من به خدا با اینکه همه اینارو میدونم دست خودم نیست یهو میریزم بهم و ..... بازم خواهشا کمکم کنین حرفاتون روم خیلی تاثیر داره مرسییسلاااام ممنونم که اینقدر بهم حرفای خوب میزنین واقعا دارم روی خودم کار میکنم آره شمادرست میگید شوهرمم هزاربار بهم گفته سر قضیه زنگ زدن موبایلش میگه ترسیدم تو فکر بد کنی اینکارک کردم یا چون تو بدبین شدی چیزی نگفتم منم به قول شما اسمش رو میذارم پنهان کاری و هزارتا غول ازش میسازم.شوهرم بعضی وقتا که خیای گیر میدم میگه تو منتظری من چی جواب بدم؟؟قسم میخورم که باور نمیکنی دلیل میارم میگی دروغ میگی تو بگو تا من همونی تو دوست داری و جواب بدم.اصلا نمیخوام زندگیم خراب بشه.شوهرم هیچ کمبودی تو زندگی برام نذاشته حتی کارت عابر بانک حقوقشم دست منه و به قول خودش تنها آرزوش اینه که منو خوشحال کنه.به هیچکار من گیر نمیده ولی من دیوونه میگم ببین اصلا براش مهم نیستم بعد که بهش میگم چرا تو اصلا به من گیر نمیدی میگه چون مطمینم تو کار اشتباهی نمیکنی.از این لحاظا خیلی خوبه واسه همینم گفتم شش سال با عشق زنی کردیم تا این قضیه لعنتی پیش اومد از اون روزی که عضو سایت شما شدم خیلی عوض شدم به حرف همه گوش کردم با شوهرم دوباره حرف زدم اومدیم واسه هم نوشتیم و شوهرم قول گرفته از من که اگه دست از کارام بردارم اونم به دل من باشه.شوهرم هزار بار این حرف رو زده که من از دعوا و بحث متنفرم چون تو خونشون زیاد داشتن همیشه میگه تو مثل بابام نباش من فراریم از از این کارا ولی من به خدا با اینکه همه اینارو میدونم دست خودم نیست یهو میریزم بهم و ..... بازم خواهشا کمکم کنین حرفاتون روم خیلی تاثیر داره مرسیی
-
عزیزم منم تقریبا یه همچین مشکلی داشتم هرچی حساس تر بشی بدتره با وجودی که سخته چند مدت اصلا به روی خودت نیار به هیچ وجه دعوا نکن به فرض محال شوهر شما یه شیطنت هم کرده وقتی اینقد پشیمون هستند و عاشق شما خودت همه چی رو خراب نکن مردا از اینکه بهشون شک کنی خیلی نفرت دارن برعکس سعی کن بهش ثابت کنی که بهش اعتماد داری تاکید میکنم سخته که عصبانی نشی ولی به خاطر زندگیت باید آرومتر برخورد کنی فقط سعی کن شوهرتو به سمت خودت جذب کنی در این صورت نگران هیچی نباش.
شک آفت زندگیه خودت به جون زندگیت آفت ننداز به شوهرت فرصت بده برات جبران کنه.....
-
سلام عزیزم.مرسی از همدردیت.شما مشکلتون حل شد؟؟یعنی با گذشت زمان همه چی درست میشه؟؟باور میکنی اصلا نمیدونم چه جوری باید جذب خودم کنمش یه وقتایی تازه احساس میکنم دوسش ندارم بعد که چند ساعتی نمیبینمش میبینم که چقدر دلم براش تنگه.خیلی سعی میکنم شکمو نشون ندم ولی یه وقتایی خیلی میریزم به هم.چکار کنم اینجوری نشم دلم میخواد واقعا بی خیال شم یه مدت هیچی برام مهم نباشه ولی نمیتونم.
-
سلااام به همگی.بچه ها من به حرفاتوون خیلی احتیاج دارم خواهشا ازم دریغ نکنین.خیلی دلم یک مرد باهام صحبت کنه.
-
دوستای عزیزم چرا کسی دیگه حرفی نمیزنه باهام؟؟؟؟؟؟؟
-
چی شد که گذاشت کنار ؟
پیش شما صحبت میکرد چی می گفت ؟
حالا اگه می گه گذاشتم کنار و پشیمونه شما هم به روش نیار . نمیگم ببخش چون خیلی سخته اما به روش نیار چون ممکنه بهانه گیر شه و بگه خودت باعث میشی من برم با خانومای دیگه ؟
اصلا اگه بگه همینه که هست و باز هم جلوی شما اس بده چی ؟؟
بذار حرمتها بینتون حفظ بشه
-
همیشه سعی میکرد پیش من صحبت نکنه من بیشتر گوش وایمیستادم اون دعوام میکرد و بعضی وقتا میگفت ازم خجالت میکشه یا نمیخواد من بشنوم که ناراحت نشم.میدونم که نباید به روش بیارم ولی بعضی وقتا از پرروییش حرصم میگیره و هرچی دلم میخواد بهش میگم.