RE: طلاق برایم مرگ است (عصبی بودن همسرم و دعواهای ما)
به هیچ عنوان الان پای کس دیگه رو به ماجرا باز نکنید....
مسائل خصوصی زندگیتون رو به یه نفر دیگه,اونم یه مرد غریبه که نسبتی با هم ندارید گفتی!!!؟ به جرات میگم که 99% آقایون اگه بفهمن زنشون همچین کاری کرده منفجر میشن!!!
مقالاتی که دوستان گذاشتن رو با دقت بخون.
به اعصابت بیشتر مسلط باش.
RE: طلاق برایم مرگ است (عصبی بودن همسرم و دعواهای ما)
سلام
من نمیدونم چرا همچین برداشتی شد که من عصبانی شدم...
چون معمولا در نوشته ها نمیشه احساسات فرد رو فهمید..حتی خیلی وقتا عکسش برداشت میشه
اما دورغ نگم ناراحت شدم.از اینکه دوستمون میخواد زندگیش رو حفظ کنه اما حرف گوش نمیده
باید الان موقیعت بحرانی و حتی خطرناک زندگیش رو درک کنه..نباید بی گدار به آب بزنه
نباید کاری رو که همسرش بهش میگه نکن رو بره انجام بده و بگه خوب به نظر شما چه اتفاقی میفته حالا
اگر دقت کرده باشین خیلی از کارشناسای سایت به تاپیکهایی که مراجع حرف گوش نمیدن اصلا سر نمیزنن و راهنمایی نمیدن
اگر شما میبینی که زندگیت در خطره و همسرت فقط میگه طلاق خیلی خیلی باید محتاط تر رفتار کنی..
من خودم همه این راها رو رفتم.یه دنیا تجربه دارم که دوست دارم در اختیارت بذارم چون میدونم که میخوای زندگیت رو حفظ کنی اما راه درستش رو پیدا نکردی
به خاطر همین ازت میخوام که حرف گوش کنی.
کاری نکنی که اعصاب همسرت بیشتر تحریک بشه
من نه خصومتی با خود تو دارم و نه با همسرت..هیچکدوم رو هم نمیشناسم.
بازم بهت میگم .در جریان گذاشتن فرد دیگه ای کار بسیار اشتباهی بوده..و ممکنه کارت رو خیلی سخت تر کنه.دوستش چه 5 روز دیگه چه 5 سال دیگه بیاد..مهم اینه که مسائل خصوصی شما و همسرت پیش نفر سومی فاش شده..کاری که اقایون واقعا ازش ناراحت و عصبانی میشن
ما نمیتونیم تورو قانع کنیم.نمیتونیم هم از اینده خبر بدیم که چی میشه و چی نمیشه.هیچ چیز خود به خود درست نمیشه...این وسط صبوری..درایت و سیاست شما میتونه تضمینی باشه برای اینده ات.
موفق باشی
:72:
RE: طلاق برایم مرگ است (عصبی بودن همسرم و دعواهای ما)
ببین elpari جون من تو زندگی مشترک یاد گرفتم هرگز هرگز هرگز نباید پای شخص ثالثی بیاد وسط
حتی پدر مادرت یا پدر مادر همسرت.
توی زندگی خودم هر شخصی که نظر داده و دخالت کرده، حتی یه اختلاف سلیقه ساده من و همسرم تبدیل شده به دعوا.
اینه که هر دو تامون یاد گرفتیم به هیشکی هیچی نگیم.
البته من همیشه دهنم قرص بود ولی شوهرم حرفامونو به مادرش میگفت مخصوصا که تو یه خونه زندگی میکنیم من اذیت میشدم ولی الان طوری شده که اصلا چیزی به مادرش بروز نمیده و اگه من نخوام با اینکه با مادرش پیش همیم عمرا از کاری که قراره انجام بدیم سردر نمیاره.:311:خدا را شکر دیگه ما هم بحثی در این مورد نداشتیم.
یه اشتباه دیگه هم که کردی اینه که اسرارتونو بردی بیرون، ولی به شخص غریبه باز خانواده قابل تحمل تره ولی شوهرت مرده غرور داره شاید دلش نخواد دوستش چیزی بدونه هر قدر هم صمیمی باشن.
پس دیگه به دوستش چیزی نگید و اگر دوستش ازتون چیزی پرسید بگید مشکل حل شده و تمام.
RE: طلاق برایم مرگ است (عصبی بودن همسرم و دعواهای ما)
مریم جان ممنون که عصبانی نیستی و با استفاده از تجربه هات کمکم میکنی. به خدا خیلی به همراهی تک تکتون نیاز دارم. حرفاتون رو هم گوش می دم. به دوستش گفتم که دیگه لازم نیست بیاد خودمون مشکلمون رو حل می کنیم. قبول دارم اینکه کس دیگه ای رو در جریان گذاشتم از بیخ اشتباهه ولی وقتی همسرم داد و می زد و می گفت فقط طلاق من داشتم دنبال یه نقطه امید می گشتم که این راه به ذهنم رسید. به خداوندی خدا قسم می خورم به حرفاتون گوش بدم. اولینش رو هم عملی کردم. حالا شما بگید دیگه چیکار کنم. همسرم همچنان عصبیه و اصلن باهام حرف نمی زنه. منم هیچی ازش نمی پرسم. سلام می دم ولی جواب نمی ده. تنها چیز مشترکمون اینه که با هم غذا می خوریم. توی این ماه به خدا قول دادم که اگه این بار هم منو ببخشه این رفتارای بدمو بزارم کنار. می دونید نذر کردم روزی هرچقد تونستم بزارم کنار و وقتی آشتی کردیم بریم پیش امام رضا. آخه من تا حالا زیارتش نصیبم نشده.
گلنوش جان از شما هم ممنون عزیزم. منتظر راهنمایی همتون هستم.
التماس دعا
RE: طلاق برایم مرگ است (عصبی بودن همسرم و دعواهای ما)
سلام
نگران نباش
سر به سر همسرت نذار...اسباب ارامشش رو فراهم کن...
غذای مورد علاقه اش رو درست کن
مطمئن باش اونم الان به اندازه تو ناراحته...حتی شاید بیشتر
میتونی براش یه شاخه گل بخری و هر جایی که فکر میکنی درسته (اینا همش برمیگرده به روحیات همسرت) بهش بدی
مثلا دم در سرکارش منتظرش باشی..امد بیرون بهش بدی(خودت سبک سنگین کن ببین کجا بیشتر خوشحال میشه)
اگر نه...امد خونه بهش بدی و صورتش روببوسی و ازش دلجویی کنی...
هر برخوردی کرد نا امید و ناراحت نشو.
اما بهش پیله نکن که خسته بشه.اگر توجه نکرد یا مثلا گرفت پرت کرد دیگه ولش کن..بذار به حال خودش باشه
بهش وقتی خونه نیست مسیج عاشقانه بده(از این مسیجای خوشکل ها...اگر نداری بگو برات بذارم)
ببین چی خوشحالش میکنه..همون کار رو بکن...
توکل به خدا کن.درست میشه
اما خیلی خیلی مراقب رفتارت و کارات باش..ظرفیت همسرت پر شده.
موفق میشی
نگران نباش
RE: طلاق برایم مرگ است (عصبی بودن همسرم و دعواهای ما)
قول بده حرفایی که مریم گفت مو به مو اجرا کنی
وقتی از سر کار میاد آراسته و مرتب منتظرش باش.
غذاهایی که دوست داره درست کن.
بذار چند روزی تو غار تنهایی خودش باشه خودش آروم میشه. بهت قول میدم.
تو غار تنهایی خودش باشه یعنی باهاش حرف نزنی و سر به سرش نذاری ، پیله هم نکن بهش
و لطفا تا یکی دو روز دیگه حرف از آشتی و ببخشید نزن که قاطی میکنه.
یکی دو روز دیگه بیا برامون بگو عکس العملش چی بوده
RE: طلاق برایم مرگ است (عصبی بودن همسرم و دعواهای ما)
مریم و گلنوش عزیز ممنون از پیگیری و راهنماییتون
قول می دم پیشنهادات و راهنمایی هاتون رو بسته به شرایط زندگیم و خلق و خوی همسرم عملی کنم. برام دعا کنید. فعلن که خیلی سرد و عصبیه. به قول شما صبر می کنم. خدایا کمکم کن:323:
RE: طلاق برایم مرگ است (عصبی بودن همسرم و دعواهای ما)
گفتم که صبر کن. منتظر خبرات تا چند روز دیگه هستیم.
RE: طلاق برایم مرگ است (عصبی بودن همسرم و دعواهای ما)
elpari عزیز
به نظر میرسد شما در زندگی با همسرتون رفتارهای نسنجیده و واکنش های کنترل نشده بطور مکرر داشته ای و باعث خستگی و ناامیدی همسرت شده .
در حال حاضر :
شما روی خودت متمرکز شو و تقویت بالغ درونت را محور توجه قرار بده . به همسرت کاری نداشته باش و فقط وظایفت در رابطه با او را انجام بده و یک طرفه محبت کن . توجه داشته باش در محبت کردن نیز نسنجیده و سریش وار عمل نکنی بلکه موقعیت سنجی داشته و روش صحیح را به کار بگیر .
همه همت خود را روی تغییر رفتار خود قرار بده و حتی بهتر هست که به این منظور نزد یک مشاور به طور حضوری بروی .
هیچ کاری به واکنشها و رفتارهای همسرت نداشته باش و فقط و فقط روی خودت ، روی خودت ، روی خودت ، و تغییر خودت متمرکز شو
.
RE: طلاق برایم مرگ است (عصبی بودن همسرم و دعواهای ما)
فرشته مهربان ممنونم که راهنماییم کردین. بله مشکل از منه که با رفتارهای بچه گانم همه چیزو تو ذهنش خراب کردم که اون الان حتی دوس داشتنم رو هم باور نداره. با توجه به حرفای شما و دیگر دوستان اصلن کاری باهاش ندارم یعنی صحبت نمی کنم.
من که گفتن اصلن وضعیت مالی خوبی نداریم و امکان مشاوره حضوری برام وجود نداره. همینجا شما و دیگر دوستان راهنماییم کنید به خدا همه ی همت رو به کار می برم که تغییر مثبت بکنم چون زندگیم رو دوس دارم.
برای محبت کردنم هم فقط وقتی خوابه می شه کاری کرد، چون وقتایی که بیداره به شدت پس می زنه و داد و فریاد می کنه. ولی به قول شما رفتارهای خود من باعث شدن خسته و زده بشه، پس قبول دارم که حالا حالاها باید یه طرفه محبت کنم. فقط ترس من از اینه که خانواده ام بو ببرن، قراره مادرم بیاد خونمون نمی دونم چیکار کنم. اگه بفهمه دیگه واقعن همه چی تموم می شه