خیلی آدم بی دست و پایی هستم
دوستان بازم من مزاحمتون شدم...از اونروز که تاپیکی زدم واسه یاد گرفتن رشته ای در حیطه ی کامپیوتر حالم خوب بود اما تا دیشب که با دوستان دانشگاهی رفتیم بیرون که در مدتی که بازی هایی میکردیم و بنده فقط و فقط مثل دست و پا چلفتی ها سوتی های احمقانه میدادم و مدام مورد کنایه از بی عرضه بودن قرار میگرفتم و الان دارم میفهمم که خودم رو دوست داشتن و این حرفا حداقل واسه من یکی حرف بی جهت و مسخره ای هستش ...
من که از زمانی که یادم میاد چه تو جمع خانواده 4نفره خودمون چه در جمع فامیلهامون (پسرداییم,پسرخاله هام و پسرعموهام) همیشه یک آدم بی عرضه بودم که باور بفرمایید حتی کوچکترین کارها رو هم نمیتونم درست انجام بدم یا بهتر بگم نمیدونم چطور انجام بدم و همیشه از همین دوستان و فامیل و خانواده کنایه ها شنیدم از اینکه بی دست و پا هستم و عرضه ی حتی یه کار کوچیک (مثلا فقط واسه مثال درست کردن زغال واسه جوجه در بیرون و خیلی کارای دیگه)رو ندارم و بهتر بگم بلد نیستم درست انجام بدم,اولا میگفتم مشکل از من نیست و اونها با من بد هستن و حسودی میکنن و فلان و بهمان ولی الان که میبینم من حتی از طرف 1نفر هم مورد تمجید قرار نگرفتم و همه من رو آدم بی عرضه میدونن میفهمم که مشکل جدا از خودمه و هر سری هم میخوام خودم رو تغییر بدم ولی در واقع هیچ غلطی هم نمیتونم بکنم و به یه آدمی تبدیل شدم که بود و نبودم تو جمع واسه هیچکس مهم نیست و یه جورایی همه واسشون کنایه زدن به من من براشون عادی شده,الانم که فکر میکنم میبینم هر وقت هم که دوستی پیدا میکنم وقتی کم کم بی دست و پا بودنم رو تو همه چیز میبینه دیگه ازم فاصله میگیره,من تو این که هیچ کاری رو نمیتونم درست انجام بدم رو اولش در پدرم که از کودکی هر کار میخواستم بکنم از رو دلسوزیمیگفت خودم انجام میدم ولی نمیدونست که در آینده چه ظلم بزرگی به من خواهد کرد و دوم اگه کفر نباشه از خدا که من رو با بیماری ای آفرید که هرکاری که بخوام بکنم کم قدرت بودن و زود خسته شدن از لحاظ فیزیکی زود میاد سراغم,