فراموش نکردن همسر سابق و اشتباه در انتخاب همسر دوم
سلام
من امروز با این سایت آشنا شدم نمیدونم اینجا مشاوره به چه صورت هست کارشناسان نطر میدن یا خیر و اینکه این فروم رو درست انتخاب کردم یا خیر..امیدوارم همه چی مثبت باشه
من 32 ساله متاهل هستم لیسانس و شاغل..7 تا خواهر وبرادر هستیم...خانواده ای کاملا سنتی...من فرزند وسط خانواده..5 تا خواهریم و دو تا برادر دارم.. این ازدواج دومم هست ..همسرم دو سال از من کوچکتر است ازدواج اولم هم همکارم بود بعد از جدایی با این اقا ازدواج کردم.. فوق دیپلم و همکارم هست یعنی از زمان با یک تجربه ای از اینکه به دختر خاله اش علاقه داشته ولی خانواده اش راضی به وصلت نشدن...
همسر اولم رو نمیتوانم فراموش کنم به یادش موزیک گوش میدم اشکم سرازیر میشه.....
مستاصلم
از همسر سابقم غیابی جدا شدم بدون اطلاع من به خارج از ایران رفت قضیه مفصل است با کمک مشاور تونستم اقدام کنم برای جدایی و بعد در همین گیر ودار کاملا بهش بی احساس شده بودم اما با عقدم دوباره انگار برام تازه شد انگار تازه روز اولی بود که از پیشم رفته بود
پستهای ارسالی ام را چطور پیدا کنم
سلام دوستان با هزار تا سرچ پستم رو پیدا کردم چطور پیداشون کنم
چطور به علاقه مندیها یا لیتم اضافه کنم
[size=medium]سلام دوست عزیز ممنون که جوابم رو دادی
ببین من هم بعد از تقربا 2 سال خورده ای از زندگی مشترک به این نتیجه رسیدم مشکل اینه که من اصلا از این مدل ادمها خوشم نمیاد موقعی که هم باهاش ازدواج کردم ترس شدیدی داشتم که نکنه من رو رها کنه یا ازدواجم به طلاق منتهی بشه برای همین اولا کسی رو انتخاب کردم که از نظر ظاهر و خانوادگی و سن و تحصیلات کمتر از خودم هست همش ترس رها شدن داشتم بعد به خودم اومدم که اشتباه کردم دومین اشتباهم این بود که دقیقا 9 ماه بعد از طلاقم ازدواج کردم به خودم فرصت ندادم که از ناراحتی کامل بیرون بیام سریع دنبال این بودم که مردم دیگه بهم نگن زن مطلقه ..
اشتباه دیگه ام این بود که میخواستم وقتی اون یعنی همسر سابقم میفهمه من جدا شدم هم زمان بفهمه من ازدواج کردم تا حس حسادتش تحریک بشه و همچنین مادرش زورش بگیره که من متاهلم و ببینن که من رو کسی خواست
اشتباه دیگه ام این بود که میترسیدم سنم که از 30 بگذره خب من یک مطظلقه 30 ساله میشم کی میاد منو میگیره پیش خودم میگفتم دخترهای 30 ساله اش موندن..اونوقت من رو میان میگیرن
خلاصه اینطوری شد که این شد
الان هم فکر میکنم اگر این فرد نسبت بهش عشق و احساسی داشتم و به دلم نشسته بود شاید وحتما محال بود که به اون فکر کنم.[align=center]
http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg
عنوان رو چطور میشه تغییر داد
عنوان::فراموش نکردن همسر سابق و انتخاب در اشتباه همسر دوم
RE: فراموش نکردن همسر سابق و اشتباه در انتخاب همسر دوم
سلام دوستان
ممنونم از نظرات ..توضیحات بیشتر که شاید به ره حلی برسم
دوست من درست گفتی واقعا سردرگمم و پریشون
من با همسر اولم در محل کار آشنا شدم من شهرستانی و خانواده ام سنتی و او تهرانی
. کلا از امدن همسرم به محل کارم و عقد ما 5 ماه طول کشید
.از ابتدا مادرم شک و تردید داشت برای جواب مثبت..کلا بدبین بود نسبت به تهران که این هم دلیل داره سالیان پیش خواهرش که خاله ام هست با یک فردی تهرانی ازدواج میکنه و این فرد انتظار زیادی از خانواده مادربزرگم داشته مثلا چرا که برای کار پولی و سرماییه ای دراختیارش نمیزارن و...در ضمن خاله ام واقعا عاشقانه دوستش داشته که به خاطر مشکلی که از مجردی داشته به زندان میافته و در همان جا با همسر یک اعدامی اشنا میشه و خاله ام رو طلاق داد و با آن زن به خار ج تاز ایران رفت)))))))))خب این بماند که مادرم کلا بدبین هست و این مورد هم مزید برعلت شده بود...
[size=medium]
خب ادامه ماجرای خودم:::
در جلسه های معارف ای که همسر اولم با خانواده ام داشت خانواده ام برای مهریه باهاش صحبت کردن اون هم و همینطور مادرش از جهاز گفتن که شما حتما باید جهزیه بدهید خانواده من گفتن ما چیز کمی میدهیم و رسم نداریم او عصبی شد مجلس رو ترک کرد که دوباره خودش برگشت خب این باعث شد مادرم و به علاوه پدرم بدبین بشن که این عصبی هست و تو رو برای پول میخواد وفلان و بهمان خلاصه خانواده مهریه رو زیاد تعیین کردن 1500 سکه به سختی قبول کرد با اصرار من قبل از قبول کردن من پدرم رو تهدید کردم اگر با ازدواججمون موافقت نکنه من فرار میکنم ...پدرم هم باهاش صحبت کرد که تو قبول کن و باشه جهاز مهیم
از طرفی او داخل اتاق گفت مهریه رو قبول میکنم به شرطی که تا عقد کردیم بری 1 عدد بکنی..
ما عقد کردیم بلافاصله بعدش دلخوریها شروع شد من همش به فکر عاشقی و احساس و محبت بودم او هم همش به دنبال این که از خانواده ات پول جهاز رو بگیر یا تحت فشارم میزاشت بیا برو مهر رو کم کن..اصرار اون برای کم کردن مهر کلافه ام کرده بود ..اگر اینقدر با دعوا بددهنی فحش از من نمیخواست راضی میشدم اما او به شدت تحت فشارم میزاشت
از طرفی برای اقامت خار ج از ایران اقدام کرده بود من رو وارد پرونده اش کرد ولی میگفت باید مهر رو کم کنی که بیایی..
دعواها همش به خاطر مهریه پول جهزیه ..خانواده من.....دیگه اواخرش میگفت باید بری ارثت رو از بابات بگیری.چند باری من قهر خونه بابام اومدم..
تا قهر میومدم دلتنگش میشدم...من خیلی دوستش داشتم ببینید درد رو خودش میداد درمون هم با خودش بود...
خلاصه پرونده مهاجرتمون به انتها رسید که ویزا رو باید میگرفتیم میرم
خب یک میلیونی که برای فی دولتی کم داشتیمم او گفت توی یک شهرستان دیگه کاری جور شده بدست میارم من هم یه چند تکه وسایل مونده بود بردم خونه بابام..
اما ای وای دل غافل که اون پاسپورتم رو برداشته و رفته تهران و ویزاها رو گرفت و پرواز و........
دو روز بعد از خاوشی موبایل زنگ زد که من خارج از ایرانم دنیا روی سرم خراب شد
[size=large]
اون زنگ زد که من اونجام و الان همش جات خالیه هر جا میرم تو رو میبینم و از این حرفها من مثل روانیها شده بودم بهم میگفت باهاش خوب صحبت کن به قول معروف مخش رو بزن که ویزا رو بده خلاصه بهم گفت چند تکگه وسایلی که مونده بفروش و جمع و جور کن بیا من هم همینکار رو کردم اما یهو گفت باید بابات 30 میلیون بده تا ویزا رو بدم مگه الکیه من این هم تلاش کردم الان تو بیایی و خانواده ات پز بدن که دخترمون خارج از ایرانه غافل از اینکه خانواده ام بخصوص پدرم زانوی غم بغل گرفت که من سراغ اینده نامعلوم وغربت میخوام برم
خلاصه بهش گفتم 30 تا ندارم میگفت از بابات بگیر با کش وقوص بهش گفتم 6 تا جور کردم گفت حالا خاانواده ات هم باید همه از من معذرت خواهی کنن که ویزا رو بدم همون موقع پدر ومادرم هم مکه میخواست برم زنگ زدم و گوشی رو دادم بهش بابام بهش گفت میخوایم بریم مکه حلالیت ازت میخوام و از این حرفها ..شروع کرد که به بدبیراه گفتن....یا میگفت باید قرار بزار با مادرم محضر برو مهر کم کن که اینکار رو کردیم که فهمیدم یه کلا گذاریه..حال و روز اون روزهای من قابل نوشتن نیست فقط اینو بگم همش فشار پایین و سرم به دست و میرفتم بیمارستان آرامبخش بهم میزدن...من سراغ مادرش رفتم که نقشه فرارش رو کشیده بود مادرش که اتاق فکرش بود او گفت الان موفقه اگر میخواستت میبردت.......جواب تلفنهام رو نمیداد التماسش میکردم ویزام رو بده چون میدونستم ویزا دست مادرشه..خلاصه نشد که نشد بعد از حدو یک سالی زنگ زد که من وکالت دادم مادرم که طلاقت رو یگیری.........
[size=large]
دیدم فایده نداره من وکیل گرفتم مهر رو اجرا کردم دیگه به تنها چیزی که فکر میکردم انتقام بود و سریع ازدواج کردم........
این هم بگم مشاور رفتم تا تشویق شدم سمت طلاق برم چون من این قدرت رو نداشتم...
[size=large][color=#006400]
ببخشید طولانی شد
چکار کنم که من عاشقش بودم ببینید وقتی با من خوب بود خوبیش دریا وقتی هم بد بود بدیش دریا
من هم بی سیاست..بی تجربه...اصلا بلد نبودم چطور دست مادرش رو از زندگی بکنم بندازم دور..و من نباید شهر خودمون میموندیم
مادرش مثلا یکی از نصیحتهاش بهش این بود::خونه خودتون غذا نخورید برید خونه پدر و مادرت پولهاتون رو جمع کنید
عیدی زیاد از بابات بپیر
کلا مادرش افت بزرگ زندگیم بود
الان هم خسته ام...خستههههههههههه
RE: فراموش نکردن همسر سابق و اشتباه در انتخاب همسر دوم
سلام دوست عزيز!
بايد هر چه زودتر شوهر سابقت را فراموش كني.به نظر من از تكنيك كنترل فكر استفاده كن. هر زماني كه به فكر شوهر سابقت افتادي سعي كن به چيز ديگه اي فكر كني يا مثلا اگر توي خونه هسني و فكرش اومد سراغت از خونه بزن بيرون.
سعي كن با همسرت به علاقه منديهاي مشترك بپردازي.مسافرت-كوه-طبيعت و هر كاري كه هر دو دوست دارين.
هر وقت فكر همسر سابقت اومد سراغت ياد كارهاي فجيعي كه در حقت انجام داده بود بيفت و اصلا و ابدا به چند خاطره خوبي كه ازش داشتي فكر نكن.
به فكر خودت و زندگيت باش.اگه ميتوني پيش مشاور هم برو.
موفق باشي.
RE: فراموش نکردن همسر سابق و اشتباه در انتخاب همسر دوم
دختر خوب تو چرا افکارت از زندگیت اینقد دور هست؟
طلاق گرفتی و مجدد ازدواج کردی اما افکارت دو مرحله عقب تر است و در حال بررسی مشکلات قبل از طلاقت؟
رها کن هر چی بوده. گذشته را نمی تونی برگردونی. نشستی جزییاتش را مرور می کنی که چی؟
من فکر می کنم با صحبت های دوستان شاید بتونی کمی آروم بشی اما بهتره یک مشاوره طولانی مدت بری تا کامل برگردی به واقعیت زندگیت. بهتره حضوری این مشکل را حل کنی.
به جای تلف کردن وقتت و عمرت و سیر در گذشته ها، به زندگیت برس.
اینکه کی اشتباه کرد و چی شد و چی بود را ول کن. اگه اینجوری پیش بری یه روز هم می خوای به حال امروزت و این زندگیت غصه بخوری.
شوهرت هم مثل تو یک تجربه ناموفق داشته. اینکه خانواده اش نذاشتن با کسی که می خواسته ازدواج کنه. اون هم الان نیاز داره که عشقش را به تو و زندگیتون هدایت کنه. اگر ادامه بدی اون هم ازت دور می شه.
32 سال داری و دیگه کم کم باید بچه دار بشی. زندگیت را درست کن و به فکر آینده باش.
نظر من اینه که حتما بری مشاوره. هنوز مسایل گذشته برات حل نشده. با تحمل و سکوت هم خودت فرسوده می شی. برو درمانش کن.
RE: فراموش نکردن همسر سابق و اشتباه در انتخاب همسر دوم
سلام دوستان
خوش خبر و پیدای عزیز من سعی کردم فراموشش کنم حتی اوایل دچار عذاب وجدان میشدم ولی همسر فعلی ام اصلا باب دلم نیست به قول معروف باهاش حول نمیکنم
صداش بیروح و خسته و بی انرژی من از مردهای چابک و خنده رو و پرحرف خوشم میومد مثل او...
با همسر فعلی ام خیلی صحبت کردم که مثلا وقتی تلفن رو برمیداری محکم بگو بله نه انگار 10 روزه غذا نخوردی..یا با من که داخل خونه ای همش کنترل به دست نباش روبه روی تی وی با من حرف بزن توی گوشم بخون که جواب میده میخوای از این حرفهای دروغ توی گوشت بخونم براش کتاب خریدم حتی ایمیل براش میفرستادم که یک زن چه چیزی رو دوست داره
اما بنده خدا راست میگه میگه من شخصیتم اینجوریه و نمیتونم تغییرش بدم تو از من کسی دیگه میخوای بسازی
اصلا حرفی برای گفتن با هم از اول نداشتیم...
از این مدل مردهاست که زن توی خونه غذای خوشمزه درست کنه خونه اش آب و جارو باشه بوی غذاش چند تا محله اون ور تر بره خودش هم با نون گرم به دست و چند کیلو میوه و مایحتاج آشپزخانه بیاد خونه....پنجشنبه و جمعه هم مهمانی دعوت کنه و یا بره
همین
علاقه ای به مسافرت نداره چند باری هم که به زور من رفتیم بهم خوش نگذشت به اون هم خوش نگذشت...
با این اوصاف فکر او پیش من قوت گرفت و دیگه موند و الان توی رویا همش باهاش حرف میزنم
چکار کنم؟؟چه سرنوشت تلخی من دارم چه ارزوهایی که نداشتم چقدر دوست داشتم زندگی عاشقانه ای داشته باشم..چقدر دوست داشتم با عشق نگاه همسرم کنم چقدر دلم میخواست دم به دقیقه گوشی به دست به همسرم زنگ بزم از احوالش خبر بگیرم...
دود شد رفت هوا...
من بچه بیارم یه مادر با بغض توی گلو میخواد بزرگش کنه یا مادری که وقتی دو زوج رو میبینه که عاشقانه با هم حرف میزنن رفتار میکنن و دلش پر از حسرت میشه این مادر با این کمبودها و غصه ها بچه بزرگ کنه؟؟به نظر شما چه بچه ای تحویل جامعه میدم؟؟
از مشاور ناراحتم و دل چرکین من زیر نظر مشاور بودم ..نباید اجازه ازدواج رو به این زودی میداد
باید ترسم برای انتخاب همسر رو میدید
و غیر از این:: مشاور دیگه غیر از این بدتر از اینن
RE: فراموش نکردن همسر سابق و اشتباه در انتخاب همسر دوم
کل تاپیکتونو نخوندم فقط این پست اخرو خوندم. نظر خاصی ندارم که بتونه بهتون کمک کنه. فقط خواستم بهتون یاداوری کنم که اگه شوهر اولتون به این خوبیایی بود که الان که دارین قیاس می کنین فکر می کنین خوب هیچوقت ازش جدا نمی شدین که. وقتی دو نفر از هم جدا می شن دلایلی داره و شما اون دلایلو فراموش کردین. هر ادمی هم یه سری خوبی ها یه سری بدی ها داره. شوهر فعلیتونم همینه. قیاس نکنین و سعی کنین خوبی هاشو هم ببینین. تغییراتی که می خواینو می تونین در شوهرتون ایجاد کنین اما نه به این شکلی که دارین انجام می دین. می تونین خوبی های ذاتی شو تقویت و پررنگ تر کنین و بدی ها یا بهتر بگم اون چیزایی رو که دوست ندارین کمرنگ تر کنین. اما نمی تونین زیر و رو کنین همه ی شخصیت و اخلاق ایشونو. این توقعو از هیچکس حتی خودتون نداشته باشین که یکباره تغییر زیاد کنین. موفق باشید.