-
اجتناب از تفريح
سلام. چندين ماه هست كه مطالب اين تالار را به شكل جسته و گريخته مطالعه مي كنم. امروز تصميم گرفتم مشكل خودم را نيز عنوان كنم. همسر من از هر گونه تفريحي دوري مي كند و براي هريك يك بهانه خاص يا عام عنوان مي كند مثلا سينما خسته كننده است. پارك حوصله ادم را سر مي برد از مهماني هاي خانوادگي من به شدت دوري مي كند و مهمانيهاي خانوادگي خودشان را به اصرار خوانواده اش شركت مي كند و البته در اين راستا بسيار علاقه دارد كه من بهانه اي اورده شركت نكنم اما مسئوليت شركت نكردن و عواقب احتمالي آينده بر عهده من باشد اگر من احساس دلتنگي بكنم يا عنوان كنم كه حوصله ام سر رفته رفتارش با من بگونه اي است كه من را از طرح اين موضوع به شدت پشيمان مي كند حتي الان كه نزديك به سه سال است بچه دار شده ايم نيز تغييري در رفتار ايشان حاصل نشده و گاه بي قراري ها و اصرار فرزندم به گردش را به حساب تربيت نادرست من مي گذارد نا گفته نماند كه عدم شركت ايشان در مهماني هاي خانوادگي يا بي ميلي و شركت با اكراه در مراسم ازدواج فاميلي مشكلات زيادي را در ارتباط با فاميل من بوجود آورده است چون متاسفانه ايشان عدم حضور خود را از قبل اعلام نمي كند و ممكنه است چندين ساعت پس از شروع مهماني ها باپس از تلفن هاي پي در پي من يا افراد ديگر و چندين بار پاسخ تكراري " دارم ميام" بالاخره با اوردن بهانه اي از امدن اجتناب كند . يكبار پيش مشاور رفتم و ايشان به من توصيه كردن يك مدتي از ايشان در خواست تفريح يا شركت در مهماني نكنم تا اوضاع بهتر شود اما ايت قضيه بيش از ٦ ماه است كه نه تنها بهتر نشده بلكه شديد تر هم شده است و حتي در رفت و امد هاي خود من هم تاثير منفي داشته است . لطفا منو راهنمايي بفرماييد
-
شما خانم هستید یا آقا؟
تا حالا با همسرتون در مورد این مساله صحبت کردین؟
علتشو چی میدونه؟ شما خودتون علت این رفتار همسرتون را چی میدونین؟
به نظرتون چه چیزهایی هست که همسرتون با اونها خوشحال میشه؟
لطفا کمی بیشتر توضیح بدین تا دوستان بهتر راهنمایی کنند
-
سلام
من یک خانم 35 ساله هستم همسرم 38 سال سن دارد
همان طور که قبلا هم اشاره کردم، ایشان برای شرکت نکردن در تفریحات مختلف دلایل و بهانه های مختلفی ذکر می کند( درحالت عادی نه درحالت خشم و ناراحتی دلایل زیر را مطرح می کند)
1- سینما فیلم خوب نمی ذاره
2- پارک کسل کننده است
3- بازم باید بریم خونه فلانی، اه اینا خوششون میاد اینقدر مهمونی می دن
4- تو فلان مراسم آقای x , خانم Y هم هستن ؟ پس من نمیام
5- چون شب قبل از عروسی از داماد ( از بستگان من بودن) پرسیدم کاری داری کمک نمی خوای ؟ خیلی سرد جوابم را داد چه دلیلی داره تو عروسیش شرکت کنم
( لازم به ذکر هست که ایشان این مساله را چند روز بعد از عروسی مطرح کردو در تمام طول مراسم من با ایشان تماس می گرفتم جواب نمی داد من با خانواده همسرم تماس گرفتم ( ما طبقه بالای پدر همسرم ساکن هستیم) به من گفتن ایشان به خانه امده است من از خانواده ایشان خواهش کردم که ایشان را راضی کنند به عروسی بیایند
6- دو بار در مهمانی خانوادگی مادرم ( هر دوسال یکبار با حضور 40 نفر برگزار می شود) بدون دلیل خاصی و بدون اطلاع قبلی شرکت نکرد و در مورد اول پس از اصرارهای پیاپی من بعد از شام امد و در بارآخر حتی موبایل خود را خاموش کرده بود و چون دو ساعت قبل گفته بود من سردرد دارم من بسیار نگران شدم و مهمانی را ترک کردم و به دفتر ایشان مراجعه کردم و متوجه شدم ایشان بدون اینکه نیامدن خود را اطلاع دهد قرار کاری گذاشته بود این مساله تبعات سنگینی برای من داشت و باعث کدورت بسیار بین خانواده من و ایشان ش
در مورد همراهی کردن با همسر در خرید اجناس ضروری یا غیر ضروری مانند خرید شب عید گرفتاری های کاری یا شغلی را بهانه می کند
در صورتی که به اعتقاد من ایشان براحتی می تواند هفته ای یا هر دو هفته یکبار دو سه ساعت را به این قضیه اختصاص دهد
در مورد مهمانی های فامیلی خودشان نیز تمایل چندانی از خود نشان نمی دهد اما به اصرار و اجبار خانواده خود شرکت می کند
البته نکته جالب این هست که برعکس شوهران دیگر، در مورد مسائل درسی کاملا متفاوت عمل می کند و به قول خودشان همه گونه همکاری مالی و غیر مالی را انجام میدهد مثالا اگر من بخواهم شهر دیگری جهت امتحان دکتری یا تافل برم براحتی و با کمایل میل مرا همراهی میکند
یا ایشان هفته ای یک روز بعد ازظهر بدون اصرار و یاد اوری من به منزل می امد تا از کودکمان مراقبت کند تا من بتوانم به کلاس زبان که هیچ گونه ضرورتی نداشت بروم
لطفا من را راهنمایی نمایید
-
سلام دوست خوب... تا حالا با مشاور صحبت کردین؟
شوهرتون سیگار مصرف نمیکنن؟ ببخشید ولی اینهایی که میگین تا حدی نشانه ادم های معتاد ویا افسرده هست... البته این فقط و فقط در حد حدس و گمان هست..
تو خونه که هست چه کارهایی انجام میده؟ عصبی میشه یا نه؟
مثلا شده جایی بدون اطلاع شما برن؟ دوستانی که داره قابل اعتماد هستن؟
قبل از ازدواج هم اینطور بوده ؟
اگر هم دلیلش افسردگی باشه به نظرم در اسرع وقت با یه مشاور یا روانپزشک خوب صحبت کنید..
-
سلام
من يه دختر 24 ساله ام
كه دقيقا رفتارام شبيهه همسر شماست
به نظرم ايشون بلندپروازن.....و يكم عصبي....
ميدونين
دلايله من واسه اين رفتار يكي جاه طلبي و بلندپروازيه
و اينكه يكم عصبيم....از معاشرت با مردم لذت نميبرم....ترجيح ميدم بجاي شركت تو مهموني بشينم درس بخونم.....
يكم هم سختگيرم و همش دلم ميخواد از همه بالاتر باشم...به خاطر همين دلم ميخواد دائما كارايي رو انجام بدم كه به پيشرفتم كمك كنه..
و البته بلد نيستم به خودم استراحت بدم و بشينم يه گوشه و از زندگي و كاراي قبلي لذت ببرم و استراحت و تفريح داشته باشم.....
بخاطر همين اينجور كارا رو وقت تلف كردن ميدونم....البته من يه حس شديد خود كم بيني و عدم اعتماد به نفس هم دارم....
و اينكه خيلي جدي ام......اين جدي بودنم باعث شده بلد نباشم تفريح كنم.....
دلايله خودمو گفتم.....شايد كمي بهتون كمك كرد
اينم بگم....با فاميله خودم خيلي ارتباط ندارم.....ميترسم ازدواج كنم چون ازدواج يعني ارتباط با يه خونواده و فاميلي كه ديگه به شدت از تو توقع دارن باشي و قشنگ حضور غياب ميكنن...
يه كاري كنين
..اگه شوهر شما با شما خوبه و مشكلي نداره....و دوسش دارين زياد سخت نگيرين....چون اگه مث من باشن خيلي بدتر ميشن و ممكنه رابطه اشون با شما مشكل پيداكنه
************************************************** ****************
اين كارشونو پاي بي ادبي نزارين احتمالا مشكل جاي ديگه اس
فك كنم ايشون خيلي هم اراده ي قوي دارن....
بگردين ببيني چه كاري لذت بخشه براشون اون كارو انجام بدين
مثلا من عاشقه رستوران رفتنم......ولي خب بدون مزاحم:81:
يا مثلا پياده روي....حرفاي جدي..........تلوزيون نگاه كردن...........فيلماي خوب ديدن....(سينما هم از نظر من بايد فيلم خوب داشته باشه كه ارزش رفتن داشته باشه فيلم در پيت لذت نداره)
سعي كنين پيدا كنين
راجع به بچه هم بايد سعي كنين بفهمونين بهشون كه بچه با ما فرق داره....
مثلا اينو بگين اگه الان تفريح نكنه در آينده تو موفقيت و تحصيلش:311:(احتمالا اين نقطه ضعفشونه) مشكل پيش مياد
- - - Updated - - -
واي من چقدر خود زني كردم....
:227:
-
شما چقدر خوب خودت رو میشناسی !!!!!!!!!!!!!!!!!!
-
سلام
از لحاظ آماری اکثر کسانیکه درس خوان هستند تمایلی به رفتارهای اجتماعی ندارن....
یکی از دلایلش هم اینه که به نظرم هراس اجتماعی دارن..چون بیشتر وقتشون رو تنها بودن و درس می خوندن وقتی برای کسب تجارب اجتماعی نداشتن و مهارتشون هم به نسبت خیلی کمتره...برای همین از اجتماع دوری میکنن چون نمی تونن خودشون رو بروز بدن....
اما دلیل دیگرشم خو گرفتن با این روحیه تنها بودنه....از تحصیلات و کار و رشته شوهرتون هم بگید؟
-
منم تا حدی گرفتار مشکلی شبیه به این بودم
هرکس میومد خونمون همسرم سایلنت بودو لب تاپش جلوش بارهامادرم میگفت وقتی میایم خونتون شوهرت اصلا با ما حرف نمیزنه
وقتی سالی یه بار جایی میرفتیم (چون ما شهر غریب زندگی میکنیم و کسی رو نداریم) یا بهانه میاورد یا وقتیم میومد میگفت تا کی قراره بمونیم البته با اکراه و بی قراری و نا ارامی میگفت
اوایل ازدواجمون سه تا مسافرت تو فاصله 4ماه رفتیم صداش در اومد که ما قراره همیشه تو مسافرت زندگی کنیم؟؟؟؟نمیگفت خب اول زندگیه بذار یه کم خوش باشیم:54:
برنامه کوه و پیاده روی میذاشتم تا میرسیدیم غر میزد تا ساعت چند قراره بیرون باشیم و کی برمیگردیم منم که کلی زحمت کشیده بودمو صبح خیلی زود بیدار شده بودم مثلا وسایل صبحونه اماده کرده بودم که بریم کوه بخوریم زورم میگرفت که این چرا اینقدر بی احساسه باهاش دعوا میکردمو برمیگشتم:54:
یا مثلا میرفتیم بیرون فقط راجع به کاراش و مقاله هاشو تالیف فلان کتاب و ترجمه فلان مطلب حرف میزد دلم میخواست هم خودم هم شوهرمو خفه کنم:97:
دیگه اوج فاجعه چی بود؟؟؟؟ رفته بودیم دبی روز اول اومد بیرون روز دوم هم اومد روز سوم برمیگرده میگه همش که نبایدبریم بیرون امروزو تو هتل بمونیم!!!! ملت میرن دبی تا نصف شب بیرونن اونوقت این میخواست تو هتل بمونه!!!!:161:
اما من سعی کردم علتشو بفهمم که چرا لذت نمیبره از ارتباط و بیرون رفتنو و مهمونی رفتنو گردش
اولین و مهترین علتش اعتیاد به لب تاپ و اینترنت و کارهای علمیش
دومی تنهایی طولانی مدتش قبل ازدواج نزدیک 7سال
سومی تربیت خونوادگی(کلا خونوادشون معتقدن با مردم نباید ارتباط داشته باشی چون همه بدن)
چهارم عدم علاقه به گذراندن وقت به شکل تفریح (بارها بهم میگفت من وقتم ارزشمنده و مدام تعداد مقالاتی که نوشته رو بیان میکرد و اینکه رو هرکدوم چقدر وقت گذاشته و نمیتونه راحت وقت تلف کنه) وقتی میرفتیم جایی حتی باخودش چندتا کتاب میاورد !!! الانم هنوز همونطوره بین مریض هاش به جای استراحت 5 دقیقه ای میشینه نظریه ی کوانتوم و چگونه برنده جایزه نوبل شویم و زندگینامه انیشتینو میخونه!!!!! :102:
خلاصه خواهر عزیز منم این دردو حسابی کشیدم
باید زیر پوستی و اروم اروم بکشیش تو مسیری که میخوای با تحت فشار گذاشتن فقط لجش بیشتر میشه
مثلا من یه شب که میومد کلی برنامه میریختم میگفتم فقط یه ساعت بامن راه بیا منم قول میدم کل جمعه این هفته کاری باهات نداشته باشم بشینی پای کارات
بعد شد فقط یه شب تو هفته بشین با من فیلم ببین بقیه وقتت برا خودت
بعد میگفتم یه نصف روز جمعه بیا بریم فلان جا بخاطر من بعد برو دنبال کارات
نا گفته نمونه گاهیم از نمک زندگی استفاده میکردم!!:311:و خودمو لوس میکردمو تحویلش نمیگرفتمو و میگفتم منم دل دارم منم دلم میخواد مثل اینهمه ادم با شوهرم برم خرید برم گردش دست تو دست هم کلی کیف کنیم اما تو بخاطر دل منم که شده اینکارو نمیکنی و خلاصه ازین کارا دعوا نمیکردم اما ازش میخواستم با دلخوری بعضی وقتها هم مثل بچه ها ازش درخواست میکردم جوری که خودش میگفت کاری میکنی که نمیتونم بهت نه بگم
اولم از سرگرمی هایی شروع میکردم که تا حدی براش خوشایندتر از بقیه بود مثلا مینشستیم باهم قهوه تلخ نگاه میکردیم یا مثلا فیلمهایی که اون دوست داشت
یا خرید که میرفتیم سعی میکردم طولانی نشه که حوصلش سر بره
البته اینم بگم اونطور نبود که راحت باهام کنار بیاد اصلا
بعضی وقتها همچین میخورد تو ذوقم که تا یه هفته رو به قبله بودم اما من سرسخت بودم ممکن بود یه مدت بیخیال بشم اما همیشگی نبود و بازم میرفتم سراغش و اینبار از یه راه دیگه
خلاصه بعد 4 سال الان دیگه 80 درصد قضیه حل شده کسی که میگفتی بهش بیا بریم خرید انگار میگی بیا برو عزاداری الان وقتی میرم خریدخودش میگه اون مغازه نرفتی میخوای فلان پاساژم بریم؟؟؟ یا همیشه میگه فلان هفته بریم تهران خرید ؟؟؟
شماهم سعی کن همسرتو بشناسی شناخت خصوصیات و علایق و انگیزه ها و دلخوشی ها و ....نصف راهه
بعد از علایقش استفاده کن و سعی کن کم کم و با سرعت لاک پشتی تغییرش بدی نخواه یه روزه کن فیکون بشه
دلیل کاراشو بفهم ببین برا چی از جمع بدش میاد و برا چی از تنهایی خوشش میاد سعی کن اینارو باهم تلفیق کنی مثلا من میدونستم مشکل شوهرم لب تاپشه اوایل برا اینکه راضی بشه بهش میگفتم لب تاپتو بیار بعدکم کم اونم حذف کردم
امیدوارم تونسته باشم کمکت کنم اینا تجربه ی خودم بود
پ
-
:311:
يه موضوعاتي باعث شده خودمو خوب بشناسم.....
:58: