به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 9 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 88
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 16 اردیبهشت 91 [ 15:00]
    تاریخ عضویت
    1390-9-04
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    1,209
    سطح
    19
    Points: 1,209, Level: 19
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    از زندگی و دعوا با شوهرم خسته شدم...

    سلام دوست عزیز شوهرم هیچوقت قبول نمی کنه مقصره داره دیوونم میکنه منم دلم میخواد بمیرم اما ازون دنیا میترسم. همش از خدا میخوام زودتر منو ببخشه و ازین دنیا ببره. دیشب بدجوری دعوامون شد. وقتی خوبیم خیلی خوبو مهربون و خوش قلبه اما وقتی حتی سر یه چیز کوچولو بحثمون میشه وحشتناک میشه حتی دیشب گوشیشو پرت کرده شیشه ویترین و شکسته از صبح رفته بیرون نمیدونم چیکار کنم فقط دلم میخواد دیگه تو این دنیا نباشم توروخدا هرکی اینو میخونه راهنماییم کنه............................................ .....................

    توروخدا کمکم کنید توروخدا دارم دیوونه میشم........

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 آذر 91 [ 02:06]
    تاریخ عضویت
    1390-5-27
    نوشته ها
    1,122
    امتیاز
    4,639
    سطح
    43
    Points: 4,639, Level: 43
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    4,800

    تشکرشده 4,874 در 1,141 پست

    Rep Power
    127
    Array

    RE: از زندگی و دعوا با شوهرم خسته شدم...

    سلام دوست عزيز به تالار همدردي خوش امدي
    ميشه بيشتر توضيح بدين .از سنتون مدت ازدواج تحصيلات ،داشتن بچه و ....

    بيشتر بحثتون روي چه مسائليه؟لطفا با مثال توضيح بدين تا دوستان بهتر بتونن راهنمايي كنن

  3. 2 کاربر از پست مفید گلنوش67 تشکرکرده اند .

    گلنوش67 (جمعه 04 آذر 90)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 آذر 91 [ 15:41]
    تاریخ عضویت
    1390-8-02
    نوشته ها
    166
    امتیاز
    1,745
    سطح
    24
    Points: 1,745, Level: 24
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 55
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    393

    تشکرشده 401 در 117 پست

    Rep Power
    29
    Array

    RE: از زندگی و دعوا با شوهرم خسته شدم...

    سلام دوست عزيز به تالار همدردي خوش امدي
    ميشه بيشتر توضيح بدين .از سنتون مدت ازدواج تحصيلات ،داشتن بچه و ....

    بيشتر بحثتون روي چه مسائليه؟لطفا با مثال توضيح بدين تا دوستان بهتر بتونن راهنمايي كنن
    چرا اون مقصره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 16 اردیبهشت 91 [ 15:00]
    تاریخ عضویت
    1390-9-04
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    1,209
    سطح
    19
    Points: 1,209, Level: 19
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: از زندگی و دعوا با شوهرم خسته شدم...

    1.5 سال عقد و 2ماه از عروسيمون ميگذره. هم سنيم و 26 سال
    نمي دونم چي بگم وقتي خوبه خيلي خوبه اما يه كوچولو مخالفش ميگم انگار جني ميشه!
    بدجوري بد اخلاق ميشه اصلا نمي خواد مخالفش نظر بدم هيچوقتم كوتاه نمياد اگه تا 10 روز هم سر صحبتو باهاش باز نكنم نمياد جلو قهر ميمونه انقدر منتطر ميمونه تا من همه تقصيرا رو به گردن بگيرم بعدش يهو خوب خوب ميشه كه آدم تعجب ميكنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    مثلا ديروز رفته بودم خريد اونم كار داشت رفته بود بيرون. همينطوري يهو دلم خواست براش يه چي بخرم رفتم ادكلن بخرم اما اوني كه ميخواستم نبود اومدم بيرون چند قدم كه رفتم دستمو بوييدم ديدم خوش بو و هموني شد كه ميخواستم دوباره برگشتم و خريدمش واسه همين يكم دير شد يهو بارون گرفت بهم زنگ زد گفتم كه كجام و يه مغازه واسه خريد مونده رفتم تو يه پاساژ دوباره زنگ زد يكم عصباني بود گفت گفتم كه زود بيا خيس نشي، گفت من فلان جام همون دوروبرا بود اسم پاساژو گفتم گفتم بيا اونجا دنبالم كه خيس نشم، انگار بدش اومد گفت اه تا اونجا بيام دور بزنم با بد اخلاقي گفت زود باش كارت تموم شد زنگ بزن. منم اعصابم خورد شد كلي خوذد تو ذوقم كه براش با اون همه حس كادو خريده بودم كارم كه تموم شد راه افتادم و زنگ زدم گفتم دارم ميام بارون خيلي شديد شد تموم لباسام خيس شده بود انقدر بارون تو صورتم بود كه به زور ماشينشو پيدا كردم نشستم تو ماشين و بهش گفتم نميتونستي بياي كه اينطوري نشم ديگه تا خونه هيچكدوم حرف نزديم، رسيديم كادوشو گذاشتم تو كشوش يكم باهاش حرف زدم گفتم كارش بد بود به آروميم گفتم اما ميگفت تقصير تو بود بايد زود ميومدي كه خيس نشي هرچي ميگفتم همينو ميگفت گفتم بگو ببخشيد تا ذوقم برگرده و كادوتو بدم گفتم به خاطر كادوي تو ديرم شد براش تعريف كردم كه با كلي ذوق خريدمش اما باز همونو ميگفت هيچوقت نميخواد بگه ببخشيد و قبول كنه اشتباه كرده انقدر به حالت عجز افتادم كه زدم زير گريه وقتي ديدم حرفامو نمي فهمه و درك نميكنه،گريه كردم گفتم اشكالي نداره حالا برو بيار كادوتو باز كن يا مي خواي من بيارمش، اما هيچي نگفت چشماشو بست چند بار گفتم اينو ،گفتم حالمو نگير من كلي ذوق داشتم.عصباني شد داد زد گفت منت نذار اصلا نمي خوامش گفتم به خدا منت نميذارم نكن اينطوري باز داد زد دعوا كرد گفت بندازش دور نميخوامش.
    اينو كه شنيدم قاطي كردم حالم بد شد ديوونه شدم كلي زدم تو سر خودم انتظار شنيدن اين حرف رو نداشتم واقعا برام سنگين بود. اونم قاطي كرد گفت حالا خيس شدي ديگه نمردي كه صندلي رو برداشت خواست پرتش كنه طرف بوفه به زور از دستش گرفتم خواستم زنگ بزنم به داداشش گوشيشو پرت كرد شيشه بوفه تازه جهازم شكست. خيلي حالم بد شد يه عالمه گريه كردم داد ميزد ميگفت اگه ميخواي جدا ميشيم مهرتم خواستي ميدم هرچي بيشتر ميشنيدم حالم بدتر ميشد بعدش گرفت خوابيد منم كلي گريه كردم تا خوابيدم الان دستام يه عالمه كبود شده ديشب تو دعوا كه نشونش دادم دستامو اصلا ناراحت نميشد ميگفت خودت كردي تقصير خودته الاانم دستام درد گرفته نوشتم. از صبحم كار داشت رفته بيرون هنوز نيومده زنگم نزده منم زنگ نزدم

    2 سال قبل از عقد با هم دوست بوديم اما با رعايت ادب و بقيه چيزا. وقتيم ازم خواست كه با هم باشيم ميگفت بدجوري عاشقمه حتي از وقتي بچه بوده منو ميخواسته و اگه قبولش نكنم تا آخر عمر ازدواج نميكنه و ديوونه ميشه. آخه آدم از همچين آدمي كه اينطوري ميگفته انتظار اين كارا و حرفا رو داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ همينه كه بيشتر ديوونم ميكنه

    ممنون از خوش آمد گوييتون تو روخدا هرچه زودتر راهنماييم كنيد دارم ديوونه ميشم
    نمي دونم چيكار كنم
    با كارايي كه كرده (همون شكستن شيشه و حرف از مهريه و جدايي و اينكه گفته خيس شدي نمردي كه!) چه رفتاري داشته باشم باهاش. ميخواستم زنگ بزنم به داداشش اما ميدونم بد ميشه باهام
    خواهش ميكنم خوب راهنماييم كنيد بگيد كلا چكار كنم و الان تو اين موضوع چيكار كنم و چه طوري رفتار كنم؟

  6. کاربر روبرو از پست مفید n1n2n14 تشکرکرده است .

    n1n2n14 (شنبه 05 آذر 90)

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 آذر 91 [ 15:41]
    تاریخ عضویت
    1390-8-02
    نوشته ها
    166
    امتیاز
    1,745
    سطح
    24
    Points: 1,745, Level: 24
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 55
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    393

    تشکرشده 401 در 117 پست

    Rep Power
    29
    Array

    RE: از زندگی و دعوا با شوهرم خسته شدم...

    سلام عزیزم عروسیتون مبارک تازه اول راهین نگران نباش اصلا چیزی نشده .
    نظراتم شخصی می باشد )
    اولین اشتباه وقتی گفت زود بیا فقط میگفتی چشم عزیزم دوم وقتی گفتی نمی تونستی بیای که خیس نشم باید م گفتی مرصی عزیزم که اومدی ببخشید منتظر موندی ممنون
    و اینکه وقتی دعواتون شد جواب نمی دادی و موضوع کادو رو نباید به این زودی مطرح می کردی عزیزم بی اعتبار سازی کردی تاپیک منو بخون قسمت صحبتهای اقای اس سی ار درباره اداب گفتگو چند بار بخون و نت برداری کن خیلی کمکت می کنه من در عرض دوهفته زندگیم با استفاده از جملات درست متحول شده ادام می تونه با همسرش هم رسمی باشه هم محبت کنه هم صمیمی .
    من اگر جای تو بودم بهش زنگ میزدم و می گفتم عزیزم به خاطر دیروز ببخشید به خاطر اینکه منتظر موندی ممنون که اومدی دنبالم و غیره
    از حرفهایی هم که بهت زده ناراحت نباش مطمئن باش از ته دلش نبوده به اعصابت مسلط باش تمرین تنفس کن موفق باشی .

  8. 3 کاربر از پست مفید جان سخت تشکرکرده اند .

    جان سخت (چهارشنبه 28 دی 90)

  9. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 شهریور 91 [ 12:48]
    تاریخ عضویت
    1389-1-16
    نوشته ها
    620
    امتیاز
    4,555
    سطح
    43
    Points: 4,555, Level: 43
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 195
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    850

    تشکرشده 839 در 390 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: از زندگی و دعوا با شوهرم خسته شدم...

    n1n2n14 عزیز
    عروس خانم، تبریک میگم

    جان سخت عزیز
    من متأسفانه با شما موافق نیستم، من همیشه سعی کردم به دل شوهرم راه بیام اگه همچین مسائلی پیش میومد کوتاه میومدم، و در آخر همسرم به جای اینکه متوجه اشتباهاتش بشه فکر میکرد چون من میرم جلو فهمیدم که اشتباه کردم و یه جور عذرخواهیه

    اشتباهات منو تکرار نکن
    من مسئله رو خوندم، به نظرم اشتباهات همسرت به شدت بیشتر از تو هست، محکم وایستا بهش بگو پرت کردن کار بچه هاست و مجبورش کن حتی اگه به قهر و مسائل بدتری منجر بشه ازت عذرخواهی کنه
    اگرنه از فردا ، روزی یه شیشه باید عوض کنی و دور از جون دو روز دیگه باید زره تنت باشه که چیزی سمت خودت پرت نکنه
    اصلا کوتاه نیا
    اصلا هم زنگ نزن که ببخشید
    چون کارت اشتباه نبوده

  10. 2 کاربر از پست مفید shamim_bahari2 تشکرکرده اند .

    shamim_bahari2 (شنبه 05 آذر 90)

  11. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 اسفند 90 [ 12:21]
    تاریخ عضویت
    1390-8-29
    نوشته ها
    240
    امتیاز
    1,896
    سطح
    25
    Points: 1,896, Level: 25
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    287

    تشکرشده 292 در 154 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: از زندگی و دعوا با شوهرم خسته شدم...

    عزیزم سلام

    من با عذر خواهی در مواقعی که همسزت مقصره موافق نیستم چون دیگه وظیفه ی تو میشه حتی اگه اونم مقصر باشه و یه اشتباه خیلی خیلی بزرگ هم خدای نکرده مرتکب بشه همه اهل و عالم هم بگن اون مقصره هیچ وقت عذرخواهی نخواهد کرد و برای صحبت کردن تو باید پا در میونی کنی؟؟؟ میگن زندگی مشترکه پس باید همه چیزش مشترک باشه

    در مورد عصبانیت ها باید بگم سکوت بهترین راهه بعد از اروم شدن اوضاع میتونی حرفت رو بزنی و حرفش رو بشنوی
    الان هم که قهرین دقیقا می فهمم اینکه میگی تا تو نری بگی ببخشید اون هم نمیاد جلو کاملا می فهمم چی میگی
    تو هیچ وقت شرایط رو توی قهر قرار نده که مجبور بشید منتظر هم باشید ایشون دوست پسرت نیست همسرت و جاش توی خونه در کنار توئه اگه دیدی زنگ نزد تو به یه بهانه ای قبل از دیر شدن و گذشت زمان بهش زنگ بزن نذار این زنگ نزدن به دو روز بکشه زنگ بزن با لهنی که انگار نه انگار اتفاقی افتاده مثلا بهش بگو امشب سر راه نون بخر یا بهانه های دیگه
    حتی اگه دل خوشی ازش نداری اینکارو بکن ( معذرت خواهی نکنی) فقط حرف بزن تا قهر و دوری عادت نشه
    دوم :برای اینکه بفهمه اشتباه کرده و پرت کردن و داد زدن و .... کار زشتیه باید به مرور روش کار کنید
    الان بحث مفصلی داره فعلا کاری که باید انجام بدی اینه که یجوری فضا رو به حالت عادی برگردونی
    و از قهر فاصله بگیری اینطوری نه غروری شکسته میشه و نه ازاری میبینی چون ازش خبر هم داری
    و اینو بهش به مرور یاد میدی که زن و شوهرید نه دو دوست پس قهر معنایی نخواهد داشت
    اول اینکارو انجام بده بقیه اش هم به مرور بهت کمک می کنن دوستان

  12. 4 کاربر از پست مفید فرانک68 تشکرکرده اند .

    فرانک68 (شنبه 19 آذر 90)

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 شهریور 92 [ 20:12]
    تاریخ عضویت
    1390-4-06
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    1,917
    سطح
    26
    Points: 1,917, Level: 26
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    17

    تشکرشده 21 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: از زندگی و دعوا با شوهرم خسته شدم...


    سلام عزیزم.من هم بهت تبریک میگم.و ازت خواهش میکنم الان که اول راهی زندگیتو درست پایه ریزی کن اگه بخوای تو هر دعوایی گریه کنی و شوهرتم حق رو به خودش بده تا آخرش هم همین میشه.اول سعی کن محکم باشی عصبانیتهای شوهرت زیاد بهم نریزدت بعدش هم باهاش درست و منطقی صحبت کن که هروقت میخوای بری خرید بالاخره یکی دو ساعتی طول میکشه اگر ناراحت میشه از دیرکردنت خودش باهات بیاد من نمیگم باهاش سرسختانه مقابله کن اما به زبون نرم حرفاتو بهش بزن و بگو چقدر از کارش ناراحت شدی آخه عصبانیتها و دعواهای بی دلیل کاری میکنه که آدم تمام خوبیهای طرفش رو کم کم فراموش میکنه .فقط اینو بدون هرچی گریه کنی و حرص بخوری خودتو داغون کردی پس به دنبال راه بهتر باش

  14. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 آذر 91 [ 15:41]
    تاریخ عضویت
    1390-8-02
    نوشته ها
    166
    امتیاز
    1,745
    سطح
    24
    Points: 1,745, Level: 24
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 55
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    393

    تشکرشده 401 در 117 پست

    Rep Power
    29
    Array

    RE: از زندگی و دعوا با شوهرم خسته شدم...

    عزیزم من گفتم اگر با همسرت درست صحبت کنی واداب گفتگو را یاد بگیری هیچ وقت دعوات نمیشه که به اینجاها بکشه برای دیگران هم متاسفم که دوستمون رو به جای راهنمایی بیشتر به دعوا راهنمایی می کنن .مثلا اون موقع که بهش گفتی کارش بد بود به ارومی هم گفتی فکر می کنی که خیلی هم خوب حرف زدی ولی به نظر من طرز صحبتت با همسرت که نمی دونی کجا چی بگی و چطوری برخورد کن باعث دعوا میشه ببخشید که انقدر رک گفتم .
    شمیم بهاری عزیز شایدهمسر شما با ایشون فرق داشته باشه که حتما داره و اینها اول زندگیشونه و اینکه طرز عذر خواهی مهمه نگفتم همیشه این کارو بکنه گفتم طوری برخورد کنه که اصلا پیش نیاد بنظر من تو این مسئله پیش پا افتاده دو نفرشون درست برخورد نکردن بهش گفته زود بیا خوب میگفت باشه چی میشد اون شوهرش نه دشمنش .

  15. کاربر روبرو از پست مفید جان سخت تشکرکرده است .

    جان سخت (پنجشنبه 17 آذر 90)

  16. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 شهریور 91 [ 12:48]
    تاریخ عضویت
    1389-1-16
    نوشته ها
    620
    امتیاز
    4,555
    سطح
    43
    Points: 4,555, Level: 43
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 195
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    850

    تشکرشده 839 در 390 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: از زندگی و دعوا با شوهرم خسته شدم...

    جان سخت عزیز
    من نگفتم بی احترامی کنه یا دعوا کنه، و اینم قبول ندارم که یه مشکل پیش پا افتاده بوده
    پرت کردن وسیله اصلا و به هیچ وجه پیش پا افتاده نیست
    چرا با هر چیزی خیلی راحت برخورد میکنین؟
    منم فکر میکردم شوهر بقیه مثل شوهر من نیستن
    ولی حالا جایی وایستادم که میگم کاش اون موقع که بهم میگفتن محکم برخورد کن نمیگفتم شوهر من یه چیز دیگس و الان هم دارم به ایشون میگم
    که البته با روحیه ما خانمها بعید بدونم ایشون هم اینو قبول کنن و امیدوارم فقط به جمع ماهایی که سعی کردیم با ملاطفت زندگی رو بسازیم و موفق نشدیم نپیوندن
    مردها ذاتا افرادی هستند که وقتی بهشون ملایم میگی که کارت اشتباه بوده پیش خودشون فکر میکنن اگه اشتباه بود تو اینقدر آروم نمیگفتی
    و وقتی محکم برخورد میکنی، حساب کار میاد دستشون
    این راجع به همه مردها صدق میکنه و تفاوت بین شخصیتی مردها تغییری تو این ذاتشون به وجود نمیاره

    مادرم، خاله هام، عمه هام، دوستام، و متأسفانه حالا دیگه خود من اینو کاملا تجربه کردیم
    تجربه ای که خیلی سخت و تلخه ولی واقعیت داره و کسانی موفق هستند که از این تجربه تلخ استفاده کنن و با توهم اینکه شوهرم با بقیه فرق داره به این جمع بزرگ نپیوندن


 
صفحه 1 از 9 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. خسته شدم انقد تحت درمان بودم و رفتارم عوض نشد و اوضاع بدتر شد
    توسط amir222 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 29 فروردین 95, 17:04
  2. دعوای نداشتن خواستگار
    توسط اعماق تنهایی در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 27 مرداد 94, 14:28
  3. خسته از دعوای دوره ای
    توسط sahel sheni در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: دوشنبه 18 آذر 92, 18:38
  4. از دعواي مامان و بابام خسته شدم
    توسط زندگي سرد در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 08 آبان 91, 08:58
  5. یک ازدواج ناخواسته و 6 سال عواقب تلخ
    توسط jesica در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: جمعه 31 تیر 90, 12:34

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:11 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.