سلام
25 سالمه و دانشجوی روانشناسی و شوهرم استاد دانشگاه 36 ساله.
من تو زندگیم شوهر بدی ندارم اما دنباله رابطه هایی میرم که خودمم نمیدونم چرا؟
وقتی این کارو میکنم کلی روحیه ام عوض میشه .تازه احساس هیجان هم میکنم.
اما نمیدونم اصلا چرا انجامش میدم؟دلمم میسوزه دنبال طلاقو رفتن هم نیستم .اما اصلا احساس عذاب وجدان ندارم.ولی ناراحتم .اصلا نمیدونم چرا اینکارا رو میکنم؟تازه اگر کمبودیم داشته باشم توجیهش نمیکنه.آیا اینکه توو بچگی از خیانت یکی از والدین خبر داشته باشی تاثیر داره؟؟؟؟چون من شاهدش بودم.....
من که دنبال این رابطه ها میرم احساس هیجانو نوجوونی میکنم .و احساس میکنم که آهان الان یه عشق دارم ....... اما کاذبه...... چون بعد که تموم میشه سر خورده و افسرده میشم تا مدتی ............اصلا هم به بچه فکر نمکنم ... کمبود عشق دارم انگار.....شایدم من زیاده خواهم ....... شایدم واقعا کمبود عشق هست.....خلاصه کمکم کنید اصلا معلوم نیست چمه؟یه وقتایی که یکی هست تا باهاشم خوبم حتی با شوهرم مهربون تر میشم حتی بهتر درس میخونم اما اگر بره فرداش تا مدتها افسرده و داغونم راه میرمو گریه میکنمو با خودم حرف میزنم یا آهنگای غمگین گوش میدم...اسمش خیانته اما همیشه میگم کاش این حس نبود توو من که یه معشوقه بخوام و داشته باشم و وقتی بهش فکر میکنم دلم بلرزه!
آخه دیوونگی تا کجا؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)